پیامش رو میخونی . میبینی عه ؟ چرا بدون ایموجی فرستاد؟ مکالمه ی تو ذهنت شروع میشه :
- نکنه از دستم ناراحته ؟
- شاید عجله داشته ؟
- شاید حوصله م رو نداره ؟
هزار تا شاید دیگه … به عنوان کسی که مدت هاست داره با نشخوار فکری یا overthink زندگی میکنه باید بگم یه وقتایی به خودم میام و میبینم تمام روز استرس این رو کشیدم چون نمیدونم وقتی آقای فلانی ازم تعریف کرد درست و برازنده جوابش رو دادم یا نه . وقتی خانم فلانی، فلان خاطره رو تعریف کرد و درست نبود ، از خودم درست دفاع کردم یا نه .
نشخوار فکری یه جور وسواسی و مکرر به یه چیزی فکر کردنه . پس آیا این متن برای درمان نشخوار فکریه ؟ مسلما نه . درمانش کار درمانگره اما این متن برای اینه که بتونیم باهاش زندگی کنیم و باهاش کنار بیایم. خیلی از ماها ممکنه هزینه ی روانکاوی نداشته باشیم یا به هر دلیلی فعلا قصدش رو نداشته باشیم . بالاخره باید یه کاریش بکنیم دیگه . نه ؟!
یه سری موقعیت ها هست که سریع جرقه ی نشخوار فکری ما رو میزنه . یه الگو توشون وجود داره و ما با کند و کاو میتونیم یه ذره بفهمیم چه خبره . اون یه ذره هم کمکیه واسه خودش !
بذارین یه مثال براتون از خودم بزنم : اساسی ترین موقعیت هایی که من توش از نشخوار فکری روانی میشم و از شدت خستگی از خودم و مغزم ، میخوام از کالبد بدنم بیام بیرون ، وقت هاییه که احساس میکنم «تایید» نمیگیرم . حالا هر چقدر اون آدم برای من مهم تر ، شدت نشخوار فکری من بیشتر .
یعنی چی ؟
یعنی مثلا فکر کنین من با خاله م -که بی نهایت برام عزیزه- توی چت یه شوخی ای راجع به یه آدم دیگه کردم ، خاله ام یه جوری به من گفته : بس کن .
پیام «بس کن»ش ایموجی نداره . من شروع میکنم یه مکالمه ی ۳ دقیقه ای رو مداوم و مداوم تحلیل کردن . تحلیل موشکفانه ی وسواسی و بها دادن به جزییات بی ارزش . بهش میگن over analyzing.
نتیجه چی میشه ؟
کل روز من واسه ۳ دقیقه تباه شده و شب به این فکر میکنم که کاش کل روزم به کثافت کشیده نمیشد…
توی یکی از مطلب هام در مورد سخنرانیم نوشتم . اونجا هم یه مورد دیگه داشتم…
به هر حال همه شون یه منطق داشتن : کاش تاییدم کنن . کاش کارم به نظرشون درست باشه.
خیلی وقت ها ممکنه ما نتونیم الگوی فکری مون رو بشناسیم . چیز عجیبی هم نیست اصلا . من چه راه حلی رو خیلی از وقت ها استفاده میکنم که البته جواب هم میده ؟
به خودم یادآوری میکنم : هی ! یادت باشه اونجوری که تو داری قضیه رو واسه خودت میبینی خیلی ها ممکنه نبینن . ممکنه حتی این مکالمه رو یادشون هم نباشه !
میدونم ! میدونم ! شاید شنیدنش خیلی کلیشه ای باشه . به قیافه ش نمیاد اما معجزه ایه واسه خودش ! یکی از ترس هایی که من داشتم این بود که با نوشتن نشخوار فکری هام بیشتر بهشون بال و پر بدم ولی تجربه شخصیم جور دیگه ای شد :
وقتی تو مینویسی همه چی رو میریزی بیرون . به این فکر نمیکنی که شاید دارم مغز طرف رو مورد عنایت قرار میدم ! بذار زودتر تمومش کنم . شاید اولش نشخوار فکری هات تو نوشته پر و بال بگیره اما احساس سبکی بهش واقعا بی نظیره .
وقتی اولین عشق رو تجربه کرده بودم خیلی خیلی نشخوار فکری میکردم . وقتی همه چی رو مینوشتم تازه مغزم باز میشد برای فکر کردن . برای منطقی دیدن. برای راه حل پیدا کردن .
اینو جدید یاد گرفتم. اینجوریه که وقتی میفتیم تو نشخوار فکری یا با صدای بلند یا تو ذهنمون بگیم «بس کن!» و بعد یک فعالیت جایگزین مثل گوش دادن به موسیقی یا ورزش انجام بدیم.
حالا پیشنهاد من چیه ؟ من موسیقی یا ورزش هیچ کدوم روم جواب نداد چون همراه باهاشون هم افکار من قطع نمیشد . پیشنهاد من بازیه . یه سرگرمی و یا یه سریال . خیلی بستگی به خودتون داره .
یه وقتایی نیاز داریم به خودمون یادآوری کنیم که چیزی که داریم حسابی بهش می پردازیم و نشخوارش میکنیم، برای الان نیست . یه وقتایی یه نفس عمیق معجزه میکنه .
یه توصیه دوستانه ! اگه دیدین کسی داره نشخوار فکری میکنه بهش نگین نفس عمیق بکشه :) یه وقتایی به آدم حس اینکه «داری خیلی اشتباه میزنی» میده و خب این اصلا جالب نیست .
فعالیت هایی که تمرکز زیادی میخوان ، تو ساکت کردن فکرهامون میتونن خیلی کمک کننده باشن . مثل خوندن یه کتاب یا یاد گرفتن یه مهارتی که دوستش دارین .
اینو جزو ۵ تا راه حل نیوردم چون میدونم روان درمانی خصوصا توی این شرایط اقتصادی ممکنه انتخاب خیلی هامون نباشه اما اینو نمیتونیم انکار کنیم که صحبت کردن با یه متخصص چقدر موثر و مفیده !
صحبت کردن درباره نگرانی ها میتونه اونها رو از حالت سنگین خارج کنه.
راستی جا داره بگم روان درمانگر و مشاور یکی نیستن !
مراقب خودتون باشین خیلی !