سنم که کمتر بود هر موقع با دوست های راهنمایی و دبیرستانم قرار میذاشتم مامانم بهم میگفت : خودنویس! این دوستات رو میبینی ؟ اینا باهات میان بالا و هر چقدر تو زندگیت بالا پایین شی ، برات میمونن .
هر بار بی تفاوت از حرفش رد میشدم. دیگه زندگی چقدر بالا پایین داشت مگه ؟ تهش میرفتیم دانشگاه دیگه! (ساده بودم…) دوازدهم که بودم، داشتم تلفنی با یکیشون حرف میزدم و مامانم وقتی فهمید دارم با دوستم حرف میزنم ، گفت : برات میمونن .
وقتی تلفنم تموم شد برای اولین تصمیم گرفتم ازش بپرسم : مامان چرا اینو میگی ؟
گفت : وقتی بری دانشگاه میفهمی چی گفتم .
من رفتم دانشگاه . ترم اول ، دوستی ها تو گل و بلبل ترین حالتی بود که میتونین تصور کنین . مثل هر دوستی ترم یکی ! از ترم ۲ ضربه خوردن از دوستام شروع شد . ترم ۴ مهاجرت کردم و تا همین امروز ضربههای زیادی از دوستیهای دانشگاه خوردم . نه فقط من ، تک به تک دوست های صمیمی قدیمیم . زمان به همهمون یاد داده بود پیدا کردن آدم های امن سخت تر از اونیه که به نظر میاد .
الان که باهاتون حرف میزنم، هر آن دوستی که بینمون فاصله ای بود (چه به خاطر دلخوری و چه به خاطر راز مگو) به من نزدیکه و من بابتش واقعا خوشحالم ! این اتفاقها باعث شد برم تحقیق کنم ببینم مامانم واقعا حرفش اساس علمی داشت یا نه ؟! چون برام پر واضح بود که حرفش درسته !
بیاین نتیجه ی تحقیقم رو باهاتون به اشتراک بذارم :
واقعا دوستی های دوران راهنمایی و دبیرستان ماندگاری بیشتری دارن اما چرا ؟
اولین عشق زندگیتون رو یادتونه ؟ همون موقعی که شور نوجوونی داشتین ! چالش های خانوادگیتون چطور؟ فشارهای درسی و استرس امتحان نهایی و آزمون تستی ها و کنکور چی ؟!
این خاطرات مشترک ، پیوند احساسی قویای به وجود میارن و باهامون میمونن .
حتما جمله ی «ما کنار هم بزرگ شدیم» رو شنیدین . این جمله خودش یکی از مهم ترین دلایل موندگاریه .وقتی دوست ها تو مهمترین مراحل رشد شخصیتی کنار همن، با هم نزدیک تر میشن .
توی سن های بالاتر، دوستیها با منافع شخصی گره میخورن. اون منافع میتونه اقتصادی باشه یا اجتماعی ولی تو نوجوونی دوستیها معمولا خالصانه ترن و به اصطلاح : بدون اهداف ثانویه!
وقتی ما مدرسه میریم، وقت بیشتری رو با دوست هامون میگذرونیم. در صورتی که وقتی سنمون بیشتر میشه مشغلهها و برنامهها نمیذاره خیلی راحت با هم قرار بذاریم . همون شوخی معروف که میگه وقتی میخوام دوستم رو ببینم واسه ۱ ماه دیگه باید باهاش برنامه بچینم !
حقیقت اینه که ما معمولا به مدرسهای میریم که به خونه مون نزدیکتره. افراد هممحله ای و همشهری اشتراکات فرهنگی بیشتری با هم دارن. مخصوصا وقتی با فضایی مثل دانشگاه مقایسه میکنیم که با یه جمعیت زیادی با تنوع زیادی مواجه میشیم .
توصیه شاید اسم درستی نباشه. شاید پیشنهاد کلمه ی بهتری باشه ولی حرفم خیلی جدی تر از پیشنهاده! اگه تو دوران نوجوونیتون اونقدر خوش شانس بودین که حتی یه دوست خیلی خوب و با معرفت پیدا کنین، از دستش ندین.
اگه از دستش دادین به دلیل فاصله ای که دلیلش رو نمیدونین یا دلیلش فاصله ایه که حاصل یه سری حرف نگفته ست ،حتما بگین.
دیروز یه راز مگویی رو افشا کردم بعد از ۹ ماه تنهایی به دوش کشیدنش و بعد دیدم چقدر افشاگری چیز خوبیه !یه وقتایی سختی های روزگار ما رو از جامعه ی کوچیکی که خودمون برای خودمون ساختیم دور میکنه.
من این متن رو ننوشتم که بگم «همه ی دوست های دوران نوجوونی خوبن» قطعا که نیستن !چه بسا ما خیلی از تجربه های عبرت آمیز رفاقتمون رو توی همین دوران تجربه میکنیم. پس خیلی بستگی داره.
یادتون باشه : سینه ی ما صندوقچه ی اسراره اما پیدا کردن کسی که تو به امانت گرفتن صندوقچهمون امین باشه، خودش یه گنج بزرگه !