آهنگسازان مجموعه گوزن
1-علی سورنا
دو قطعه مهران و نفس و آلبوم مرد تنها از آثار برجسته علی سورناست که آهنگسازی و اجرای آنها بر عهده خودش بوده.
2-سعید دهقان
سعید دهقانو که دیگه همه میشناسنش تو آهنگسازی آثای فاخری تولید کرده، با کلی آرتیست درجه یک زیرزمین همکاری کرده و همکاریه زیادی هم با علی سورنا داشته (نمونش آلبوم کویر 7تا قطعشم با سعید بوده)، عضو لیبل ملی، پر کار، با کیفیت و درجه یک
3-نجوا
شاید نام نجوا کمتر به گوش اهل زیرزمین ، رپ و هیپ هاپیا خورده باشه و شرایط سختی داره چون باید یچی باشی در حد سعید دهقان (:
که من به جرئت میگم هست، با چندتا بیتی که نجوا از ساندکلاد خودش پخش کرد این موضوع رو ثابت کرده که لینک ساندکلادشو میذارم این پایین بشدت توصیه میکنم گوش کنید.
4-شمرونی
شمرونی هم یکی دیگه از آهنگسازای این مجموعه س تو مدتی که کارشو شروع کرده یکی از بهترین ها بود و اتفاقا با علی سورنا هم در قطعه نغمه از آلبوم کوتاه مهران حضور داشته و همکاری کرده.
خب از اونجایی که تقریبا سبک کاریه آهنگسازا مشخصه از آلبوم انتظار میره که بشدت گوزن فضاسازی شده ی خشن باشه ، شاید نباشه! فقط یه حدسه، شما چطور فکر میکنید؟؟؟حتما نظرتونو کامنت کنید
حمایت ها از مجموعه گوزن
1- هیچکس
2-جعفری ( منیجر شایع و مهراد هیدن )
ترک لیست مجموعه گوزن
1-حرکت (ارابه مرگ) - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : سعید دهقان - جلد: گروه دژ
تکست:
غرق تو، تباهی معلق بی فردا
من نشستم پشت ارابه ی مرگم
شلاقم از جنس آتیش، جاده ها پر از سرب
از آهن اسبم
با درد که بی انتها شدیده
یه بی راهه از تو جاده ها رمیده بود
دستمو کردم تو سیاهی فهمیدم
مرز بین دیدن و بلعیدن پدیده رو
تا بوفالو ها گذشتن از کنارم این
بی راهه های پُر از سنگ و لاخ
شکستن استخون چرخ ارابه رو
اما ادامه می داد اسب آهنی
لخته لخته جون، هوای کدر
زرد زرد نور، بعد مِه
تنفس جرم، آبشار خون
رو ریه ی ترکیده ی زمین سرنگون
گذشت تا تالار اول
بازار پرچما و کارزار و خطر و تباهی
خوک خوک رو می درید
پوک استخون مرده ها
زیر سم اسبم خورد می شد هر کنار
خوک ها ی سیر دست ها رو جفت چشا
می ریزن اشک سوگ بالا سر کشته ها
افسار کشیدم سرعتم شه کم
شیهه رو شنیدن و زل زدن به من
حمله می کنن بهم، گیر می کنم تو شن
می زنم شلاق و، می کنم هی
ارابه در نمیاد فرو میرم بین شن
نزدیک شد خر و خر
تا در اومد از تو چاله اسب آهنی
به سمت تالار دوم …
گله ی گرازا ی گنگ
همون تالار زندگی که با سایه پر شد
نفس کشیدیم دالان جرم رو
راه رو بسته صخره
گله حاضره به حمله
گرازا دسته دسته
بعد فریاد حرکت
می زنن به گرد راه توو خط صاف
با شعار جنگ تا افتخار ..
جنگ جنگ خون خط صاف
سنگ از تو صخره می شد پرتاب
لنگ لنگ گرازا به پیش
اونا حتی ندیدن اطرافشون رو
گرازا ندیدن کجا میرن اونقدر
غرق بودن که حتی سوالی نموند
دونه دونه می خوردن تو صخره
صخره ها ریختن اما گرازی نموند
رسید به تالار سوم
تالار عشق
بدون چشم
تیکه پاره آش و لاش
آواز سحر می خوندم
فریاد کشیدم به پیش بی نقاب
اسبم پاشو کشید روی خاک
ادامه رو پیاده میرم..
پشتم گلهای مرده، پیش گیر خار..
بعیده این مهیب جا بشه اصلاً
تو و کلمه ها جاکش رنجن
تو و کل این تابشت از دم
وقتی که رسیدن ارضا بشه طنزن
اما با این همه از خودت پر کن
من سوز تو رو خوب می شناسم اوه اوه اوه
بدون تو جسارت می خشکه
منو برم دار تا لباسم بیفته
اِاِاِنگار افتادم از ارتفاع
چشمامو باز کردم معلقم تو هوا
نمی دونم تا کجا
قراره ادامه بدم به این اضطراب
عشق بوسه ی خون بود
این تالار تا ابد لوپ سقوطه
واسه ادامه ی جنگ
رسید اسب آهنی و ارابه ی مرگ
غرق تو، تباهی معلق بی فردا
من نشستم پشت ارابه ی مرگم
شلاقم از جنس آتیش، جاده ها پر از سرب
از آهن اسبم
با درد که بی انتها شدیده
یه بی راهه از تو جاده ها رمیده بود
دستمو کردم تو سیاهی فهمیدم
مرز بین دیدن و بلعیدن پدیده رو
2- ناخدا جِلال - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : سعید دهقان - جلد : گروه دژ
تکست:
تو راسته ی بازار ماهی فروشا
غروب شلوغ بندر
ازدحام داد و ستد
عربده های بلند یه شهر
مرطوب، شرجی
غرق عرق مردان یه سرزمین پر از رعشه و جنگ
تو عرصه ی تنگ از همدیگه ..
یه تور سید جمعی، با اتصال مردن
گره های فردی، از افتخار محکم
و شکار و طعمه ان، گره های شل تر
تو راسته ی بازار ماهی فروشا که صیاد و شکار هر دو یه لقمه ان
ناخدا جلال، رئیس بزرگ بازار
ترس ماهی گیرا، دستاش همیشه بوده یه اخطار
عصبانی پر فریاد، عصبانی بود و عزادار
سیاه بود از زخم، داد زد بیا تو اسد..
ناخدا جلال :
به تو نگفته بودم که مرزاتو بپا ؟
ول کردی که چی چاهتو داری دریا رو چه کار ؟
گفتم بگیر قلابو بکش دستاتو کنار از تور
یادته گفتم بگیر دستاتو کنار و الا میذارم دستاتو کنار
اسد:
جلال خلافم نگو، غلافم نکن
اون چاه کوچیکه، خواستم باشم کفافم نبود
تازه چطور، به ما حرام به تو واجبه کی
دریا سند گرفته اصلا، کی شیش دانگش رو داده به تو ؟
ناخدا جلال:
اسد ….
این دریا ناموسته، کوری از نور فانوسته
کوری هنوز به والله، هنوز زبونت جاسوسته
کور می کنید صحرا رو از رسیدن به ساحل فردا
میوه ی کوسه است سوغاتتون اگه بگیرید درخت دریا رو
راوی :
اسد بی تاب و قرار دید واسه ادامه هیچ راهی نداره
اسد:
تو خفه شو راوی کی بی تاب و قراره ؟
این قصه بین ما و جلاله
جلال دریا تو غروب فقره، همه خوندن سرود غرق
چطور بگم به مردم دروغ برگ، بگم به دریا دروغ سد ؟
یه قلاب دادی دست ما، میگی از چاه بگیرید غذا
باز کن این بن بست لا مذهب را رو
ما یاد می گیریم شنا رو، می کشیم همه کوسه ها رو
سیاه کردی روز ما رو جلال
ناخدا جلال :
اسد…
نمی بینی آماج حمله ی کوسه رو ؟
پاداش بدیم به دندونای تیز ؟
ساحل رو بدیم به تاراج؟
تو چه می دونی که پهن کردی تورت رو
همه رو هم که خبر کردی
اون راوی کی بود که قطع کردی بحث رو
یه لحظه با کی صحبت کردی اسد؟
راوی :
من خالقتونم
اسد:
خالق ما ؟
جلال این دیوانه که پا سفت کرده به قتل ما
واسه ادامه ی شعر جدید رو بکش تا که وا بشه دریا ..
راوی :
یعنی من عاملم؟
ناخدا جلال و اسد :
بله خودتی عامل ما
میندازیمت توی دریا خودت رو آماده بکن واسه شنا..
دست و پا می زنم تو این دریا ی بی ساحل
نمی دونم کجامو ساحل از کدوم راهه؟
نگه می دارم باز چشمای بی جونمو
من تو این دریای بزرگ شنا نمی دونم
تاره و تار، تاره و تار، تاره و تار
تصویرا پشت غبار
یه بچه فشار میده سینه امو آب می زنه بیرون از دهنم
با گیجی و مات
می گم تو کی هستی ؟
میگه حصار بعد میره کنار
پا میشم می بینم زیر چشاش کبوده
یه قلاب توی کیفشه باهاش
میره به سمت مرداب
می پرسم اسم تو چی بود ؟
دوباره میگه حصار
من بچه ی اسدم
پدرم به جرم فتح دریا
دستاش موند توی دست جلاد ..
کیفشو وا می کنه میگه نگاه کن
دستاش هنوزم همرامه
تنها دلیل نفس هامه
پا می شه پاهاشو می ده به راه
میگم کجا؟
میگه مرداب
میرم دنبالش
3- دار (داستان مریم) - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : سعید دهقان - جلد : گروه دژ
تکست :
تو اون سالها بیابونی بود تو خاکه های داراب
بیابونی بی آب و علف
تموم چشمه های جوشان آب تلف شد ..
جوونه ها قبل رسیدن به باغ
آروم می رفتن توی قصه خواب
کسی نموند جز چند خانوار
که بعد کلی کار کندن چند چاه آب
در کنار هم زندگی رو کردن آغاز
صبح کار و شخم شب دعا و آواز
بعد مدتی کارگر شد، دعاها و زمینشون بارور شد ..
خرما، سیب، بادام کوچک
شدن آغاز بازار کوچک
کشت پنبه نخ ریسندگی
روسری پوشیه تا شال کوچک
بابا باد و ننه صحرا توی اون فصل ها ازدواج کردن
مدتی گذشت صحرا مادر شد
یه دختر کوچیک اسمش رو گذاشت مریم
مریم بزرگ شد با دار و قالی
همیشه افسرده و تار و خالی
غمگین می پرسید از مادرش صحرا
که توی کل دنیا همین داراب رو داریم ؟
این سوال بود توی فکر مریم
تووی داراب نبود به شکل مریم
مگه انتهای رویا دارابه؟
همه فکر می کنن دنیا داربه
این سوال بود توی فکر مریم
تووی داراب نبود به شکل مریم
مگه انتهای رویا دارابه؟
همه فکر می کنن دنیا داربه
گذشت و کارگر شد
کشت پنبه نخ ریسی بارور شد
کدخدا با فکر صادرات پارچه
دستور داد بکنن باز مرز رو
کم کم دهات دیلاق تالاب
تبدیل شد به ییلاق داراب
مالکین اطراف با خریدن ملک و زمین
شدن هم پیمان داراب
چکاد قد بلند فریبنده
پسر یکی از ملاکین کوهستان
حسادت پسر های توی داراب
و حسرت دخترای زیر پوشیه
آخرای هفته تو تعطیلات کوه
توی داراب در حال گشتن بود
اهل بیرون این کوی و برزن
شاید بهترین پاسخ سوال مریم بود
چرا قدتون بلنده ؟
چرا نگاهتون با ما پر از فرقه ؟
چی شد که شدید مسافر داراب ؟
چی میگذره پشت کوه مجاور داراب؟
چکاد تو این گستره تنهاست
درگیر مریم شد و لکنت حرفاش
بین این عشق یه دره فاصله است
بین پسر کوهستان و دختر صحرا
نزدیک مریم می کشه نفس
شرم دختر رو می کشه عقب
مریم تو فکرش با تکفیر کدخدا
به دور پرنده ی عشق می کشه قفس
هر روز همین بود پاشو پس می کشید
چکاد نقشه ای از هوس می کشید
یا میای با من سمت کوه های کولی وش
یا به کدخدا می گم دارم مو های بریده ات رو
مریم ترسید تو دست های زنجیر
گفت یه بازنده ام تو دست های تقدیر
مو ج مو های بیرون از پوشیه
یعنی جزر و مد دریای تکفیر
فردا تو بازار یه جنجال خون
راه افتاده بود تو چنگال شوم
خبر بی عفتی دختر صحرا
چکاد ایستاد با چند تار مو..
قلب مریم یه گوشه چکید
رکاب زخمیه خون نگین
بعد تکفیر داراب
واسه مدتی خونه نشین شد
ننه صحرا غم تو نگاش بود
می گفت این ننگ باید از ما جدا شه
مادر نگام کن دامن من پاکه
اون موهای من نبود
موها م سر جاشه
موهام سر جاشه
تا که یک روز داراب رو صدا کرد
عزادارا رو نگاه کرد
شالش رو برداشت
از حجابش دفاع کرد
قصه به اونجا رسید که داراب با حیرت
این گستاخی رو نگاه کرد
دوباره تکفیر رو امضا کرد
4- گریز از مرکز - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : سعید دهقان - جلد : گروه دژ
تکست :
آغاز قصه ی تلخ این بیماری همیشه مثل یه صحنه توی صورتمه
این که زندگی جنگه و بگیر به چنگ اگه جایی رو می خوای
قدرت اگه فردایی رو می خوای
قصه ی درد مشترک تموم ترک های جامعه
واسه نگاهی که انقدر کدر و تلخه
یه لحظه بکن مجسم این جنگ رو
موفقیت یعنی قلبت رو کم کن
می شکنیم تا راه هست مریضیم
پیش یعنی بالا پس یعنی زیر نقطه
زندگی تو شعبده بازی قدرت
آواز نداره زبون لکنت
بیا پیک بزنیم با جرئت
هنوز باهات دارم صحبت
چند سالی هست که با غم می خونم
اونا که منو دنبال کردن می دونن
روزای کمی بود که رنگی بودم
زخمی شدم وقتی جنگ پیش اومد
چقدر انسانی بود از هر شکل یا هر چی تنت داری، یا کفشت
برسه تو دستت حقت
حتی وقتی می گن نمی تونه شهرستانی
رپ کردم واسه هدف بهترم
درجه یک امروز درجه یک ترم
این واسه اونا که نسخ شعرمن
ادبیات بی ادب شعر بلد
همه گنده هاتون هول سحرم شدن
وقتی کوبیدم قلم زنده امو تو هیپ هاپ
زمان گفت می رم، منم فقط نوشتم
[کورس]
هنو خونه ام توو کوله ام
هنو کلی قدم توو کوله ام
هنو دستای قطع توو کو له ام
هنو موی بلند توو کوله ام
من مسافر زندگی ام اما
هنو مردن توو کوله ام
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد
هنو خونه ام توو کوله ام
هنو کلی قدم توو کوله ام
هنو دستای قطع توو کو له ام
هنو موی بلند توو کوله ام
من مسافر زندگی ام اما
هنو مردن توو کوله ام
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد
[ورس دو]
رشد کردم ولی فهمیدم باید
یا خود کشی بکنم یا کشته بشم
واسه امثال من یا جنگه یا مرگ
اینو زد تو صورتم رخ گشنه ی شهرم
یه زمینی که پوست نداره
زخم خونواده ی شب که روز نداره
دیدم وطنتون نفوذ نداره
تو سر کسی که اتاقشو دوست نداره
زخم ریزش آغاز جهش
یعنی گریز از مرکز و ناز مکش
همه می شیم پاره تهش
بین دو کش آواره تهش
دیگه آینه حسابی می بینه تنهام
فکر کردم به جون خونه می شینه حرفام
اما کشیده شدم به سمت جلو
تا که بفهمم چی می گن ترسام
گفتم هدفتو نطفه اش رو بکار
یا که واسه خونه اتون قدرت رو بخواه
شوخی نکن با خودت خسته شدی دیگه
یه کلام نمی تونم نقطه اشو بزار
یه طرف ساحل و سوختگی بود
که پُر شیرجه ی نزده و کوفتگی بود
یه طرف یه دریای بزرگ
که چشم توی چشمم دوخته می دوختم
(چِشم)
ساحل رو زدم تو سینه ام
خسارت دریا رو دادم بره
موندم روی جفت پاهام
این دومی رو هم محاله یادم بره
اشک ریختم رو خاک روحم
دیدم حالم گِله
همون خونه ای که یه روزی بود انتخابم
امروز فقط توش یه رباتم ولش…
[کورس]
هنو خونه ام توو کوله ام
هنو کلی قدم توو کوله ام
هنو دستای قطع توو کو له ام
هنو موی بلند توو کوله ام
من مسافر زندگی ام اما
هنو مردن توو کوله ام
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد
[ورس سه]
منو خونه جور شدیم هر جور شده
رفتم توو خودم اونم رفت تو خودش
کسی که پل بشه میون شکاف
یعنی باید بگذره از رو خودش
مبارزه واژه ی من بود اصلاً
نمی رفت بیرون هیچ جور از تو سرم
من زندگی ام بیشتر از هیکلمه
والا خالشو می کوبیدم رو تنم
دیدم ذهنم تو اتاق ایستاده
که همه دیوارا غیر قاب هیچ کاره ان
من اون کوچه رو ترک می کنم اما
اون کوچه هنوز سر جاش ایستاده
معنا نمیده سکونت
ولی تو جهان نمیشه دروغ کرد
اگه زمان بگیره عفونت از مکان نمی شه عبور کرد
ما هر دو میگیم زخم از ته دل
اما فرق داره من زیر ضربدره اسمم
تو انگشت رفت زیر پاشنه ی کفشت
من آدم افتاد تو دفتر شعرم
هنوز رخ بی نقاب توو حجاب نمی ره لختیه باد
شعر من همین افتادناست
مهم نی چی دنیای تخمی بخواد
من دیوار بلند پشت خونه
که می گرفت جلو نور آزاد رو ندیدم
رُل سایه ها آزارم داد کارگردان این تاتر رو ندیدم
موی رهای آزادی رو قیچی قدرت گرفت از من و ما
به غیر اشک های درخت تصویر باد رو ندیدم
[کورس]
هنو خونه ام توو کوله ام
هنو کلی قدم توو کوله ام
هنو دستای قطع توو کو له ام
هنو موی بلند توو کوله ام
من مسافر زندگی ام اما
هنو مردن توو کوله ام
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد
هنو خونه ام توو کوله ام
هنو کلی قدم توو کوله ام
هنو دستای قطع توو کو له ام
هنو موی بلند توو کوله ام
من مسافر زندگی ام اما
هنو مردن توو کوله ام
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد
5- بیراهه - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : سورنا و سعید دهقان - جلد : گروه دژ
تکست :
بی راهه نیست طرف راه
زخم شرر ما می زنه به شرفت آروم باش
طعم خطر تاریخه تووی قلم ما
نه تو نیستی طرف حساب
زدم به پام زخم کمر راه رو
طناب اتصالمون نالید تو خلع دار
توخفا پیچید دور کمر ماری
که با ولع تموم میشد ولع ما
طلب قدرت شد ثمر راهمون
میخوایم همو بدریم
حالا یکی غلطه یکی طلبه رسیدن به شرفه
تف تو قلم خامی که وسط کویر میده خبر باغ
همون بهتره ادب لال
کاش کش میومدی تو جات عوض جا کشی
بگو زخم هنر رو نبره کاسبی
ما تیزی می ساختیم از قلم داغ
واقعیتم اینه که نرمه آینده ام
هستم تا ته تو خطر خاک
با این امکان کم که نرم *
ورم پرچمای قدرت رو بکشید محکم به دهن شانس
جغرافیا پرسیدم اون جا کجاست
یه قطار چسبیده بود واگناش
تو گفتی عطش تو رو تو آرزوت جا گذاشت
شوالیه اسبشو کنار رود جا گذاشت
یه ناکامی عقب کام
سارا له شد تو جنگ طبقه ها
یه لیوان تراژدی رفت علی الحساب
پایین از گلو هامون تپشای نفس داس زایید
ترکای خونه های شهرک ما رو
مرگ همیشه خبر داغ بود
باشه علی نبره یاد
نگاهت همینو می گفت تو ی روز دفن
رفته حالا علی از زخم پا ها تا قتل سارا قبل مرگش
حماسه ی نظم آواز بردگی
از بیخ و بن غلطه ساز مامان
خونه چاک برداشت با دهن باز
من ترک نکردم فقط زدم به چاک
نامه ها رو می خوندم عقب تاریخ
هیچ فرمولی ندیدم که نبره باد
گل می باخت به دغل خار
همیشه خدمت نصیب خدمه هاست
گفتم فکر کردی رویا بی مرگه ؟
صدف بدون مروارید سنگه
بپذیر مامان مروارید مرگه
تو بی رحم گفتی دنیا بی رحمه
دنیا بی رحمه
پخش شدن گل ها بی چتر
تو سقوط شال سرخابی رنگت
اما باز نفس کشیدی ویرونی ات رو
صورتت همون زن دیروز می شد
که با دندون کشیدی زخم شرف
تموم غمت نیرو می شد
هزار بار زد واقعه ما رو
ما بلند می شیم باز هزارم
هنر ما چیزی غیر این نبود
که بفهمیم کی می چرخونه سایه ی ما رو
می کشیم به چهار پایه هجا رو
که شعر بکنیم بارش دار رو
بیا بیرون از قاب زوال
کدوم صائقه رد خانه ی ما رو؟
6-رقص (پیچک) - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : سعید دهقان - جلد : گروه دژ
تکست :
[ورس یک]
دو تا پاتو می زدی رو سنگ سرما
آتیش کشیدی توی جنگ سرما
کشیدی با چه قوسی تو موهات دستتو
پا کوبیدی شیشه ی خونه ها شکست
تویی خنده به جنگ
موی دماغ خونه ها عطسه ی سنگ
پا کوبیدی با چشمای بسته چه رقصی
رو خورده شیشه های شکسته می کردی
فصل باد واقعیت در آغوش گرفته بودم یالت رو
تو با فشار رقصیدی توی باد سیال و
رقصیدم پشت رقص سیال تو
ار تراس خونه های قصه نامه ای رقص کنون
از دست های زنی مضطرب رها شد
مثل دستمال و کاغذا و ساقه ای زرد
ما رقصنده های ارکستر واقعیت
رقص می شدیمو رقص می شدی
تو تو چادر سیاه شب غرق می شدی
با موج خروشان تیرگی مقابل من
آروم می افتادی توی ساحل من
من با تو دیدم که مرگ پس می کشه
یه مغروق چطور بازم نفس می کشه
من آری به زندگی رو با تو فهمیدم
اینکه این بار سنگین رو سر سخت می کشه
[کورس]
دنبال تاریخ بگردید
تو دست و پای زخمی آهنگای ما
دنبال تاریخ بگردید
تو شعر های واقعی باورای ما
دنبال تاریخ بگردید
تو سایه های زیر عفونت ستم
دنبال رقصنده هایی
که رقصشون گلوله است تو صورت ستم
دنبال تاریخ بگردید
که قدرت نداره اعتنا به رقص ما
دنبال تاریخ بگردی
تو صحنه های وهم خواب پا برهنه ها
و تو از شهر و هر صدا
که میای به سمت زندگی واقعی
یعنی مبارزه میون خورشید و وهم سایه ها
دنبال تاریخ بگرد
[ورس دو]
رقصیدیم توو این جهان تنگ بنا شده
این ارواح مغروق مردگان رها شده
با گوشه ی چشم نگاهمون می کردن آجرا
تو استخون بی جون خونه های فقر
وقتی که باد جدایی آواز شد
آخرین اصطکاک دست ما ساز شد
من از پشت کشیده شدم توی طوفان
من پنجه هام مشت تو پنجه هات باز شد
از اون روز که تو سایه ها جدا شدیم
مثل همه همسایه ها جدا شدیم
دو جوونه ی کوچیک رو نهال زندگی
که تو روز تقسیم شاخه ها جدا شدیم
هوای شاخه ی من شک شد
دور از شاخه ی تو شاخه ی من تک شد
تا آخرین لحظه رسیدی به بودن
تا فهمیدم درخت این قافله پیچک شد .
[کورس]
دنبال تاریخ بگردید
تو دست و پای زخمی آهنگای ما
دنبال تاریخ بگردید
تو شعر های واقعی باورای ما
دنبال تاریخ بگردی
تو سایه های زیر عفونت ستم
دنبال رقصنده هایی
که رقصشون گلوله است تو صورت ستم
دنبال تاریخ بگردید
که قدرت نداره اعتنا به رقص ما
دنبال تاریخ بگردید
تو صحنه های وهم خواب پا برهنه ها
و تو از شهر و هر صدا
که میای به سمت زندگی واقعی
یعنی مبارزه میون خورشید و وهم سایه ها ..
دنبال تاریخ بگرد
7-باد پیچید تو مزرعه گندم - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : شمرونی - جلد : گروه دژ
تکست :
[ورس یک]
باد پیچید تو مزرعه ی گندم
پشت زمینای خونه ی پدربزرگ
اینجا کویره
گرم، خشک، سخت ،بزرگ
گفتم یادته نواختی برامون
با گندما سوت سوتک ساختی برامون
اومد یادم اومد یادش و ساخت
سوت سوتک رو بازم نواخت
بازم نواخت ، بادم نواخت
گندما می رقصیدن ، اون بازم نواخت
پشت به من بود ، وقتی برگشت دیدم
چشمهاش درخشیدن ، ولی بازم نواخت
زندگی گاهی ورم می کنه
سعی کن آروم باش و متین
سقوط کن به عمق رها شو
مثل نفس های عمیق
رهایی فرار نیست پشت هر گره
یه شیوه ی مبارزه است
این رو به رو شدن یعنی لمس واقعیت
و فراری از پناهگاه متنفره
باد پیچید تو مزرعه ی گندم
گرم شدم من همه ی سرد رو
ایستادم احساس از حضوم گذشت
اشک درد رو شست غروبم شکست
باد پیچید تو مزرعه ی گندم
آزاد شدم من همه ی درد رو
مرحم گذاشت رو زخم های بازم
ورودم به قعر ، سقوطم به زخم
[کورس]
این منم یه انسان سخت که دنبال صحنه می گرده
جاری تو پهنای مرگ ، گرچه می ترسه
بدون لحظه ای وقفه به سمت آینده
اون گلوله ای که می شه
شلیک هرگز به اسلحه بر نمی گرده
[ورس دو]
در انتهای هر زمستان
که دست ها و ساقه ها غروب می کند
آخرین انار دنیا به روی سنگ فرشی از جنس خون غروب می کند
در انتهای این تباهی ، انتهای این هوای بد
انتهای کوچه های یاس
بن بست ها غروب می کند
در انتهای تن جان غروب می کند
در انتهای شب جهان غروب می کند
در انتهای فقر نان غروب می کند
و در انتهای آخرین رعد و آخرین ستاره آسمان غروب می کند
و باران غروب می کند ، سواران غروب می کند
نامداران غروب می کند
تیر های چوبی از روی شونه های بردگان غروب می کند
در این سراسر غرق تباهی آفتاب و آفتابگردان
و مزرعه های سرگردان غروب می کند
اینجا که فواره ها جعل آبند
آبشاران غروب می کند
مثل تو که آخرین بند سرخ قامتت
به روی بومی از خیابان غروب می کند
خیابان غروب می کند
[کورس]
این منم یه انسان سخت که دنبال صحنه می گرده
جاری تو پهنای مرگ ، گرچه می ترسه
بدون لحظه ای وقفه به سمت آینده
اون گلوله ای که می شه شلیک هرگز به اسلحه بر نمی گرده
8- قلبهای آتشین - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : نجوا - جلد : گروه دژ
تکست :
[ورس یک]
تو زخم کوچه و دل خون
آواز دریچه بوی هوای پاره می داد
یه آرواره دستشه مرد بی دهنی که
دستاش آلوده است به خون تقدیر
توو آخرین شیب کوچه چرخید
فقط پایان رو برا ادامه می خواست
چهار پایه مرگ رو به طناب پاره می داد
می افتاد روی زمین
می رفت واسه کوچ بعدی اش
مگه میشه یادمون بره سوز تو زمستون
سرما چطوری پوستت رو ترکوند
سوز آتیش بدتر می برید
می چسبیدیم به هم سرد تر می شدیم
سرما روح رو لخته کرد
حتی وسط بوسه هامون عطسه کردیم
روح منجمد قرن سرد
یعنی کنار هم دنبال هم بگردیم
کی با ما چه کرده از زیر
که نشد حتی رو به هم بچرخیم
[کورس]
اما قلب های آتشین
قلب های آتشین
زنده ان تو صورت سرمای آهنین
سرمای آهنین سرمای آهنین
زنده است تو صورت قلب های آتشین
hearts on fire frozen souls
[ورس دو]
من پر از خشمم پر از سیاهی
پر از جسارت و بی گناهی
من پر از گرد نفرت طلسم از دل سنگ
من خنده ی لنگ
پای شکسته ی بچه ی مرگ
خون دلمه بسته ی سرد
عابر قله به زیر کوهم
من پرم از درد بودن
تو می رسی من افتادم روی خاک و قامتت دوره
من میخزم رو زمین به سمت تو توی دامنت خونه
سینه خیز میکشم رو شیب تیز رسیدن بهت
اما هر بار می رسم دو ر تر میشه حضورت
میگذره ایستادم من پا به پات
سلاحم تو کوله ام جنگها کنارم
تو میگی رسیدیم دشت پروانه ها
میگی این دره راه
سخت رسیدن به قلب های ماست
کوله ات حسابی سنگینه از جرم
باس خالی اشون کنی از سلاحت
من نگاهت میکنم بال میکشی باز میری بالا
کوله ام رو وا میکنم خالی میکنم به دنبالت میام
9- لغزش - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : نجوا - جلد : گروه دژ
تکست :
[ورس یک]
از بوی دهنم بده تشخیص ماریان
علی دیگه مست نیست ماریان
دلم یه زندگی می خواد با جاده
این بچه تو یه بطری حبس نیست ماریان
هوا پس نیست ماریان
از همه زندانا شدم ترخیص
جیزی که زخمای رویاست
غروب یه تیکه از دنیاست می دونم
ته این هوس مریض می شه یه نفس عمیق
اما سیاه چاله باز
همه چی رو خورد می کنه با آرواره هاش
ما می مونیم واستاده صاف
ته چهار راه زندگی باز با نقاب
کی می دونه چیه واستاده خواب بری
کی می دونه چیه داستان ما
امروز رو جشن می گیریم ماریان
تلخیا رو رد می کنیم
جشن بازگشت من به زندگی
همه رو دعوت می کنیم
با همه هم به خوبی صحبت می کنیم
اینو قول میدم ماریان
جشن پاکی آغاز رویاست میدونم
غروب یه تیکه از دنیاست میدونم
[کورس]
توو این تاریکی کنار ما
هنوز زنده ان ستاره ها
هنوزم می شه کودک بود
دست زد به چشمای ماه
هنوزم با یه طناب و تاب میشه
آویزون شد از ستاره ها
تو این تاریکی کنار ما
هنوز زنده ان ستاره ها
هنوزم میشه کودک بود
آویزون شد از ستاره ها
هنوز زنده ان ستاره ها
[ورس دو]
واسه من این صحنه غروره
خوش اومدید به این جشن و شکوه
به سلامتی پاکی یه دوتا پیک بزنیم قبل شروع
پاکی یعنی جنگ حضور
سینه ی تفنگ و زخم گلوله
آی باز علی زد به جنون
ماریان جهان یه تیکه از زخم غروبه
هیچ چی زشت نیست ماریان
توی دنیایی که عشق نیست
بندرم یه درد مشکیه
واسه یه مغروقی که بی کشتی است ماریان
من یه نجات یافته از هزار این پاکی انقدر صف نداره
اینا نمیدونن چی زمین میزنه یه ایستادن انقدر کف نداره
خوش اومدید به جشن پاکی من این نظمتون حرف نداره
ماریان من هنوزم مشکوکم به اون کسی که مصرف نداره
سقوط طعم لغزش روده، آبشار و خطر
ماریان جهان یه تیکه از زخم غروبه
بیا ..
[کورس]
تو این تاریکی کنار ما
زمان نداره نگاه به ما
ماییم و روح روشنایی
سالهاست که مردن ستاره ها
باید حل شد توو صدای باد
باید حل شد توو صدای باد
تو این تاریکی کنار ما
زمان نداره نگاه به ما
ماییم و روح روشنایی
سالهاست که مردن ستاره ها
مردن ستاره ها مردن ستاره ها
10-گوزن - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : سورنا و سعید دهقان - جلد : گروه دژ
تکست :
منم همون تیر شهوت پدر
توی هم آغوشی با یه کمون سرد
که بعد تصمیم مادرم به سقط
به تولد شلیک کمونه کردم
اما زندگیم نه تاس شد نه اتفاق
اما زندگیم نه شانس شد نه امتحان
اما زندگیم نه راز شد نه اعتقاد
نه نالیدم به چرخ زمونه برگرد
از کودکیم سوز تیز میرسید
وقتی قدم هنوز به زیر میز می رسید
من کف کف خط بودم لیست می رسید
از واقعه بعد واقعه پلیس میرسید
طبقه ی من همون خزون زرد بود
که به امیده یه قرونتن غرق
شدم دانش آموز حروم شهر
که ازم شکار شدن تموم دفترا
به نام ترس که حصار رو کشید
و سار حصار که دار رو کشید
من بی ضدگلوله و جبر دبیر
که خشاب صفحه ی چهار رو کشید
یه شونزده ساله که هرلحظه باشه
این فکر که باس دفاع کنه تا حمله باشه
این فکر که باس بیاره بالا تف کنه
ولی نباس از ترس رو زمین سنگ *
این شد از زندگی فقط دادم رفت
و کم کم برگ درختارو یادم رفت
دستا می رفت تو جیب داخل کت
تو سنگر کوچه ها اعتمادم رفت
حق رو زد از پشت قبول حق و تق
واسه صاحاب زبون لق
این واسه تیره مثل منای شرور هر درد
که وزن غبار رو عروض گردن
بلوغ بود و نبود قلبم اون روزا
بلوغ بودو تموم دردم اون روزا
کدوم کوچه رو باس میرفتم
وسط وسط گرد بودم اون روزا
دیدم تب پر وهم
می زنه به پیشونی همه دور هم
می شه زیر هذیون حق کپه کنه شهر
زیر گلوله ی سیاست با خفه کن جهل
دیدم له شده تن توی من
له شدیم زیر هم همه دوره هم
له شدیم زیر سنگر پر سنگ
همه پر جنگ شدیم همه پر جنگ
دیدم هرشاخم محتاج لونه بود
مگه میشد اون زندگی رو تا به خونه برد
تو آغاز جوونی و آسمون و دود
پرسیدم میشه درخت رو از آسمون ربود؟
آزادی فهم بود نه منفعت نه نان
نان قتل فقر بود امان از جهل
امان از این همه جوونه که گل کرد تو خلا
و ما که خوابمون سبک بود
افتادیم از گهواره های تاریخ
اما روی صورت
و صورتک ساختیم از زمین کدورت
با دستهای تاریک
ما تو نشیب عفونتیم
ما روح سرگردون گلوله ی مرده ایم
تو تابوت خشاب حاشیه ی زندان
زوال انسان و لاشه ی طبیعت
لنگ انگشت عقل رو ماشه ی حقیقت
برای شلیک به سمت سایه
ما محکومیم به قتل جهله آیینه
ما محکوم و مجبور آزادی و دردیم
آیینه رو بشکن
[ورس دو]
آزادی فهم بود نه امنیت نه ضامن
که بالش گرم قفس باغ وحش
راز پروای نعره های شیر و
شیب تند دامنه های پرواز
حادثه ساز عقاب رو ساده میکرد
به میله های امنیت
قفسو بشکن با قطعیت صدا
که کل زندگی اتکا به سینه است
انتهای زندگی ابتدای بیمه است
منو تو حجمیم که زمان زاده
اسمو ولش کن اینا قرارداده
از چی میترسی یه زمستون تاریک
بدون نور خورشید؟
باورش کن زندگی بی رحم و سخته و عدالت دروغه
مثل گوزن باش که با شاخ حضورش
تفنگو میکنه شکار غرورش
من و تو گوزنیم
آزادی فهم بود نه جنسیت نه زور
زن صدای بلند خطه ی خراب ماست
امان از این همه زجه ی نهان
امان از تبار سیاه تازیانه های ما
این مادیان چطور چهارنعل رو چارگوش خونه جا گذاشت
منو تو حجمیم که زمان زاده
قالب رو ولش کن اینا قرارداده
تو اوایل جوونی که ساز من طلوع شد
این فکرها تو ذهنم بنای گفت و گو شد
فکر، نگاه ، تغییر ، حرکت، حرکت
اتفاق بعد تو نگاه من فرو شد
چگونه حمل کنه این قاصدک جنون رو
خیلیا تو این قسمت از سفر می مردن اما
تازه واسه من شروع شد
من رپ میکنم مثله بولدوزره صدام
این یعنی آغاز قلدر ابتدا تو انتخاب
من انتخاب میکنم تو صحنه زنده باشم نه مرده به استعفاء
من زندم هنوز همین جرم منه
آزادی تغییر فرم منه بگو
با خشاب پر بزنه که زیر حبس هوای من سرفه زنه صدات
منم طعم تلخ زندگی که لب به لب پرم بچه ی زاغمو کف
که تا ته کف شهر تن زاغمو زد
آزادی شعر و بیت و من یعنی
انتخاب بین هروئین و رپ
اووو بچه ی جنوب شهر رو باش که
ایستاده رو سینه تو غروب هر دوپاش
زنده باد عنصر انتخاب
آزادی مرگ بود به انتخاب من نه عمر
آزادی جنگ بود به اقتضای حق نه ظلم
اگه روزی برسه که کندم بکنه
زندگی میندازم اتفاق رفتنو
منم همون تیر شهوت پدر
توی هم آغوشی بایه کمون سرد
که بعد تصمیم سخته مادرم به سقط
به تولد شلیک کمونه کردم
شاید شلیک جنون شده باشه
شاید زندگیم حروم شده باشه
شاید تموم خاطره هام توی آینده معدوم شده باشه
اما از یه جایی من بودم و این انتخاب
زنده باد جونی که مصدوم شده باشه
من تموم میشم جایی که بایستم
نه جایی که سفر تموم شده باشه
11- ایستگاه شهر یخ - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : سعید دهقان - جلد : گروه دژ
تکست :
[ورس یک]
خیس سرد و ساکت
عرق مه تلخ و صامت
این شهر تار هر بار دیده
مرگ رو با چشم
مثل یه شاعر آوازه خوان
صدای گربه ها اومد بالای دار
تا بشکونه سکوت مرگبار
این رکود ترسناک رو
گاهی صدا قطاره وسوت
گاهی شکستن یخ های تو جوب
این دیوارا مکیده بودن هوای سقوط رو
انگار نبود راهی نو به موندن
یخ ها بنا ها رو پوشوندن
فقط یه کافه از دور پیدا بود
با جرقه ی تابلو های نیمه سوخته اش
در کمی باز شد
یه نگاه به چپ کرد یه نگاه به راست
چمدونشو آروم برداشت
کرد سرشو تو یقه های پالتوش
دیگه وقت نداره
حتی پوتینش رو از تو یخ درآره
میگه جاده واسه ی تو کلک نداره
آدم تنها به رفتن شک نداره
خودش موند و یه ساک
باس بزنه به چاک
بارون یخ می زد می افتاد
و ساکن می شد رو خاک
می گه بالا خره می رم تو این قطاره
وقتی مسته ردخور نداره
می رسه به ایستگا میشه خمار
باید برگرده چون الکل نداره
[کورس]
میره برمیگرده میره
میره برمیگرده میره
میره برمیگرده میره
می پاشه
میره برمیگرده میره
میره برمیگرده میره
میره برمیگرده میره
می پاشه
مثل بومرنگ…
[ورس دو]
برگشت و خواست بره تو
یه زن رو به پنجره بود
یه زن با یه لباس خشک و خام
و یه پیرمرد ایستاده بود پشت بار
پیرمرد: بازم رفتی ؟
مرد خمار : خمارم
پیرمرد: به هر ترتیب اینجا چیزی واسه مصرف نداری
مرد خمار : رفته بودم بازدید سد
پیرمرد : هرچی .. واسه ی چی ساکت رو جمع کردی ؟
تو که می دونستی سد تعطیله و
با خبر بودی از یخبندون
مرد خمار : خمارم
پیرمرد : کلی گشتم نیست
مرد خمار: نرو .. منو نگاه کن ببین دستام می لرزن
اگه نرسه بهم از خماری رفتم
قول می دم بمون باتون خامی کردماگه نرسه بهم از خماری رفتم…
پیرمرد : د دددددد کارتو همینه بازی کردن
اصلا واسه چی به تو باج می دم
انقد را می دم
به قد کافی گشتم نیست
راوی : زن رو به پنجره آنی برگشت
یه بومرنگ بود توی دستاش
پرت می کرد بر می گشت هر بار
جیغ می کشید گاهی از خشم
مرد خمار : چاره چیه ؟ از خماری رفتم
پیر مرد : این شد یه چیز ی باهام بیا پس
راوی : رفت طرف درب قفسه با مکث
دو تا قفسه رو رد کرد تا قفسه ی بعد رو
وا کرد که توش
یه گوزن رو جا کرده بود
اما سلاخی شده با رنگ خون
زن کل کشید پاتیل از رقص
یه گوشه خم شد آنی از غم
پیرمرد : اون که شاده تو هم شادی حتما
پیشنهادم اینه میز رو بچینید سوپ گوزن و شامی از من
یه شب سه تایی داریم بعد مدت ها خوشحالیم حتما
راوی : مرد خمار اسیر درد با تهوع دید که گیر کرده
مرد خمار : تو خفه شو راوی کی گیر کرده
این قصه بین منو پیرمرده
اینا نیست مناسب شام پیرمرد
پوسیده است
تازه تو که می دونی
من چقدر بیزارم از گوزن واسه ی شام پیرمرد
پیرمرد: اه .. بمیر از خماری بدبخت
خیلی وقته رفته شادی از در
فقط خواستم یه شام سه تایی ازت
راستی یه لحظه گفتی راوی از خشم …
مرد خمار: همون که واسه بازی نوشت
یخبندون و بی آبی نوشت
واسه من در خماری
تو پیرمردم همین راوی نوشت
بیا بندازیمش توی سد یخ
که اگه بره واسه ی متن بعد
داره یه شعر لجن خام
که بده به خوردمون گوزن شام رو
راوی : یعنی عاملم من ؟
مرد خمار : آره حتما
پیرمرد : نه نه کاملا صبر کن
یعنی ادامه ش میشه شام گوزن ؟
راوی : نمی دونم احتماله همش
[ورس سه]
یه صف بلند از مردم شهر
پر از زخم بی لبخند
یه خط رو یخ پر ترکش رفتن فرار از سنگر
صورتهای یخ زده تازیانه خورده از جنگ
ایستگاه شهر یخ ، ایستگاه شهر یخ
مردمی واسه ی کوچ ، خطر می کردند
تو این راه های دور ، سفر می کردند
مسافر این قطارای پوچ
روی ریل ها که بر میگردند
از کوله هاشون یخ
از جونشون زمستون
روییده بود و هر کی یه شهر توی یخبندونش
مرد خمار به ساکش نگاه کرد و نشست
خیره شد به یه بچه که تیر می کشید دندونش
12- پلیکان - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : سورنا - جلد : گروه دژ
تکست :
[ورس یک]
تو فصل پرواز پلیکان ها
بعد دامنه ها سرمای خاکی باد همه جا
پوست رو می ترکوند با وزشهاش
یه ساحل خواب رو دامن خاک
بیدار شد هر لحظه نگاه می کرد
به آسمون غرق پرواز
من زل زده بودم به شکار
به یه قاب کدر
بداهه مثل ادامه ی شعر
یه سقوط بزرگ
پلیکان ها وقت شکار
پر اطمینان شب رو کشتن
اونا عاشق میشن نه گرسنه
اما تقدیر ساده و زشت
جویدن جنازه ی عشق بود
یه نقطه ی زرد
چشمک می زد پشت یه ابر
بالا تر از پرواز پلیکان
من خیره شدم به این حفره ی رنگ..
به این پروازای عجیب بلند
یه پلیکان از گله رها شد
هوا تیره شد اما اون نمی رفت
انگار گیر یه طعمه است
ندیدم طعمه چی بود اما کردم تموم شیبش رو لمس
یه نقطه ی زرد نزدیک تر شد پشت یه ابر
بالا تر از پرواز پلیکان من خیره شدم به این حفره ی رنگ
[کورس]
تو فصل پرواز پلیکان ها نمیاد یادم
که کی هستم توی وجودم یه نشون دارم از
قاب قدیم آویز اتاق
که یه زن باچشمای خالیه و مات
نمیاد یادم ، نمیاد یادم
[ورس دو]
برمی گردم از تو راه گمم
از ساحل به سمت یه خواب پر از
مه و هوا پر از هاله و رنگ
یه خونه با ستونای بلند
پنجره ها کفن پوش و سقید تو همخوابی ملحفه های بلند
یه راه روی بی انتهای پر از مه
تهش انگار یه قابه
خودمو می کشم به سمت قاب هر طور
می کشنم اشباح از پشت
تصویر رو یادم نمیاد
خالیه جای چشمهاش از دور
داد میزد
داد میزد که نگاهم کن
کشیدنم اشباح از پشت
سمت پنجره که گفت بازم کن
یه سیاره ی زرد در حال نظاره ی من
نزدیک تر از هر سایه به من
من خیره به این سیاه چاله ی رنگ
دویدم رفتم بیرون از در به سمت ساحل تا نزدیکش شدم
غول موج ایستاده بود روی دریا تو اوج مستی افتادم
روی خاک
خبری نبود از پلیکان ها
دستای موج بدن بی جونتو داد با چشم تخلیه شده ات
داغ تر شد سایه ی من
سوختم تو گهواره ی گرم
برگشتم تو شعله ی نور
خورد بهم سیاره ی زرد
[کورس]
تو فصل پرواز پلیکان ها
ماذره ها بی شماریم
ریه های انفجاریم
معلق توی هوای مذاب
نمی دونیم یادمون کجاست
نمی دونیم نگاهمون کجاست
مادرد ا بی شماریم
ما ذره ها بی شماریم
13- نه میمیرم نه برمیگردم - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : سعید دهقان - جلد : گروه دژ
تکست :
[ورس یک]
من گذشته ام پر از خونه
پس تاریخ و ساعت واسم یه پارخط به پیشه
پس چی تو دل این دایره است
کدوم ثانیه تکرار شد تو باغ وحش ؟
تاریخ استبداد چیزی که از ما گذشت
رقص تاج و تخت تا سیاست
که یادمون داد باید رحم رو با مردم خورد
و علمی که گفت باس زخم رو با الکل شست
بزدلا می رفتن دنبال پول
پول یعنی اسلحه با پوکه های آرزو
وقتی قدرت مسلطه رو ساعت دستت
تکرار هم بچه هم مادر ترسه
پس روز بخورید همو لش کنید شبو
من کلی ام تو آماراتون نشمرید منو
شما شهوت رو بلعیدید واسه دفاع
زنده باد شهامت فاحشه ها
رنگ عشق رو بومتون قصه بود و تهش پخش شد
رو تابلوی * خوک و جنگل
گوشه ی پیشونیم رو نقابم برید
من یه فاحشه ی لختم حجابم کنید
[کورس]
من مثل تونی مونتانام
د بکشید عقب رو بلندای رشد بکشیدم
نه می میرم نه برمیگردم بهتره از پشت بکشیدم
من مثل تونی مونتانام
د بکشید عقب رو بلندای رشد بکشیدم
نه می میرم نه برمیگردم بهتره از پشت بکشیدم
[ورس دو]
تک و تنها صفر دست کس و کار هزار
عشق رو سر بده بره شهر رو جا بزار
با یه رز مرده خیال کردی باغبون شدی
ریشه ی لاغر مرده اش رو لای بتونا بکار
خونه رو بعد خون دود ها برمی داشتن
رفت فنا وسط راه رو دوشم هر چی داشتم
با قلمم جنگیدم دیدم شبیه خوک شدم
مینداختمش رو زمین خوکا برمیداشتن
تو هم قبیله زد بهت
فرار کن نگیره دردت
آب بده به نای ات نجات غریق ات غرقه
پیروزی ضعیفت کرده
یه دشمن خوب می خواستیم واسه دریدن
منم دروغ رو فروختم به جاش ماشه خریدم
وسط لاشه چریدن کار شغال و کرکسه
پس غیر جنگ ضد جنگ چی باشه حقیقت
ما قربانی های تمام قد زخم قدرتیم
بیا رها کنیم قرص نونمون رو
امروز با من بجنگ تا که فردا
غلاده دارا نلیسن استخونمون رو
[کورس]
من مثل تونی مونتانام
د بکشید عقب رو بلندای رشد بکشیدم
نه می میرم نه برمیگردم بهتره از پشت بکشیدم
من مثل تونی مونتانام
د بکشید عقب رو بلندای رشد بکشیدم
نه می میرم نه برمیگردم بهتره از پشت بکشیدم
14- 16.6% - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : شمرونی - جلد : گروه دژ
تکست :
[ورس یک]
ریختم عین باور
با سر تو گارد ریل
یه فعل با قید پارم
جمله ی بی انتهای زندگی ام میره که خط بخوره
تو یه نقطه گنگ که سرد و پره
نخور نداره پیک آخر
تو این هفت تیر یه گلوله است
میزاریم رو سرمون
قمار میکنیم رو بودنمون
نوبت توست
راه بده به چشمات شر رو
بزارش روی شقیقه ات
بکش ماشه رو
تا که بریم همون جایی که می ترسیم
اون جایی که می ترسیم
تا سلولامون از تو بیمه درآن
سر بخوریم رو شیب زمان
وقتی تفنگها در حال رقص تیرن
دستها دسته دسته میرن
کمه واسم از زندگی سقف بگیرم
دلم میخواد که مست بمیرم
بیا بریم همونجایی که می ترسیم
بکش ماشه رو
نگاهتو بکن سمی ترش
پا بکوب بکن وحشی ترش
من زخمی ترینم
تو از من زخمی ترش
می دونی نگاه دیگه است
این که بخوام تو خیابونا باهات بمیرم
[ورس دو]
منو بزنید لاشیا
من استخون رو بو نمی کشم
دونه دونه سیاهیای قلبم
توو صورتم زبونه می کشن
د منو بزنید لاشیا
بزنید توو شاهرگم که خون برقصه با رگم
که شاید بریزه تو بساط عقلتون و سحر
کنتتون تا کمی مستتون کنه
د منو بزنید لاشیا
پُر از زخمه بدنم، زخم انکار
بزنید و اسم نبرید ازم
من همونم که رو میزاتون تگری زدم
ترس نداره کسی که نصفش نی دستش
اون که با شبح حسش میرقصه
منو بزنید لاشیا ، به حسش می ارزه
[ورس سه]
آخرای پاییز ، سنگفرش برگا
کوچه غرق سرما بود ، اون تو آسایشگاه
کنار پنجره آروم پک می زد به سیگارش
این آخر قصه ی کسی بود که بود آخرای انکارش
آخرای این جنگ مدام ، سرد شد تو اصرارش
بعد آخرین زخمای عقل ، غرق شد تو احساسش
آخر قصه ی کسی که سازش ، قلم نمی زد توی نگاهش
بی پناهی که حتی وطن نمی کرد توی لباسش
اون تو آسایشگاه
15- آسایشگاه - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : سورنا ، سعید دهقان - جلد : گروه دژ
تکست :
[ورس یک]
امزور بی تکیه بی سرپناه ایستادیم توو معبر باد
و تیکه پاره ی بنفشه ها از هر ور خاک
رد میشد از تن ما
ما که میدون مین رو دورمون کوبید زندگی
و خوشبختی فقط از بتمون رویید
ما اشباحی از حضور خودمون بودیم
در من آهن می روید از تباهی با درد
رنج رحم من رو کشت و اشتیاق رو دادم
در من آهن می روید از تباهی تا فقر
فقر، خودکشی، دگر کشی جنایت
من هر روز صبح بیدار میشم با امضا پای برگه های رخداد و فاجعه
هر روز حادثه، هر روز حادثه
نبض های ما آلوده به جراحت و زخمه
محکم تر بگیر که به باد نره چترت
تو که باقیمونده ای از نجابت نسلت
رها کن چترت رو اسارتت بسته
توی فصل بارش از درون و تاریکیه محض
سنگ تر شدن و سنگ تر شدن و سنگ تر شدن
من آغاز می کنم یه پاییز پر از مرگ
یه لحظه ی مهیج از خرد شدن آهن
من افسرده نیستم
این واقعیت ها غرق کرده قایق بی پاروی من رو تا ته
[ورس دو]
حس می کردم از وجودم زندگی عبور کرد
تو بند بند بودنم خورشید طلوع کرد
تو دشت طلایی پروانه ها یه دختر
میون بوته ها آروم گلارو بو می کرد
نگاهم می کرد درد ها و رنج رفتن
احساس می کردم خوشبخت خوشبختم
نگاهم می کرد که زندگی چه زیباست
آروم آروم به خواب رفتم
[ورس سه]
سر رو پای مادرم
در رو زدن محکم ، یه هو نگاهش کردم
چیزی نیست آروم باش
باورش می کردم
با اینکه هر بار محکم تر از قبل می کوبیدن به در
باورش می کردم ، دست های گرمش
زخم هامو بستن
توی آخرین جنگ خورشید و سرخی
طلای لبخندم شد غروب رنج
مادرم که غیب شد درب رو شکستن
داد زدم دستای ما آلوده به قتلن
سوزش سرنگ رو حس کردم تو دستم
من افسرده نیستم
[ورس چهار]
حس می کردم از وجودم زندگی عبور کرد
تو بند بند بودنم خورشید نفوذ کرد
یه گوزن تو دشت پروانه ها بی حرکت
نگاهش رو تو دوربین تفنگم فرو کرد
ماشه رو کشیدم خورشید غروب کرد
تفنگ رو انداختم می دویدم با ولع
رسیدم به جای شکارم یه آن
بوته ها رو با دستام دادم کنار
یه دختر افتاده بود رو بوته ها و خاک
فشار شونه هام دستهام رو شل کرد
هنوزم از خودم می پرسم
من گوزن رو کشتم یا اونا به من گفتن ؟
16- دشت پروانه ها - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : سورنا ، سعید دهقان - جلد : گروه دژ
تکست :
[ورس یک] تیر کشید تاول پام وقتی رسیدم آخر رام من همون گوزن وحشی بودم که دادم قله رو به دشت پروانه ها سرما چشامو خیس کرده صدام می زنه گرما نگاه می کنم پرواز عجیب پروانه ها رو بی خبر از اینکه گرما شکار بود توی مه، وقتی که مرد امیدم یه دختر که گل می آورد رو دیدم اومد با خنده به سمت من اما یه مرتبه یه گلوله خورد تو سینم خون زد از تو شاهرگ راهم فهمیدم سقوطه آخر راهم سر خوردم تو دوره ی سقوط افتادم تو دامنه ها دوره ی بیمار ویران شغالا در حال نگاه به شیران زنده موندم تا بقهمی زنده است هیپ هاپ ایران بگو برسه این قصه تو باد به گوش اون که نشسته تو خاک دیواری که پر بشه از گلوله می شه یه نطفه گوزن هر خشت سوراخش مستقل نغمه های لخت وزن حضور نعره های سرخ می فهمی معنی حضور رو وقتی کوه میومد پایین از پنجه های گرگ اگه شرور بودی عملا می فهمیدی چی می گم حضور بودی عملا که هر نفس یعنی حضور با هر قدم رو به سقوط [کورس] من واگنمو می کشم بیرون از ریلتون تا دستامو پاکشون کنم از سیل خون از دنیاتون که تو جنایت گیره اما با این حال دارم حضور بینتون [ورس دو] پیکانای آتیش از تو کمون رها شدن شهر شد پر خون توی گندما پر شده دود از گاوا فقط چند تا جمجمه موند سوارا با شمشیر رقصون و فریاد یه بچه ی کوچیک رو سرسره سوخت مادر با جیغ و رعشه و تنها بین چند تا سوار مست دور شده بود بعد خط سم اسب ها و قصه ی جنگ خورشید می رقت آهسته به غرب یه پیرزن نشسته رو سنگ دستهاش سایه بون چشمشه غرق شده تو مسیر آغشته به جنگ آخرین سوار که ناپدید شد خندید رسید کالسکه ی مرگ تو این کویر دور ، امروز زمینه خون اما نتیجه اونجوره ، که قبیله روزی از زیر پوست ، می زنه بیرون با یه طوفانی شبیه به دود هر سوار جریح به خون اون بذری که می کاشت رو ندیده بود روزی که بشه سقف قبیله خورد پره از غریبه هایی که بازم غریبه موندن خورد و سیاه مثل کمر تازیانه با لباسای سرخ وسط گاومیشا نگو از میوه ی امید اصلا به اونایی که زمین جنگ رو شخم می زدن مرگ اینارو گفت و نشست پیرزن تایید کرد با تاکید سر من تو دامنه یادم رفت زخمام رو آخرین تصویر محو میشه مرگ اگه شرور بودی می دیدی ارتفاع چه سرده به ترس خو می گرفتی بهتره که بجنگی ، ترکش شر تا ته توی خنده ی زردتون رفته چه نرم ، پرده بدر بهتره که بکنی تن نفس خسته ی بی رمق یه قلبی که نبضی نداره بزار در بره شر پاهای من می شه گرم علی سورنا می خونه سر بده سر رسانه منم گفته بودم بزنه خاموش رو چه غربه چه شرق بزار خط بکشن روم ، براز خط بکشن روم تو این نژاد پرستای خنده به لحن ماییم زبون هیپ هاپ با لهجه ی رپ [کورس] من واگنمو می کشم بیرون از ریلتون تا دستامو پاکشون کنم از سیل خون از دنیاتون که تو جنایت گیره اما با این حال دارم حضور بینتون
17- کات - شعر و اجرا : علی سورنا - آهنگ : سورنا - جلد : گروه دژ
تکست :
[ورس یک]
این آخرین لحظه تووی قابم کمین کن بگیر
من رو از خودم تا که رها شم شبیه مرده
توو این همه نقطه چی بود بی انتها جملگی
شهامت بعد عشق رقابت بعد بزدلی
من چی ام ؟ خطر ؟
کل نامم همین شد ببین
نقابم خمید و له
زیر پامم زمین مرده
چی بود دستاورد دستامون توو پوچی
زخم حنجره و فریاد فروشی
من هنوز آتیش مذابم و مستم
شما که هیچ تا گناه منو خط زد
انزوا شد شروع هزار توی جریان
درا وا شد همین در اتاقمو بستم
اونطرف در کلی پاشیده در انتظار آزادی
تو آستین زمان به شعبده
من فریاد کشیدم کافیه لباس
با تیغ کلام زدم تو آستین جهان
همون لحظه ها که نمی گیریشون
وقتی کارد واقعه تا د میره فرو
مرگ اول لمس ریزش بناها بود
مرگ دوم وقتیه که بنوبسیشون
تو غرورمو دوست نداری واسه تیغ جنجالام
نفستو حبس کن تو سینه کنار چیره دستا صاف واستا
کی به دریا سد زد گفتم اینو محکم
هر چی آجر بریزه منم می کشم بالا
من قانون رو رعایت نکردم شبیه سرفه
همه ویروس شهر رو کشیدم از عمقش
تو عفونت مرگم همه پرده شب شد رنگ
هر تهدیدی روی من یه طرح شکست خورده است
هرگز اجبار رو همیشه ی دستم
مرگ سازه ها بود بعد دریچه ی قلبم
پیروز شدم تو زمین شکستم
تا شکست عقلم زیر اندیشه ی مستم
من آواز شدم حقیقت یار بی وصال
حاصل پارگی دار ، زور جاذبی که پامو
از توعابری که راه می رفت
رو خوابی بی مثال
کشید به سمت سیاه چاله ای که وا شد
تو شاهراه رسیدن به معجزه ی تو خالی ترین خالی می شد
مومن به پر ترین خالی از هر معجزه بریم
واسه تصویری از عمر
وا کن عمق لنزتو
[ورس دو]
جاده تو پیچ بد گم شد
دامنه از شیر شب پر
طوفان رسید زن شد
زن شدی تو تو ناگهان من شد
کات
نگاهت روشن بود
خنده ی تو بی نظیر ترین وطن بود
دست کشیدی روی گونه ام
کشیدی ترمز جنونم رو
کات
کودکی در حال بازیه
طبیعت خوشحاله از شکار قافیه
ما شدیم شعر بداهه ی جبر و زندگی من چشمامو بستم تو فکرم آزادیه
کات
قول می دم ترک می کنم
تو همون پاییزای زرد زرد می شدم
آخرین روز ترک با آرامش
تو ایستادی دم در آسایشگاه
کات
پنجره قاب خالیه
تکون رو تاب خالیه
زردی نیمی از حیاط رو گرفته
این پاییز عجب آشغالیه
کات
بطری از روی میز قل خورد
قل خورد، قل خورد
قل، قل، قل
مردی از روی صندلی یهو ول شد
رو زمین، کات