سلام.
میخام از راهیان نور سال ١۴٠٢ برایتان پست بگذارم تا بدونید چه گذشت و چجوری هست
من یک روز داخل خونه بودم که ناگهان گوشیم زنگ خورد و دیدم فرمانده پایگاهمون هست جواب دادم؛
بهم گفت که برای ١١/١٣ میخایبه سفر راهیان نور بروی من اون موقعه دودل بودم از لحاظی کارداشتم و از یک لحاظ هم دلم میخاست یک سفر به مناطق جنگی برووم
دیگه اینگونه شد که قبول کردم به این سفر بروم
منتظر موندم و وسایلمو اماده کردم تا روزش رسید و من با یکی از رفیقامم که همراهمون قرار بود بیاد همراه شدیم و به قرار گاه رفتیم
انجا مارو تقسیم بندی کردنند و از رفسنجان ۶اتبوس بودیم خلاصه سوار اتبوس شدیم و از همان ورودی برایمان یک کیف همراهیمان کردن که داخل کیف یک چفیه.یک جا مور نماز و تسبیح
یک خدکار با یک دفتر یاد داشت و یک کتاب ارتباط با خدا
رفتیم و یک روز در راه بودیم و مقصد ما اهواز بود که نرسیده به اهواز اتبوس ما به مشکل برخورد و خراب شد که چند ساعتی هیرون شدیم که شب رسیدیم به قرار گاه ثارالله جای که مقر شهید حاج قاسم سلیمانی در انجا بود و ما شب انجا موندیم فرداش اولین جای که بردنمون داخل شهر اهواز بردن و جاهای زیارتی اهواز را نشانمان دادند و ظهر برای ناهار به قرار گاه برگشتیم
شب بردنمون یه جای که در انجا نیروهای بسیجی برایمان در انجا بازیگری میکردندن و نقش دوره جنگ را به صورت واقعی اجرا کردند و خیلی لذت بردیم
شب را به قرار گاه باز گشتیم و فردا بلند شدیم برای نماز صبح و بعد برای صرف صبحانه به سلف غذا رفتیم
و صبحانه عدسی بود
و بعد که عدسی خوردیم اماده شدیم به طرف اتبوس ها رفتیم و سوار شدیم
ان روز مارو بردن به طرف اروند رود و اروند کنار و شلمچه که بسیار تا بسیار خوش گذشت
و در انجا سوار کشتی شدیم و تا لبه مرز عراق حرکت کرد
تا شب طول کشید و شب باز به قرار گاه باز گشتیم
شب را خابیدیم و فرداش دوباره طبق روال قبل رفتیم سوار اتبوس شدیم و حرکت کردیم طرف طلایه و چند جا دیگه که الان یادم نیس و بعد تا شب و شب به قرار گاخ باز گشتیم تا وسایلمان رو جم کردیم به خابیدیم و فرداش روز اخر سفر بود و میبایست حرکت کنیم و بیایم خونه و فرداش حرکت کردیم به سمت رفسنجان
ان روز خیلی حالمان گرفته بود چون داشتیم از سفر باز میگشتیم به خانه در راه با بسیاری از همراهیانمان اشنا شدیم و هنوزم باهم دوست هستیم
خلاصه در این صفر به این نتیجه رسیدم که اینجور سفر ها باید شهیدان بطلبن تا بتوانی بروی چون انجا جای هرکسی نبود و من خیلی خوشحال بودم که این سفر نصیب من شد متشکرم از باس بانی های این مجموعه و خدمت کاران عزیز
تشکر بسیار از سایت ویرگول که اجازه همرسانی این دردلهارا در اختیار ما مردم گذاشته است