تابلوی یک سازمان به نام بنیاد ملی نخبگان توجهم را به خود جلب میکند. پس از بازگشت به خانه درباره آن جستجو کرده و وارد سایت سازمان میشوم. سایت از قسمتهای مختلفی تشکیل شده و طرحهای حمایتی متنوعی را معرفی میکند که هر کدام برای خودشان معیار برگزیدگی دارند. برای مثال، طرح شهید دکتر شهریاری مربوط به بهرهمندی دانش آموختگان برتر دانشگاهی از تسهیلات جذب در موسسههای علمی است. خوشحال میشوم که در کشورم، سازمانی زیرمجموعه نهاد ریاست جمهوری برای شناسایی، جذب و پشتیبانی مادی و معنوی از نخبگان وجود دارد.
چشمهای خود را بسته و به سالهای دورتری بازمیگردم؛ جایی که دانشآموز مقطع ابتدایی بودم. برخی از همکلاسیهایم به یادم میآیند. از میان آنها دو پسر عمو بودند که در فقر و محرومیت مطلق زندگی میکردند. توانمندیهای داشتند؛ به طوری که بدون رفتن به کلاس آموزشی و بدون داشتن مداد و برگه طراحی و فقط با سادهترین نوشت افزاری که یک دانشآموز میتواند داشته باشد نقاشی میکردند، آن هم چه نقاشیهایی. استعداد شگرفی در این کار داشتند. وقتی از دور جویای احوالشان شدم تغییر چندانی با گذشته نکرده بود. مگر مهم است که یک دانشآموز روستایی هنرمند خوبی باشد؟
در دوره راهنمایی دو همکلاسی به خاطرم میآیند. همکلاسی اول که آن زمان در کارگاه پدرش به تعمیر ادوات کشاورزی مشغول بود. میگویند که در کلاس پنجم ابتدایی میتوانست یک موتور پمپ آب را تا پیچ آخر باز کرده و پس از بازسازی ببندد. همکلاسی دیگرم خیلی خوب فوتبال بازی میکرد؛ هم فیزیک مناسبی برای این کار داشت و هم ظرفیت ورود به سطح پیشرفته این ورزش. استعداد این دو نفر هم سوخت شده است. یک ابهام برایم ایجاد میشود: آیا تعریف یک نخبه فقط از طریق نظام دانشگاهی اتفاق میافتد؟ آیا آن زن کارآفرینی که در یک محله کوچک برای چند نفر اشتغال زایی میکند، نمیتواند به عنوان یک مولد اقتصادی نخبه باشد و پشتیبانی شود؟
قدر مسلم، روند فعلی شناسایی نخبگان در ایران مطلوب نیست و فقط از کانال دانشگاه انجام میگیرد. افرادی هم که از طریق بنیاد ملی نخبگان برای جذب به سازمانها معرفی میشوند، ضمانت اجرایی برای شروع به کارشان وجود ندارد. میان دو نفر فارغالتحصیل دوره دکتری تخصصی از یک دانشگاه، که اولی رزومه پرباری دارد و دومی رابطه، کدام یک شانس بیشتری برای شروع به کار به عنوان عضو هیات علمی دارند؟ پاسخ به این سوال در حقیقت پاسخ به خیل عظیمی از چالشهای فعلی کشور در مسیر رشد و بالندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و محیطی است.
در مجموع، شوربختانه جامعه ما به جای نخبهپروری به نخبهکشی روی آورده است. برای مقابله با این وضعیت، بنیاد ملی نخبگان بهتر است که در فرآیندهای اجرایی خود تجدید نظر کند، وارد اجتماع شود، نه فقط علمی، بلکه نخبگان را در همه زمینهها تشخیص دهد و سازوکارهای حمایتی مناسبی برای قدرت دهی به آنها تعریف نماید؛ بدین ترتیب میتوان علاوه بر ایجاد شور و اشتیاق و انگیزه در بین اقشار گوناگون جامعه برای بروز دادن توانمندیها و استعدادهایی که دارند، میتوان تا حدی از خروج گسترده سرمایههای انسانی در کشور جلوگیری کرد. ضروری است که سایر نهادها نیز هر کدام نقش خود را در این مسیر تبیین و جاری نمایند.
«امید به روزی که شاهد نظام نخبهپروری فراگیر و کارآمد در ایرانِ جانمان باشیم»
با تقدیم احترام
محمدرضا شیخی چمان
۱۴۰۲/۱۱/۲۹ – یکشنبه