
آیا حیوانات و نوزادان آگاه هستند؟ بررسی شواهد علمی، دیدگاه تکاملی و تفسیرهای دینی و عرفانی درباره ماهیت آگاهی و تجربهی درونی.
یکی از پرسشهای مهم در فلسفه ذهن این است که:
آیا موجوداتی مثل نوزادان یا حیوانات، که قادر به صحبت یا تفکر انتزاعی نیستند میتوانند آگاهی داشته باشند؟
به عبارت دیگر: آیا آنها «تجربهی درونی» مثل لذت، درد، ترس یا آرامش دارند؟
🔹 آگاهی در نوزادان و حیوانات؛ شواهد علمی
نوزادان انسان:
در ماههای اول زندگی که مغزشان هنوز کامل نشده میتوانند «درد را حس کنند»، «چهرهی مادر را بشناسند» و «آرامش یا ترس» را تجربه کنند. یعنی آنها هم تجربه درونی دارند، حتی اگر نتوانند دربارهاش حرف بزنند.
حیوانات پستاندار مثل سگ، میمون، فیل، دلفین:
مغزی آنها ساختاری مشابه انسان دارد، بهویژه در بخشهایی مثل amygdala و cortex
آنها درد، شادی، ترس یا همدلی را تجربه میکنند و حتی میتوانند یاد بگیرند، انتخاب کنند و افسرده شوند.
بیانیه کمبریج 2012
گروهی از دانشمندان برجسته نوشتند: «شواهد محکمی وجود دارد که بسیاری از حیوانات، بهویژه پستانداران و پرندگان، دارای پایههای عصبی لازم برای آگاهی هستند.
🔹 دیدگاه تکاملی:
از منظر فرگشت،آگاهی میتواند مزیتی برای بقا باشد:
حیوانی که ترس را تجربه میکند، راحتتر از شکار میگریزد.
نوزادی که احساس وابستگی به مادر دارد، احتمال زندهماندن بیشتری پیدا میکند.
بنابراین، آگاهی نهتنها وجود دارد، بلکه کارکرد حیاتی برای ادامهی بقا دارد.

🔹 آیا نوزاد انسان و حیوانات «مثل ما» آگاهاند؟
احتمالاً خیر. آگاهی یک طیف (spectrum) است، نه چیزی صفر و یکی طیف (spectrum) است، نه یک صفر و یک.
نوزاد آگاهی دارد، ولی هنوز خودآگاهی کامل ندارد.
سگ آگاه است، ولی احتمالاً مفهوم «زمان» یا «مرگ» را درک نمیکند.
دلفینها و فیلها، نشانههایی از خودآگاهی نشان دادهاند (مثل شناخت خود در آینه).
نتیجه: آگاهی فقط به انسان بالغ محدود نیست. نوزادان و بسیاری از حیوانات هم درجاتی از آگاهی دارند، گرچه نه مانند ما و نه در چارچوب زبان و مفاهیم انسانی.
🔹 آگاهی در دین و عرفان
دیدگاههای عرفانی و دینی، آگاهی را چیزی فراتر از مغز میدانند:
1. در عرفان اسلامی و فلسفه ملاصدرا
آگاهی با روح گره خورده است.
انسان نه یک بدن آگاه، بلکه یک نفس ناطقه است که بدن را اداره میکند.
ملاصدرا میگوید: «النفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء». یعنی نفس (آگاهی) از ماده آغاز میشود، ولی به عالم روح تعلق دارد. پس آگاهی اصل هویت انسان است، نه صرفاً فعالیت مغز.
2. عرفان شرقی (بودا، هندو، تائو)
آگاهی، ذاتِ نهایی هستی است.
بودا آگاهی را نه در ذهن و مغز، بلکه در تجربهی ناب لحظه حال جستجو میکند.
در مکاتب هندی، «آتمن» (خود حقیقی) و «برهمن» (هستی کلی) یکی تلقی میشوند؛ یعنی: «من آگاه هستم چون هستی، ذاتاً آگاه است.»
3. ادیان توحیدی (اسلام، مسیحیت، یهود)
روح، موجودی الهی است که به بدن دمیده میشود. «ثم نفختُ فیه من روحی» (قرآن، سوره ص: ۷۲)
آگاهی انسان از دید دین، آینهای از خدا است.
آگاهی فقط فکر و پردازش نیست: شهود، درک الهی، و ارتباط با معنا هم هست.
در عرفان و دین، آگاهی نه محصول مغز، بلکه جوهر انسان، تجلی خداوند یا هستی ناب است. یعنی: بدن میمیرد، اما آگاهی (روح) باقیست.

🔹 جمعبندی
از نظر علمی: نوزادان و بسیاری از حیوانات درجاتی از آگاهی دارند.
از نظر تکاملی: آگاهی ابزاری برای بقاست.
از نظر عرفانی و دینی: آگاهی جوهر انسان و تجلی خداوند یا هستی ناب است.
بنابراین، آگاهی نه صرفاً محصول مغز، بلکه پدیدهای عمیق، چندوجهی و رازآلود است.
سطوح پایینتر آگاهی: مورچهها، حشرات، میکروبها و ویروسها
1. آیا مورچهها و حشرات ساده آگاهی دارند؟
مورچهها مغز دارند، ولی فقط حدود ۲۵۰٬۰۰۰ نورون (در مقایسه با ۸۶ میلیارد در انسان).
آنها میتوانند:
مسیر را یاد بگیرند،
با دیگران همکاری کنند،
اطلاعات را منتقل کنند (مثلاً با فرومونها)،
حتی در برخی شرایط «تقسیم کار» پیچیده انجام دهند.
اما این رفتارها لزماً نشانه آگاهی نیستند. یعنی ممکن است:
این رفتارها فقط از قواعد ساده و تکرارشونده ناشی شوند (الگوریتمهای ژنتیکی).
بدون آنکه تجربهی درونی از آنچه انجام میدهند داشته باشند.
آیا مورچه «احساس ترس» میکند؟ یا فقط «فرار میکند»؟ اینجاست که تفاوت بین رفتار هوشمندانه و آگاهی درونی اهمیت پیدا میکند. بیشتر پژوهشگران فکر میکنند مورچهها فاقد آگاهی تجربی هستند، ولی شاید نوعی «شبهآگاهی حداقلی» داشته باشند.
2. آمیب، باکتری، میکروبها: آیا آگاهند؟
این موجودات تکسلولی هستند؛ مغز ندارند.
آنها فقط با ابزارهای شیمیایی ساده، به محیط واکنش نشان میدهند:
اگر محیط اسیدی شود، حرکت میکنند.
اگر غذا باشد، به سمت آن جذب میشوند.
این رفتارها کاملاً خودکار و مبتنی بر واکنشهای شیمیایی است.
بنابراین: بیشتر زیستشناسان معتقدند این موجودات احساس یا آگاهی ندارند، بلکه فقط «پاسخ میدهند reaction » نه «تجربه experience »
3. ویروسها: حتی زنده هم نیستند!
ویروسها نه سلول دارند، نه مغز، نه متابولیسم.
فقط یک پوسته پروتئینی + ماده ژنتیکی هستند که وارد سلول میزبان میشوند.
بسیاری از زیستشناسان حتی ویروسها را زنده نمیدانند.
پس: هیچ دلیلی نداریم که ویروس، حتی ذرهای آگاهی داشته باشد. ویروسها در واقع مجموعهای پیچیده از کدهای ژنتیکی هستند، نه موجودات تجربهگر.
اما یک دیدگاه فلسفی مرزها را به چالش میکشد:
پانسایکیسم (Panpsychism):میگوید: آگاهی یک خاصیت بنیادیِ هستی است، درست مثل جرم یا انرژی.
طبق این دیدگاه:
حتی الکترون هم ممکن است «شکل اولیهای از تجربه درونی» داشته باشد!
آگاهی ممکن است در همه چیز باشد ولی در موجودات پیچیدهتر، شدت و ساختار پیدا میکند.
این دیدگاه جذاب ولی غیرقابل اثبات است؛ اما به ما کمک میکند بپرسیم:
«شاید آگاهی از مغز نیاید، بلکه مغز فقط آن را نمایش دهد؟»
نتیجه نهایی:
· آیا انسان بالغ آگاهی دارد: بله، پیچیده و خودآگاه
· آیا نوزاد آگاهی دارد: بله، ولی محدود
· آیا حیوانات پیشرفته (مثل میمون، فیل) آگاهی دارد: بله، درجاتی از خودآگاهی
· آیا مورچهها، حشرات ساده آگاهی دارد: احتمالاً نه، یا در حد خیلی ابتدایی
· آیا آمیب، باکتری آگاهی دارد: بسیار بعید – فقط واکنش شیمیایی
· آیا ویروس آگاهی دارد: خیر، حتی زنده نیست