خدایا چنان کن که رسیدن به تو
برام از هرچیزی مهمتر باشه
خدایا خودت مسیر زندگیم رو برام سهل کن
من جز تو کسی رو ندارم
تنها امید زندگی من تویی
تویی که همیشه و هرجا منو شنیدی
آدما میان و میرن
رهگذرن
ناامیدت میکنن
دوستا دشمن میشن
میگن میشه که دشمنم دوست بشه
ولی من که ندیدم تا حالا
اگرچه دوستی که دشمن بشه، از اولم دوست نبوده
خدایا به دلم قوت بده
قوی اش کن
منو همون فردی تبدیل کن که خودت میخوای
نه جوری که من میخوام
الیته بهترش این هست که بگم از من آدمیبساز که همیشه خواسته های دلش با کلام خودت همسو و یکسانه
پرم از دلگیری و دلشستگی
میدونی چقدر به سراغم میاد
سخته زندگی کردن با آدما خودت میدونی
خدایا هیچوقت هیچکس نمیدونه پشت خنده هات چی میگذره
ولی تو تنها سمیع سامع قلبمی
بغلم کن خداجون
به اندازه ی ۱۹ سال و ۴۲ روز
دلتنگت هستم
از همون وقتی که از پیشت اومدم این پایین
حتما تو خواستی و دلیلی بر این بودن بوده
باشه قبول دیگه کفر نمیگم
ناشکری نمیکنم بابت بودنم
از زندگیم لذت میبرم
میچینمش اونجور که باید و شاید
ولی تو باید بخوای
تو باید دستم رو بگیری
مگه من کی ام؟ من چی ام؟
هیچ هیچ هیچ هیچم
من نیستم
فقط تویی
منی مطلقا نیست
تمامش تویی
هروقت خواستم به چیزی مغرور بشم
تنبیهم کن
از من بگیر هرچیزی که منو ازت دور میکنه
اشکام رو خودت پاک کن
آرومم کن ای بهترین آرامش بخش دلها
که جز با یاد تو دل با هیچ چیز دیگری آروم نمیگیره یاری
من درد وصال تو سینه ام حبسه
من رنجی میکشم که نمیشه به آدما گفت
تو محرم به راز منی
تو میدونی سوز فراق و درد اشتیاق چه سوزانه
منِ کوچک محقر رو چه به درگاهت رسیدن
ولی تو از ناامیدی بیشتر از هرچیزی بدت میاد
خود گناه اونقدر بد نیست که نااميدي از رئفت و مغفرتت بده!
تو حتی همه ی درهارو به روی ما نالایقها هم حتی باز کردی
صدبار غلط کردیم و اشتباه کردیم و توبه کردیم
و تو هر بار بیشتر از قبل ما رو بخشیدی
کاش پررو نشیم!
کاش واقعا بفهمیمم
قدر بدونیم به خودمون بیایم
جایی گفتی که اگر ما آدما میزان عشقت بهمون رو متوجه میشدیم از شدت فهم میزانش میمردیم
میگن هرکی رو بیشتر دوست داشته باشی بیشتر میسنجی
خدایا دوستم داشته باش
ولی مبادا با عزیزانم بسنجی
این بزرگترین خواسته ی اول و اخر من از توعه.
من کی باشم که تعیین تکلیف کنم؟
ولی کاش پیش مرگشون بشم.
به من نیرو بده تا نیروم رو فقط در راه خودت خرج کنم
من رو زیر دستگاه فشار و تیغی قرار بده که تهش به تو ختم میشه
خدایا من هرچی که بوی تو رو بده رو میخوام میپرستم و دوست دارم.
دوستداران خودت رو بیشتر سر راهم قرار بده.
من میخوام عشق بورزم به هرچی که گفتی برات مهمه
تو مغناطیس ازلی و ابدی هستی
آهنربای دلم رو قوی کن
جاذبه ات رو به سمتم جاری کن
البته تو از آسمون همیشه نردبون و طنابت برای کشیدن و بالا رفتن به راهه
این ما یِ بی خرد و جاهلیم که سرگرم پوچیجات و حفره های توخالی و دنیای بی رحم میشیم و وقت غافل شدن
هم تو و هم خود حقیقی مون رو فراموش میکنیم
خدایا ما رو از خواب غفلت بیدار کن
اگر لازمه سیلی بزن
من حاضرم بهای تمام سیاهی ها و تاریکی های روح و گناهانم رو بدم
اما نزد تو پاک و طاهر بیام.
خدایا نعمت و روزیت رو بر من بی افزای
اما نگذار که وفور نعماتت منو از یادت غافل کنه
زبان شکرگزار و دیدی مداوم مثبت به من عطا کن
ثروتی بده که فقط در راه خودت خرجش کنم
و سلامت جسمانی بده تا برای تو کار کنم
و عشقی بی کران بده تا به بندگانت از نوری که به قلبم تابوندی منعکس کنم.
زبانی پرنفوذ و اخلاقی گرم بده تا بتونم آدمارو به سمتت دعوت کنم.
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
موقعیت؟
امشب شب تولد همون دوستم بود که پارسال بهش تبریک گفتم و امسال زیر خروارها خاک خوابیده.
فردا اول صبح دومین امتحان دانشگاه رو دارم؛ فن بیان و سخنوری...
هنوز ۸ تای دیگر هر روز پشت سر هم باقیست ...
ساعت ۳ و نیم شبه، منم توی خوابگاه.
سخته خانوادت رو ۳ هفته بخاطر امتحانات ندیدن، مخصوصا ماهلین ...
خیلی دلم یهو گرفت و تراوشات ذهنی و درد دلهای صمیمانه با خدای دلم رو نوشتم ...
نمیدونم شما چطور و با چه لحنی با او سخن میگید.
ولی هر وقت خیلی تنها شدید، و بی پناه
دنبال یه حس امن آرامش بخش گشتید جایی نگردید جز رجوع به همون کسی که از پیش خودش اومدید.
خیلی لحنش عامیانه شد
شبیه متن های دیگه با سبک ادبی نیست.
ولی قرار نیست همه ی پست ها شبیه هم باشن. شاید موقت بود و پاک شد.
شاید هم نه.
به هرحال نمیدانم
اینک اکنون حس میکنم سبک ترم.
خانه را میخواهم!