امروز شنبه، مورخ ۱۱ تیرماه سال ۱۴۰۱، کنکور سراسری با پایان رقابت داوطلبین رشته زبانهای خارجی خاتمه یافت. در این آزمون، داوطلبین بسته به رشته تحصیلی خود، در مدت نهایتا ۴ ساعت و ۱۰ دقیقه (مجموعا ۲۵۰ دقیقه) در یک رقابت علمی شرکت کرده و نتیجه زحمات دوره چندین ساله دانشآموزی خود را مشخص میکنند. این رقابت که در اغلب مواقع علاقه فردی در آن نقش موثری ندارد، از دو جنبه کلان قابل بررسی است:
۱- سیاستگذاری آموزشی: بُعدِ اول در این جنبه در خصوص اختلاف میان تعداد ثبتنام کنندگان در رشتههای مختلف تحصیلی است، بهگونهای که بیشتر متقاضیان خواهان رشته علوم تجربی بوده و اقبال کمتری به رشته علوم فیزیک دارند. ریشه این مسئله را میتوان در وضعیت شغلی رشتههای مرتبط با هر کدام دانست که بستر استفاده از فارغالتحصیلان رشتههای مرتبط با ریاضی فیزیک کمتر فراهم شده و از طرفی دانشگاههای متعددی اقدام به جذب دانشجو در این حیطه و حیطه علوم انسانی مینمایند، بدون آن که سرنوشت شغلی دانشجویان پس از اتمام دوره تحصیلی مورد توجه باشد. به عبارتی دیگر، به نظر میرسد که به جای توجه به کیفیت دورههای برگزاری و استفاده صحیح از ظرفیت و استعدادهای فراگیران، منافع مادی نمود بیشتری پیدا کرده است. بُعدِ دوم در این جنبه را میتوان به مقایسه امکانات آموزشی در مناطق مختلف کشور اختصاص داد. هنگامی که از یک بسته سوالات واحد برای سنجش علمی همه داوطلبین استفاده میشود، انتظار میرود که عدالت آموزشی نیز حکمفرما بوده و هیچ گروهی نسبت به گروههای دیگر امتیاز بیشتری نداشته باشند. در عمل مشاهده میشود که بیشتر رتبههای برتر از مدارس غیردولتی و داوطلبین واقع در خانوارهای دهکهای بالای درآمدی بوده و سهم مدارس دولتی در این میان اندک است. همچنین سوالات طرحشده نیز به زعم کارشناسان آموزشی غیراستاندارد هستند. آیا یک داوطلب کنکور شرکت کننده از یک منطقه روستایی محروم، توانایی رقابت با همتای خود که از ابتدا امکانات آموزشی کاملی در اختیار داشته را دارد؟
۲- سیاستگذاری پرورشی: داوطلبین کنکور در کنار نیاز به تسلط علمی، از بعد روانشناختی و مدیریت زمان نیز نیاز به شرکت در دورههای تخصصی دارند. لازم به ذکر است که یک داوطلب مسلط به سرفصلهای درسی، اگر قابلیت کنترل هیجانات خود را نداشته باشد نمیتواند به رقابت با همتایان خود بپردازد. در زمینه مدیریت زمان نیز شرایط بدین منوال است. به بیان بهتر، داوطلبین باید از سه جنبه علمی، هوش هیجانی و مدیریت زمان خود را آماده رقابت کنند. مجددا تعداد قبولی بالای مدارس غیردولتی نشان میدهد که مسئولین این مدارس از همه ابعاد مذکور آگاهی کامل داشته و داوطلبین تحت آموزش خود را همهجانبه مهیای آزمون کردهاند. در این جنبه نیز بیعدالتی بارزی یافت میشود و درصد بالایی از دانشآموزان از چرخه رقابت خارج میگردند. آیا وظیفه وزارت آموزش و پرورش فقط به بعد آموزشی ختم میشود و یاددهی مهارتهای زندگی جزو ماموریت این سازمان محسوب نمیشود؟ نکته اینکه در همان بعد آموزشی نیز اقدامات صورت گرفته قبلی نتواستهاند به صورت کارآمد ظاهر گردند.
در مجموع، گرهزدن سرنوشت نوجوانان و جوانان (آیندهسازان این مرز و بوم) به یک آزمونِ مطلقا ناعادلانه، نتیجهای جز افزایش آسیبهای روحی-روانی جبران ناپذیر، تربیت دانشآموزان تک بعدی، داغشدن بازار دلالانِ کنکور، افزایش سرسامآور هزینههای غیرضروری خانوار و شیوع سایر معضلات اجتماعی نداشته و جامعه را به سمتوسوی نامطلوب هدایت میکند. از نقش فرهنگ و انتظارات غیرمعقول خانوادهها نیز نمیتوان چشمپوشی کرد که مورد بحث این یادداشت نیست. امید که با برنامهریزیهای جامع و تغییر روند فعلی، عدالت آموزشی که زیربنای اصلی حرکت به سمت عدالت اجتماعی است در کشور عزیزمان ایران محقق شده و زمینه رشد و توسعه همه جانبه فراهم گردد.
با تقدیم احترام
محمدرضا شیخی چمان
۱۴۰۱/۰۴/۱۱ - شنبه