این روزا با هر کسی که اون طرف این خاک زندگی میکنه، صحبت میکنم ناخودآگاه به هم میگیم نگاه دو ماه گذشت و داره کم کم میشه سه ماه! زمان زودتر از اونچه که روز اول اینجااومدنم، برای نگذشتنش غصه میخوردم، میگذره. توی این چند ماه اونقدر با آدمهای جدید آشنا شدم و وقت گذروندم که خیلی وقتها زمان برای خودم و اون خلوتی که همیشه برای خودم درنظر داشتهام، کم آوردم.