
تا چند سال پیش در ایران، شرایط خرید اقساطی برای کالاهای لوکس و یا گران قیمت امری متداول بود. با مرور زمان و آشفته تر شدن وضعیت اجتماعی-اقتصادی، شیوه خرید به شکل گفته شده از کالاهای گرانبها به عادی ترین مایحتاج زندگی (به ویژه با هدف قرار دادن مستمری اندک بازنشستگان محترم) تقلیل یافته است؛ به گونهای که الان کمتر محصولی در بازار کالا و خدمات کشور یافت میشود که نتوان آن را به شکل غیرنقدی تهیه نکرد. به زبان ساده تر، زندگی سراسر قسط به یک سبک زندگی پذیرفته شده مبدل گشته است.
به عنوان یک حقیقت تلخ که دیگر بر کمتر کسی پوشیده است، در دهه گذشته قدرت خرید خانوارهای ایرانی به خصوص آنهایی که در دهکهای درآمدی متوسط رو به پایین و متوسط (و حتی درصدی از متوسط رو به بالا) قرار دارند تغییرات قابل ملاحظهای به نفع وخیم تر شدن داشته است. ریشههای بنیادی این موضوع نیز تا حدودی مشخص است؛ محدودیت دسترسی به بازارهای جهانی و کاهش معنادار درآمدهای ارزی (هر دو به دلیل تحریمها و فشارهای بین المللی)، سیاستهای مالی و مدیریت اقتصادی ناکارآمد از سوی دولت (مداخلات گسترده دولت در اقتصاد، قیمت گذاری دستوری، کسری بودجه و ...)، عدم سرمایه گذاری مطلوب در اقتصاد داخلی، فاکتورهای جغرافیایی و اقلیمی (همچون کم آبی) و عدم توسعه بهینه زیرساختهای کشور از جنبههای انرژی و حتی حمل و نقل، از جمله آنها هستند.
بیکاری گروههای مختلف جمعیتی، مهاجرت وسیع سرمایههای انسانی (تحصیلکرده و غیر آن)، عدم تمایل به تشکیل خانواده و فرزندآوری، حرکت سریعتر ایران به سوی سونامی سالمندی و از همه مهمتر ناامیدی جامعه از بهبود شاخصها در افقهای پیش رو، از اساسی ترین تبعات عدم رسیدگی به متغیرهای اجتماعی-اقتصادی هستند. باید همواره به یاد داشت که در بروز برخی از تبعات مذکور، عوامل غیراقتصادی-اجتماعی نظیر تغییرات فرهنگی و مدرنتیه شدن جامعه هم دخیل هستند، اما به نظر میرسد که در این بین سهم آن عوامل پررنگ تر باشد.
باید ضمن انجام آسیب شناسیهای دقیق و با برنامه ریزی، صورت بندی و انجام اقدامات کارشناسی شده، ورق را به سمت رشد و توسعه همه جانبه کشور برگرداند. اقتصاد کشور که متاسفانه عمدتا تک قطبی (وابسته به درآمدهای نفتی) است را میتوان گام به گام (به صورت تدریجی و نه به صورت انفجاری) و با بهره گیری از ظرفیتهای بی پایان فکری جوانان و نخبگان علمی و ضمیمه نمودن تجربه مدیران شایسته، از این آشفتگی خارج کرده و به سوی پایداری و تنوع اقتصادی حرکت داد.
در مجموع، ادامه روندهای جاری که نگارنده برای انتقال بهتر مفاهیم آن را زندگی از دم قسط نام نهاده است، پیامدهای ناگوارتری از آنچه در این یادداشت کوتاه بدان اشاره شد به دنبال خواهد داشت. همه نگران آینده ایران بانو هستند. هر شخص به طریقی این دلواپسی را فریاد میزند. امید که صداها توسط مدیران کشور شنیده شده و بتوان با اصلاح هدفمند زیرساختها، فرداهای روشن تری را برای کشور فراهم نمود.
با تقدیم احترام
محمدرضا شیخی چمان
۱۴۰۴/۰۸/۰۲ – جمعه