ویرگول
ورودثبت نام
Reihane MJ
Reihane MJ
خواندن ۱۰ دقیقه·۴ سال پیش

«قرنطینه ی کوتاه بیماری کُرُنا، درک ذره ای از رنجِ زندانی یا بستریِ افراد بیمار در آسایشگاهها-بخش ۱ »

قرنطینه ی کوتاه کُرُنا ذره ای از شکنجه ای که تو می کشی…

سیزده به در هم گذشت و و تو به در نرفتی… تو‌ از ماه ها قبل از قرنطینه ی کُرُناست که از در آسایشگاه هم به در نرفته ای… ماههاست کوچه را هم ندیده ای...حتی نمی توانی به دلخواه خودت به حیاط بروی… ?

☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️

یک یادداشت روزانه:

«قرنطینه ی کوتاه بیماری کُرُنا، درک ذره ای از رنجِ زندانی یا بستریِ افراد بیمار در آسایشگاهها- بخش ۱»

کُرُنا آمد و رنج های مختلفی آورد، اما در میان همه ی این رنجها، یک رنجش می تواند قدرت درک و همدردی ویژه ای بدهد. رنج قرنطینه ی خانگی اش که فرصت کمترین همدردی و تجربه ی کوتاه و محدودی از رنجِ افراد خانه نشین، یا در بعضی مکان های دنیا، زندانی شده در آسایشگاه هایِ بیماران خاص جسمی یا سلامت روان را به انسان های سالم و معمولی یا آزاد می داد. رنج قرنطینه ی خانگی ای که یک چندمِ رنج واقعیِ افراد بستری در قرنطینه ی بعضی آسایشگاه ها هم نیست. و با این وجود روحیه ی بسیاری افراد معمولی و سالم را نیز به افسردگی می کشاند.

کُرُنا آمد و مردم چند هفته ای یا چند ماهی در خانه های خود قرنطینه شدند. افرادِ به اصطلاح «خانه ای‌» (Indoor Person) یا افرادی که محیطِ بسته را بیشتر دوست دارند یا افرادی که کمتر اجتماعی هستند هم، وقتی فهمیدند مجبورند که بیرون نروند، دلتنگ و هوایی بیرون رفتن شدند و حسرت به دلشان افتاد. چه برسد به افراد «بیرونی» (Outdoor Person) که قبلا به زحمت در خانه بند می شدند.

اما تو، جدا از اینکه چه نوع شخصیت یا روحیه یا دلخوشی هایی داری، ماه ها یا سال هاست که قرنطینه ای. چه در خانه ات، اگر عضوی از خانواده یا پرستار یا مراقبی برایت موجود باشد، چه در دوری و دلتنگی و تنهایی، در آسایشگاهی که دست کمی از پادگان یا زندان ندارد. حتی محدودیت های تو به مراتب از فردی که در سربازی و پادگان یا در زندان است، بیشتر است.

آسایشگاه های زندان مانند یا پادگان مانندی در بعضی مکان های دنیا وجو‌دارند که حتی در آیین نامه های عمومی و تخصصی حاکم بر آنها هم حقوق اولیه، حرمت و کرامتِ انسانی آنچنان مطرح نیست. یا به دلیل محدودیت های اقتصادی، به لحاظ امکانات و خدمات و تعداد کادر درمانی فقیرند و قوانین سختگیرانه تر یا محدودیت امکانات بیشتری را روی افراد بستری اعمال می کنند.

متفاوت با آسایشگاه های نقاط دیگر دنیا که نه تنها به خانواده و دوستان بلکه به عموم مردم هم اطلاعاتِ واقعی و کاملی از شرایط و امکانات خود می دهند، در بعضی مکان ها شفافیت لازم وجود ندارد. بعضی مکان ها با وجودِ اجازه و درخواستِ خودِ فردِ بستری، به جز اعضای اصلی خانواده، اجازه ی تماس یا ملاقاتِ شریکِ عاطفی یا دوستِ جنس مخالف، خویشاوندان یا دوستانِ فرد بستری را نیز نمی دهند. نه تنها نیازها و احساساتِ خودِ فرد بیمار، بلکه احساسات و آسیب های روانی و روانْ تنیِ ناشی از دلتنگی، دلبستگی و شاهدِ چنین سرنوشتی برای عزیزی بودن، در افرادِ مرتبط با بیمار نیز برایشان مهم نیست.

?مردم در قرنطینه ی خانگیِ خانه هایشان از حقوق اولیه ی انسانی برخوردارند. چه کودک باشند، چه بزرگسال. آنها هم در اتاق خواب و در خلوتِ روزانه و شبانه، نسبت به خانواده یا هم خانه هایشان، هم در محیط خانه شان، نسبت به افراد غیر از خانواده یا همخانه، حریم خصوصی دارند. مگر تخت نوزادان را در خانه های مدرن با دوربین بپایند. اما به جز آن کسی صبح تا شب آنها را نمی پاید. در پادگان و زندان هم تا جایی که می دانم در اتاق خواب ها دوربین نیست.

اما در آسایشگاه تو، در بعضی مکان های غیراصولی دنیا، حتی در اتاقت و مقابل تخت خوابت هم دوربین دارد. یا وقتی از ناچاری خانه نشین هستی و مراقب داری، ممکن است کسی حواسش به نیاز به خلوت و حفظ حریم خصوصی تو نباشد. در حالی که در "همه" جای دنیا وضع اینچنین نیست. و بیمار در هر شرایطی، حتی در روانپریشی هم، حق حریم خصوصی دارد.

?مردم در قرنطینه ی خانگی خانه هایشان، (حتی در شهر اصلی شروع بیماری همه گیر در چین، با کنترل مامورین قرنطینه)، در صورتی که جزو افراد بیمار نباشند، می توانند در زمان دلخواه و مدت زمان محدود و یکی دو بار در روز، برای کار واجب و ضروری مثل خرید مایحتاج از خانه خارج شوند. در جاهای دیگر افرادی که ماشین شخصی دارند ممکن است گاهی بتوانند با پنجره های بسته و‌ بدون تماس با مردم دوری بزنند و به خانه برگردند. یا به گفته ی رییس سازمان بهداشت جهانی، گاهی در مکانهای خلوت و طبیعت و دور از مردم، پیاده روی و ورزش کنند.

آن اجازه ها هم نباشد و مایحتاج را خودِ دولت، خانه به خانه در دربِ خانه ها تامین کند، دست کم می توانند درب خانه را باز و دور و بر را نگاه کنند، زباله ای بیرون بگذارند یا از پنجره بیرون را تماشا کنند. یا هیچ کدام هم نباشد هر زمان که اراده کنند در حیاطِ خانه گردشی کنند یا در بالکنِ خانه نفسی بکشند.

اما آسایشگاه تو شاید از نوع خانه باغی بزرگ و دورافتاده و پرت است در ناکجا آبادِ اطراف شهر، که درهایش مثل درهای زندان از داخلْ دستگیره یا دسته و قفلی برای باز کردن ندارد. دیوارهایش هم تماما محصور است و جز ساختمان اداری که پنجره هایش حفاظ کشی شده و افراد بستری به آن راه ندارند، پنجره ی دیگری به بیرون ندارد. یا شاید هم ساختمان بلندمرتبه ای است که اگر پنجره ای هم رو به بیرون دارد، همه حفاظ کشی شده اند یا باز نمی شوند. متاسفانه چنین مکان هایی که به دور از استانداردهای انسانیست در بعضی نقاط دنیا واقعا وجود دارند.

تو فقط صبح ها آن هم ساعتی کوتاه برای ورزشِ اجباری اجازه ی رفتن به حیاط داری و بعد درب های حیاط را بسته و‌ در فضای بسته ای محصورتان می کنند که هیچ امکانات ورزشی جز یک یا چند میز پینگ پنگ ندارد، آن هم برای افراد بستریِ بسیار، در حد یک مدرسه ی دولتی... نه یک باشگاه خانگی و کوچک استاندارد، حتی در حدِ یک اتاق بسیار کوچک با امکانات محدود پیاده روی یا ورزشیِ خانگی مثل تردمیل یا دوچرخه ی ثابت، که دست کم با اجازه ی پرستاران بتوان از آن استفاده کرد. معلوم نیست در زمستان و روزهای سرد و برفی و بارانی چگونه ورزش می کنی؟

آن هم در مکانی که افرادی زندگی می کنند که برای بسیاری، کمترین عارضه ی جانبی داروهای مصرفی شان «چاقیِ غیرطبیعی به دلیل اثر داروهای اعصاب و روان در افت متابولیسم و الگوی غیرطبیعی ذخیره ی چربی در بدن و/یا احتباس آب» است. در چنین شرایطی افراد به ورزش روزانه ی بیشتری از حد معمول احتیاج دارند که متاسفانه برای عده ای به خاطر قدرت اثر دارو، گاهی حتی رژیم غذایی سخت و ورزش دایمی هم آنچنان به کاهش وزن کمک نمی کند، اما دست کم شاید بتواند تا حدی مانع افزایش بیشتر وزن شود.

بر اساس صحبتهای پزشکی متخصص، به طور کلی سلامت جسمی و روانی انسان ها، خصوصا افراد دارای مشکلات سلامت روان و حساس و دارای مشکل عدم توانِ تحمل و آسیب دیدگی روانی در مواجهه با شرایط سخت (Coping Issues)، به چند اصل اولیه استوار است: خواب، خوراک، و ورزشِ کافی و مناسب، ارتباطات عاطفی و اجتماعی مناسب و مثبت، روشهای مختلف خودآرامی و تمرین تنفس مانند مدیتیشن و ریلکسیشن (و سایر مسائلی که باعث آرامش فرد است و بسته به روحیات و باورها برای هر فرد متفاوت است،) و مکمل های تغذیه ای مناسب و متناسب با کمبود بدنی، که برای افراد درگیر با مسائل سلامت روان خصوصا مشکلات مود معمولا ویتامین دی سه (D3)، اُمِگا سه (Omega3)، روی (Zink) و امثال اینهاست.

آن وقت بعضی مکان هایی که اسمشان «محل درمان یا آسایشگاه توانبخشی» است، حتی امکانات اولیه، لازم و استاندارد برای یک زندگی روزانه ی سالم شامل ورزش کافی و متنوع، و چیزهایی که موجب احساس امنیت و آرامش روانیست مثل احترام به حریم خصوصی، ارتباطات اجتماعی کافی با عزیزان و دوستان و تبادل توجه و محبت کافی، حق انتخاب یا تنوع روانی کافی در خوراک، پوشاک، امکانات تفریحی یا سرگرمی، و سایر مسائل را ندارند. حتی افراد همیشه تحت سایه ی «جبر» در خصوصی ترین و اولیه ترین حقوق زندگی شان هستند.

یک انسان سالم و معمولی هم در چنین شرایطی می تواند احساس ناامنی، عدم آزادی و زندانی بودن، کمبود احترام و عزت نفس، عدم امید به زندگی، و نهایتا دلمردگی و افسردگی کند، چه برسد به فردی با روحیه ی حساس و آسیب دیده از بیماری و درگیر با انواع عوارض جانبی داروها . حالا فرض کنید که فردی نه چند روز یا چند هفته، نه یک ماه و دوماه، بلکه ماه ها یا سال ها پشت این درهای بسته باشد...

کسی که وارد این درهای یک طرفه شد، دیگر بیرون آمدن یا حتی مرخصی چند ساعته، چند روزه، عیدانه یا موقتش با اجازه ی متخصصان یا «در بعضی مکان های دنیا» به دست قیّمِ قانونیست. که حتی با وجود بزرگسال، جوان، میانسال، یا کهنسال بودن و سال ها تجربه ی زندگی عادی و موفّق، در شرایطِ موجود بیماری، یا به صورت دوره ای با شدت‌ گرفتنِ بیماری و بستری شدن، یا به دلیل مزمن و دائمی بودن بیماری تا آخر عمر، فرد را از صلاحیت تصمیم گیری برای آزادی ها و نیازهای معقول و اولیه ی خودش محروم می کنند.

آن وقت دلِ فرد بستری یا زندانی در آسایشگاه __که می تواند یک سالِ تمام بی هیچ مرخصی و حتی امکان گذشتن از درب ساختمان و دیدن کوچه ای، در یک خانه باغ یا یک آپارتمان محصور شده باشد__ باید تنها به سالی یک بار سفر، آن هم احتمالا به اماکن خاص و مسئولْ پسند خوش باشد.

ادامه دارد...

ریحانه م. ج.

فروردین ۱۳۹۹

.All Rights Reserved©️



قرنطینه ی بیماری کُرُنا یا کُرونابستری یا زندانیِ بیماران درمان ناپذیر سلامت روانمحرومیت از حقوق انسانی و طبیعی اولیهمغز قیّم بر تن یک انسان دیگر و تصمیم گیرنده بر اسارت و رنج اوحق حریم خصوصی و حق آزادی مکانی و حق مرخصی و حق ارتباطات عاطفی و اجتماعی و حق برخورداری از امکانات رفاهی لازم و اولیه
آثار روانی/جسمی هر کس، با تمامی جزئیاتشان، بچه هایش هستند. کسی دوست ندارد بچه هایش را بدزدند و نام غریبه ای را بر آنها بگذارند. اگر از منبع دیگری هم برداشت یا اشاره کنم، نامش را خواهم گفت. ریحانه م.ج.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید