چهارشنبه سوری بود و من سر کار بودم. بهم شیفت داده بودن تا ساعت ۹ شب اما ازشون خواستم تا زودتر برم و اونا به ۸ شب راضی شدن. توی این چند هفته ای که اونجا مشغول به کار شدم، همکارها تحت عنوان خوشروترین صندوقدار منو میشناسن ! چهارشنبه سوری برای اولین بار چهرهم یه تغییر مهم کرد . داشتم خریدهای یه خانومی رو حساب میکردم که اون خانوم از خانوم پشت سری (که دوستش بود) پرسید : امسال رشته پلو درست نمیکنی ؟

صدای آهنگ قطع شد ، صدای صحبتها و همهمهها قطع شد و اشک های من به سرعت جوشیدن . قبل اینکه بچکن ، نفس عمیقی کشیدم و بعد از چند تا اشتباهِ حاصل غم ، خریدهای اون خانوم تموم شد.
صف صندوق به بالای ۱۰ نفر میرسید پس من وقت زیادی برای غصه خوردن نداشتم . بعد از یه مدت پروین خانوم منو صدا کرد تا برم برای یه استراحت ۱۰ دقیقه ای. رفتم دستشویی و بعد گریه هام شروع شد.
من چند وقت بود توی دستشویی عمومی گریه نکرده بودم؟!

دلم برای دور همی های فامیلیمون تنگ شد. مامان بزرگم سالها بود که چهارشنبه سوری رشته پلو درست میکرد (همیشه در کنار یک یا دو تا غذای دیگه) و همیشه هم میگفت : «این رشته پلو هم به عشق خودنویس خانوم !» آخه میدونین … رشته پلو محبوبترین غذای ما نبود ! اشکهام بی وقفه میبارید و من در تلاش برای سفید کردن سرخی چشم هام بودم .
با خودم فکر کردم : چجوری برم یه شهر دیگه ؟ چجوری دوباره خداحافظی کنم؟

هر سال چهارشنبه سوری انقدر از روی آتیش میپریدم تا کامل بوی دود بگیرم! من عاشق آتیشم ، عاشق برگه زردآلوئم و عاشق دور همی . امسال اما دوست داشتم فقط برم خونه و بخزم زیر پتو . وقتی ۸ شب شیفتم تموم شد و صندوق رو ترک کردم تا برم سبزه و سنبل و سمنو بگیرم، پروین خانوم صدام کرد تا برم پیشش . گفت: میدونی که امشب تا ۹ شب شیفتی درسته ؟
با ترکیب خستگی و غم و خوش اخلاقی (چون پروین خانوم بود!) گفتم : بله .
گفت : واسه چهارشنبه سوری میخوای زودتر بری درسته ؟
پرسیدم : بله . میشه ؟
گفت : آره خودنویس جان . فکر کردم شاید نمیخوای بری !
خندیدم، ازش خداحافظی کردم و تا رسیدن به سبزه و سنبل و سمنو اشکهام یکی در میون میریختن . دلم برای وطنم تنگ شده بود. دلم پر از دلتنگی بود و دونستن اینکه دلتنگی های این دنیا تموم نشدنیان ، دلم رو تنگتر میکرد .
سال نو مبارک !
پانویس ۱ : اگه براتون سواله که پروین خانوم کیه و داستان مهاجرت به یه شهر دیگه چیه، به متن قبلی سر بزنین .
پانویس ۲ : لطفا اگه کسی رفت حافظیه جای من رو خالی کنه !
