از اولش هم وبلاگنویس بودم
دومینوی خشم یا بگذارید هواری بزنم
دیروز روزم را با عصبانیت شروع کردم. سوار تاکسیای شدم که در مسیر، یک مسافر دربستی با مسیر متفاوت سوار کرد و از من خواست پیاده شوم. با عصبانیت پیاده شدم و در تاکسی را محکم کوبیدم. راننده پیاده شد و داد زد: حیوونِ آشغال! فکر کردی ماشین رو خریدی؟!

جواب ندادم ولی توی دلم گفتم با خودت چی فکر کردی؟ فکر کردی مظلومم؟ فکر کردی من چیزی از خشونت شما مردها کم دارم؟ فکر کردی تو داد بزنی من هم داد نمیزنم؟
دیروز دوباره به کارکرد خشونت در زندگیمان فکر کردم. اینکه چقدر خشمگینیم و چقدر در بازتولید خشونت در وجود خودمان نقش داریم. یادم هست شبنم شاهرخی در مراسم تداکس دانشگاه پارس ابتدای سخنرانی خود را با خاطره ای درباره خشونت آغاز کرد. گفت این قدرت را داشتم که پسری را به خاطر کارش تنبیه کنم اما این کار را نکردم و با خودم گفتم: آیا این ادامه دادن به دومینوی خشم نیست؟ دیروز خیلی ذهنم درگیر این بود که درست است که ما نباید واردِ دومینوی خطرناکِ خشم شویم، اما آیا فریاد زدن یکجور ابراز احساس نیست و ابراز احساسات هم جز نیازهای بشری؟ یادم هست روانکاوم میگفت مردها دائما به زنها میگویند احساساتی، در حالی که فراموش کردهاند که "خشم" هم احساس است. آیا همیشه لازم است کظم غیظ کنیم؟ راه آزاد کردن خشونت چیست؟ کجا فریاد بزنیم؟ به دومینوی خشم دامن نزنیم ولی آیا سرکوب کردن احساسات، کار درستتری است؟
(این پست به علت عصبانی بودنِ نویسنده، یک روز با تاخیر منتشر شده است!)
من زیاد سعی میکنم عصبانی نمشم و اگر شده نهایت 4 دقیقه بیشتر عصبانی نیستم و سریع پشیمون میشم از کارهایی که تو اون 4 دقیقه کردم.
ولی اگ این راننده تاکسی با من این کار رو میکرد ،حتما و بد جوری باهاش برخورد میکردم که دیگ این کارشو تکرار نکنه.
ولی مشکل اصلی از اون بیشعوری بوده که وقتی دیده شما رو میخواد پیاده کنه تا اونو برسونه کاری نکرده...
واقعا الان فک میکنم عصبانی میشم.
شماره راننده رو زنگ بزنید به این تاکسی رانی اینا بگید و شکایت طرح کنید بیاد مغذرت خواهی کنه دیگ این کار رو با یکی دیگ نکنه.
موفق باشید.