نقشه ایران را که نگاه میکنم، تقسیمات جغرافیایی آن به چشم میخورد. استانهای مختلف، هر کدام همانند یک تکه از پازل دست به دست هم دادهاند تا کشور عزیزمان ایران را به زیبایی شکل دهند. هر استان خود به چند بخش تقسیم شده و تا دورترین روستاها را شامل میشود. در جنوب شرقی کشور، استان پهناوری نظرم را جلب میکند؛ نام آن را که میخوانم، "سیستان و بلوچستان" است.
دقیقتر که میشوم، معلوم میشود که این استان با کشورهای افغانستان و پاکستان مرز زمینی، و با کشور عمان مرز آبی دارد. موقعیتش راهبردی به نظر میرسد. از همین رو، احتمال میدهم که از نقش بنیادی در مسیر رشد و توسعه کشور برخوردار باشد. صاحب نظران علم اقتصاد، دانشپژوهان را به کَمی سازی اطلاعات تشویق میکنند. یعنی با اعداد و ارقام صحبت کنید و از آنها شاخصهای معتبری استخراج کنید، تا امکان انجام مقایسههای مختلف به شکل مبتنی بر شواهد فراهم گردد. با همین دو ذهنیت (موقعیت راهبردی استان، کَمی سازی)، سری به گزارشهای سازمانی، روزنامهها، مجلات عمومی و مقالات علمی میزنم.
نتایج را که میبینم، بهت زده میشوم، در شوک فرو میروم، گویی که ذهنم قدرت پردازش خود را از دست داده باشد: سیستان و بلوچستان کمترین سرانه آموزشی کشور را دارد، وضعیت بهداشت اولیه در سیستان و بلوچستان فاجعهبار است، سیستان و بلوچستان بیشترین آمار بیکاری کشور را دارد، بیعدالتی اجتماعی در سیستان و بلوچستان رخنه کرده است، سیستان و بلوچستان فقیرترین استان کشور است، کمترین سرانه تخت بیمارستانی متعلق به سیستان و بلوچستان است، وضعیت زیرساختهای سیستان و بلوچستان در سالیان اخیر پیشرفت درخور توجهی نداشته، و دهها عنوان اسفبار خبری دیگر.
مجدد نقشه کشور را بر میدارم و آن را با وسواس بیشتری وارسی میکنم. نه، حتما من اشتباه میکنم، حتما نقشه مرا گمراه کرده است، حتما این استان جزو کشور ایران نیست؛ نه، اوضاع سیستان و بلوچستان به این وخامت نخواهد بود. نه، نمیتوانم خودم را گول بزنم. آری، سیستان و بلوچستان پاره تن ایران است، اما توجه به آن، رسیدگی به آن و تعلق داشتن آن به این مرزوبوم، فقط محدود به شعارهای تبلیغاتی شده است. شعارهایی با چشم انداز امید به آینده؛ بعد از آن، خوابِ همه سنگین میشود. کم نیستند خواهران و برادران ناتنی سیستان و بلوچستان؛ آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه، ایلام، خراسان شمالی، خراسان جنوبی، هرمزگان و لرستان، همه و همه در اعماق تاریک محرومیت غوطهور شدهاند.
در ذهنم آشوبی به پا میخیزد. نمیتوانم این میزان از نابرابریهای اجتماعی-اقتصادی که بین استانهای کشور، و حتی شهرهای یک استان وجود دارد را درک کنم. چرا سرمایهها، امکانات، زیرساختها و در یک کلام مبانی تولید رفاه، باید فقط در چند استان کشور متمرکز باشند؟ مگر نه اینکه همه و همه برای شکوه این آب و خاک رشادتها داشته، و با سربُلندی تمام، شهدای عزیزی را تقدیم راه وطنمان کردهاند؟ چرا کسی دلسوزانه از مزیتهای نسبی و مطلق استانهای بینصیب کشور، استفادههای بهینهای نمیبرد؟ کاش فقط یک نفر بود که پاسخگویم میشد؛ فقط یک نفر.
با تقدیم احترام
محمدرضا شیخی چمان
۱۴۰۲/۰۵/۳۱ – سه شنبه