رعنا کرمانشاهی
رعنا کرمانشاهی
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

دلِ خوش سیری چند؟!

اگه کسی پیشِ من از سختی‌ها، غم‌ها و ناراحتیاش بگه، تمام سعیم رو میکنم که خوشی‌های زندگی رو براش پررنگ‌تر کنم. اما این روزا دلِ خوش سیری چند؟!

بیشتر روزها با اتوبوس میرم سر کار. مسیرم پر از آدمای مختلفه. آدمایی که این روزا از گرونی دلار نگرانن. از بالا رفتن قیمت شیر و تخم‌مرغ و رب گوجه عصبانی‌ان. از بس تلاش کردن و نرسیدن، کم آوردن. به فکر رفتن از ایرانن. میگن شرایط زندگی سخت شده. باید کَند و رفت.

«ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش/بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش»

و من...

همش با خودم میگم دلِ خوش سیری چند؟! که بگیرم و بچسبونم گوشه دلِ تک‌تک این آدما که لذت ببرن از بودن و تلاش کنن برای موندن!

اما...

منی هم که همش تکرار میکردم «دریایم و نیست باکم از طوفان/دریا همه عمر خوابش آشفته است» این روزها از این همه آشفتگی خسته شدم.

راستی دلِ خوش سیری چند؟!

زندگیدل خوش
رعنا، نعنا و حتی ناردونه - یه موجود نیم‌وجبی که سعی کرده و میکنه دل‌گُنده باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید