ویرگول
ورودثبت نام
Iliya
Iliya
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

صرفاً جهت یادآوری


در زمان زندگی می کنیم. نیستی و پوچی، هستی و بودن و سپس ابدیت. کل مراحل همین سه مرحله است. از جهان و مکانی می آییم. جثه ای کوچک. بزرگ و بزرگتر می شویم. چشم هارا می گشاییم و اینجاست که شروع می شود. در این حال فقط و فقط نیاز داریم. نیاز به محبت، به آغوش، به تغذیه، به استراحت. دنیارا در همین چند نیاز می بینیم. بزرگتر می شویم. تمام نیاز ها برایمان برآورده شده، انتظارمان بالا می رود. فراهم نشود، گریه کار را حل می کند. برای همین باز هم دنیا را شیرین و مثبت طلقی می کنیم. بزرگتر می شویم. انتظار و توقعمان تا حد زیادی بالا رفته. همه چیز را با هم می خواهیم. همان محبت بلکه گرم تر، همان آغوش بلکه محکم تر، همان تغذیه بلکه بیشتر، همان استراحت بلکه راحت تر. اما اینجاست که روی دیگر زندگی برایمان رو می شود. بله؛ اینها نیاز است. اما دیگر خودمان هستیم و خودمان. اجتماع می آید و اتفاقاتش. خشم، غم، اعتراض، کینه، حسادت، غیبت، شهوت، کدورت، خیانت، نفرت،... دیگر اینجا مظلوم نمایی فایده ندارد. ما همان شخص با جثه کوچک هستیم، باهمان نیاز ها، با همان آسمان آبی و با همان زمین خاکی. اما این اجتماع است که تغییر کرده. امروزه را عصر پیشرفت تکنولوژی می نامند. پیشرفت؟ کدام پیشرفت؟ اینکه همه ی ما از این دنیا بیزاریم، اسمش پیشرفت است؟
ما همان کودکی هستیم که از بین یک تراول و یک شکلات، شیرینیِ شکلات را انتخاب می کرد؟ همان که تمامی خوشی اش به اسباب بازی هایش و وجود خانواده ی گرم و صمیمی بود؟ همان که پیدا کردن دوستان برایش اتفاقی بسیار خوشایند بود؟ نه. ما نیستیم. ما خودمان را گم کرده ایم آن وقت در پی کشف اسرار هستیم. مشکل از همانجاست که افکار کثیف و منفی را در ذهن پروراندیم. ما گم شده ایم. در جنگلی از اتفاقات منفی.
تصمیم و قضاوت با خودتان؛ دوست دارید خود را پیدا کنید؟...

مطلب کوتاهنگاه کوتاهزندگی
دلتون شاد!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید