خودنویس
خودنویس
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

این داستان : خداحافظی ما

*با «عطر تو» ابی

با تو میرقصم . در چشمانت غرق می‌شوم . با موسیقی همراه می شوم و انگار نه انگار که فردایی وجود دارد . انگار نه انگار که تقدیر ما جدایی ست و انگار نه انگار که این رقص ، رقص خداحافظی ست . لبخندی میزنم بر خودمان . بر ما که از دور یک زوج جوان عاشق و سرمستیم . بر ما که با آن لباس ها ، با رقص زیر نور مهتاب ، شخصیت های اصلی عاشقانه ترین رمان ها و فیلم ها میشویم و افسوس که سرنوشت مان بر ما بد نوشته شد و شکوه ما با خداحافظی تلخی تمام می شود .

تمام حرف هایم ، تمام فکرهایم تبدیل به اشک می شوند در چشمانم و تلاش برای سرازیر نشدن شان ، تلاشی ست بیهوده . اشک هایم را میبینی . رقص را رها نمیکنم و تو هم ادامه می‌دهی . بغض را در تو میبینم . لحظه ی آشنایی مان ، لحظه ای که فهمیدم دوستم داری ، لحظه ای که فهمیدم دوستت دارم ، اولین آغوش ، اولین بوسه ،اولین دعوا و اولین هدیه ای که از تو گرفتم همه را میبینم و میان شان با تو میرقصم .

موسیقی تمام می شود .

شعری که از موقعی که عاشقت شدم برایت میخواندم را برایت میخوانم شعری که دیگر نمیخوانم تا یادم نیفتد که ندارمت . یادم نیاید که برای هم نیستیم .

در گوشت می خوانم :

«در میان آفتاب های همیشه

زیبایی تو لنگریست

نگاهت شکست ستمگریست

و چشمانت با من گفتند

فردا روز دیگری ست»

به تو نگاه می‌کنم . گونه ی چپت را می بوسم و زمزمه می‌کنم : فراموشم نکن .


عشقشکست عشقیخداحافظیرابطه
یه سری چیزها هست که همه تجربه می‌کنیم ولی کسی راجع بهش نمیگه.مرتبط با روابط عاطفی و گاهی با چاشنی روانشناسی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید