گاهی باید سر و ته شد؛ یکنواختی پیر میکند خدا نکند یک روز را هر روز زندگی کنی. آب هم یکجا بماند میگندد و جلبک میبندد آدمی که جای خود دارد.
تنوع، ادویه زندگی است. غذای بینمک خوردهای؟ حتی از آن بیمزه تر. ناگاه به وادی تکرار میافتی. تا جاییکه جناب دستانداز هم گاهنامه ها را به همین دلیلِ تکرار مکررات کنار گذاشت.
خطر که نکنی بیچاره میشوی ... مردهای در کالبد زنده میشوی! شب میخوابی که صبح شود و صبح را فقط شب میکنی.
ریسک نکردن، بزرگترین ریسک است.
وقتی کارهای جدید را امتحان نکنی روحت خسته میشود روح که خسته شد کارت تمام است.
تجربههای متفاوت نداشته باشی سرعتگیری در انتهای کوچه بنبست میشوی!
شاید هم چراغ راهنما در جاییکه عبور ماشین ممنوع است. آرامآرام تبدیل به بوم سفیدی میشوی که هیچ رنگی رغبت به هنرنمایی به رویت ندارد.
میشوی تکرار هزار و چهار صدمین بار از یک آهنگ.
تا زمانیکه زنده هستیم، در حال نوشتن کتاب زندگی خویشتن هستیم.
در این صورت میشوی کتابی که در اولین صفحه اش، سلام نوشته و آخرین برگه، پایان.
همینطور خستهکننده و ذلتبار
آنهم پایانی بی خداحافظی؛ چراکه ما از آخرین خداحافظی خبر نداریم؛
راستی رفتنهای بیخداحافظی واقعیتر اند...
مبادا در جوانی پیر شوی! و اگر پیر هستی جوانی را در کوزهای بگذاری و به درهای بیندازی!
اگر همیشه یکرنگ لباس بپوشی میشوی عکس ثابت در قاب عکس.
اگر استایل خاص خودت را پیدا کرده ای و برای مضحک بهنظر نیامدن، فقط یک سبک به تن می کنی، با مانکن پشت ویترین فرقی نمیکنی.
اگر ساعت مچی ات را به دست راست نمیبندی، مسواک را با دست مخالف نمیزنی، نمکدان را از سوراخهای بالا پر نمیکنی، همیشه یک نوع نوشابه میخوری، مسیر دانشگاه یا مدرسه و محل کارت را عوض نمیکنی، از برخی کانالها و گروهها لفت ندهی، دکوراسیون محیط اطرافت را تغییر ندهی،
و
.
.
.
فرقی با یک ربات نمیکنی! حواست باشد ما بینِ این ایجاد تغییرات، هویت خودت را گم نکنی.
که سالار میگوید به ابتذال دچار میشوی :)
اینگونه شکوفه که باشی گل نمیشوی ... درخت باشی میوه نمیدهی و کرم باشی پروانگی را نخواهی رؤیت نخواهی کرد.
آری جانم گاهی باید سر و ته شد ...
پست های قبلی:
پ.ن: راستی حالا که بحث برعکس و جابه جایی است، من لینکی رو هایپر نمیکنم اما راجع به ریورس کردن اهنگ ها هم مطالعه کنید. جالبه.
شما برای ایجاد تنوع در زندگی چکار می کنید؟