Raha_1999
Raha_1999
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

رها

این روز ها در سردترین و خنثی ترین حالت ممکنم،دلم میخواد تنهایی سفر کنم به یه جای دور،خیلی دور

من فقط نیاز به کمی زمان و تنهایی دارم،تا با گذر زمان قدرت پذیرشم بالا بره، نمیدونم من ادم زود باوری هستم یا اون واقعا دوسم داشت

حتی اگه دوستمم داشت، اشتباه بود،یه اشتباه خیلی بزرگ

نمیتونم پا بزارم رو وجدانم،چون به قول یکی از استادامون ک همیشه میگفت«نمیمیری تا سرت بیا»

منم رها کردم،رها کردم چیزهایی رو ک حالم رو خوب میکردن،رها کردم حس دوست داشته شدن رو،چون اشتباه بود

اشتباهی ک ممکن بود نه تنها تاوانشو من بلکه ادم های دیگه ای هم بپردازن

پس رها کردم

همه چیز رو سپردم به خدا،خودش از دلم خبر داره،میدونم ک مثل همیشه هوامو داره

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید