در پست قبلی گفتیم که در تحلیل بنیادی، باید تک تک عوامل را بررسی کرده، اثر آنها بر قیمت را محاسبه کنیم و نهایتا همهء اینها را بر اساس فرمولی با هم ترکیب کنیم و قیمت واقعی را بدست آوریم...
در عین حال هم گفتیم که بخاطر وجود تعداد زیاد عوامل و خطاهای مختلفی که در این فرآیند دخیل است، این روش معمولا نتایج دقیقی بدست نمیدهد و در عمل هم تحلیلگران از این روش برای تعیین نقاط ورود و خروج استفاده نمیکنند. اما تحلیل تکنیکال چگونه این مساله را حل میکند...؟
توضیح این مساله بسیار ساده است؛ اگر عاملی واقعا بر قیمت موثر باشد، طبیعتا باید بتوان ردّ پای آن را در خود قیمت مشاهده نمود. بنابراین اگر بتوانیم "قیمت" را بدرستی تحلیل کنیم، قاعدتا باید همان خروجی را بدست آوریم، حتی با دقتی بالاتر...
با این روش، حتی نیازی نیست که بدانیم چه عواملی بر قیمت اثر میگذارند. بعبارت دیگر، بجای اینکه با کلاف سردرگمی متشکل از ده ها متغیر و نحوهء اثرگذاری آنها روبرو باشیم، با یک متغیر سر و کار داریم و آن متغیر، خود قیمت است. نمودار تغییرات قیمت را بدرستی تحلیل کنید، انگار برآیند همهء عوامل را آنالیز کرده اید؛ نتایج میدانی هم همین را نشان میدهد...
مهم نیست که این مساله، به مذاق تحلیلگران بنیادی یا اساتید دانشگاه خوش می آید یا نه؛ واقعیت اینست که تحلیل تکنیکال، یک میانبر کاربردی موفق است که خروجی قابل اعتمادی به تحلیلگر میدهد و برای همین هم هست که همه جا از آن استفاده میشود...
-