رحیم صفاری
رحیم صفاری
خواندن ۳ دقیقه·۹ ماه پیش

رحیم صفاری

رحیم صفاری
رحیم صفاری



سلام.

میخام از راهیان نور سال ١۴٠٢ برایتان پست بگذارم تا بدونید چه گذشت و چجوری هست


من یک روز داخل خونه بودم که ناگهان گوشیم زنگ خورد و دیدم فرمانده پایگاهمون هست جواب دادم؛

بهم گفت که برای ١١/١٣ میخایبه سفر راهیان نور بروی من اون موقعه دودل بودم از لحاظی کارداشتم و از یک لحاظ هم دلم میخاست یک سفر به مناطق جنگی برووم

رحیم صفاری
رحیم صفاری


دیگه اینگونه شد که قبول کردم به این سفر بروم

منتظر موندم و وسایلمو اماده کردم تا روزش رسید و من با یکی از رفیقامم که همراهمون قرار بود بیاد همراه شدیم و به قرار گاه رفتیم

انجا مارو تقسیم بندی کردنند و از رفسنجان ۶اتبوس بودیم خلاصه سوار اتبوس شدیم و از همان ورودی برایمان یک کیف همراهیمان کردن که داخل کیف یک چفیه.یک جا مور نماز و تسبیح

یک خدکار با یک دفتر یاد داشت و یک کتاب ارتباط با خدا

رحیم صفاری
رحیم صفاری


رفتیم و یک روز در راه بودیم و مقصد ما اهواز بود که نرسیده به اهواز اتبوس ما به مشکل برخورد و خراب شد که چند ساعتی هیرون شدیم که شب رسیدیم به قرار گاه ثارالله جای که مقر شهید حاج قاسم سلیمانی در انجا بود و ما شب انجا موندیم فرداش اولین جای که بردنمون داخل شهر اهواز بردن و جاهای زیارتی اهواز را نشانمان دادند و ظهر برای ناهار به قرار گاه برگشتیم

شب بردنمون یه جای که در انجا نیروهای بسیجی برایمان در انجا بازیگری میکردندن و نقش دوره جنگ را به صورت واقعی اجرا کردند و خیلی لذت بردیم

رحیم صفاری
رحیم صفاری

شب را به قرار گاه باز گشتیم و فردا بلند شدیم برای نماز صبح و بعد برای صرف صبحانه به سلف غذا رفتیم

و صبحانه عدسی بود

و بعد که عدسی خوردیم اماده شدیم به طرف اتبوس ها رفتیم و سوار شدیم

ان روز مارو بردن به طرف اروند رود و اروند کنار و شلمچه که بسیار تا بسیار خوش گذشت

و در انجا سوار کشتی شدیم و تا لبه مرز عراق حرکت کرد

رحیم‌ صفاری
رحیم‌ صفاری

تا شب طول کشید و شب باز به قرار گاه باز گشتیم

شب را خابیدیم و فرداش دوباره طبق روال قبل رفتیم سوار اتبوس شدیم و حرکت کردیم طرف طلایه و چند جا دیگه که الان یادم نیس و بعد تا شب و شب به قرار گاخ باز گشتیم تا وسایلمان رو جم کردیم به خابیدیم و فرداش روز اخر سفر بود و میبایست حرکت کنیم و بیایم خونه و فرداش حرکت کردیم به سمت رفسنجان

رحیم صفاری
رحیم صفاری


ان روز خیلی حالمان گرفته بود چون داشتیم از سفر باز میگشتیم به خانه در راه با بسیاری از همراهیانمان اشنا شدیم و هنوزم باهم دوست هستیم

خلاصه در این صفر به این نتیجه رسیدم که اینجور سفر ها باید شهیدان بطلبن تا بتوانی بروی چون انجا جای هرکسی نبود و من خیلی خوشحال بودم که این سفر نصیب من شد متشکرم از باس بانی های این مجموعه و خدمت کاران عزیز

رحیم صفاری
رحیم صفاری


تشکر بسیار از سایت ویرگول که اجازه همرسانی این دردلهارا در اختیار ما مردم گذاشته است

قاسم سلیمانیراهیان نور
رحیم صفاری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید