افراد درگیر سرطان های روانی و بیماری های مزمن و علاج ناپذیر سلامت روان، از خفیف تا شدید، عمری رنجِ پایان ناپذیر می کشن، حتی طوری که از شدت رنج عده ای شون خواهان ادامه ی زندگی نیستن و روزی چند بار، یا بارها و بارها، در طول هفته ها و ماه ها و سال ها، و برای یک عمر، می میرن و زنده می شن، و تازه با عوارض مختلف و سنگین جسمی و روانی داروهای شیمیایی، و هزینه های سنگین سایر درمان های کنترلی و روان درمانی، بسیاری باز هم بیماری شون کنترلِ درست یا کاملی نمی شه.
اونها قربانی خودخواهی، لذت طلبی و منافع شخصی والدینی شدن که حتی بعضی از این والدین با وجود دیدن و درک اختلالات ژنتیک سلامت روان در خودشون، خانواده هاشون یا خویشاوندان، باز هم برای لذت بیشتر یا راضی کردن دیگران برای حفظ مصالح و منافعشون، با وجود امکان و روش های مختلف پیشگیری از بارداری، یا حتی حذف اشتباه بعد از بارداری، قمار فرزندآوری کردن. و خیلی ها پای سختی و مشقت و حتی گاهی کمی مسیولیت بیشتر باختش هم نمی ایستن.
به عنوان کسی که شاید مثل بسیاری از دوستان، انواع رنج های سلامت روان رو از نزدیک در عزیزانی لمس کرده و رنج کشیده، و چند مورد انتقال واضح و خفیف تا شدید ژنتیکی دیده، و حتی تغییر ژن اسکیزوفرنی در برادر/خواهر والدین، به دوقطبی و شخصیت مرزی در فرزند، و انتقال وسواس، اضطراب، افسردگی، اوتیسم و غیره در خویشان به نسل های بعدی و تاثیر ازدواج فامیلی در ایجاد اختلال سلامت روان و جسم رو هم درک کرده، و انواع والدین در این شرایط رو هم، از فداکار و همراه و حتی جان فدا، تا بی رحم و بی تفاوت و بی مسئولیت دیده، خواهشا بلایی که دیگران سر عزیزانتون یا خودتون آوردن رو سر یه موجود بی گناه دیگه نیارین و ریسک فرزندآوری، حتی با احتمال کم انتقال بیماری های سلامت روان، خصوصاً سرطان های روانی مثل اسکیزو اَفکتیو (ترکیب دوقطبی و اسکیزوفرنی)، اسکیزوفرنی، شخصیت مرزی، دوقطبی، اضطراب فراگیر و مزمن و افسردگی مزمن و سایر رو انجام ندین.
این زندگی خودتون نیست، یه عمر زندگی یه موجود بی گناهه که به زور و بدون انتخاب به این مصیبت و شکنجه، یا ترکیبی از چند مصیبت و شکنجه های همزمان روانی و جسمی گرفتارش می کنید. تازه با وجود درمان های کم اثر و کنترلی، با از دست دادن بسیاری داشته ها و موفقیت های قبلی، و ناکامی و محرومیت از انواع نیازهای متناسب با سن مثل روابط عاطفی یا ازدواج، تحصیل، شغل، و بسیاری داشته ها و امکانات طبیعی هر نوجوان و جوان و میانسال و غیره مواجه خواهد شد.
زجر های مختلف فرزندتون و مشکلات خود بیماری و به جز هزینه ها، عوارض جانبی جسمی و روانی داروهاش، که ممکنه عوارض این روش های کنترلی دارویی و درمانی براش قابل پذیرش نباشه و با معناها یا نیازهای مهم زندگیش در تضاد باشه و دنبالشون نره یا ادامه نده، یا خصوصا با وجود رنج های درمانی هم زندگی طبیعی و معناهای مهم زندگیش رو نداشته باشه و همچنان رنج بکشه، و نارضایتیش از زندگی در این شرایط، آخرش تو میانسالی و پیری حسابی گریبان خودتون رو هم می گیره.
اگر ظاهراً و مستقیم گریبانتون رو نگیره هم، مگه از اون دسته والدینی باشین که به دلیل بیماری جدی، ناتوانی و گرفتاری های روانی و جسمی خودشون، (که با وجود نداشتن شرایط مناسب برای والد بودن، باز اقدام به فرزندآوری کردن) یا به دلیل بی تفاوتی، بی رحمی یا بی مسئولیتی، الان بچه هاشون محجور و بعضی در آسایشگاه های بی کیفیت و «زندان های زنده به گوری» با قوانین غیرعادلانه و حتی محدودیت و محرومیت های عجیب و غیرانسانی که برای افراد دچار جرم و خلافکاری هم به اون شکل نیست، زندانی و زنده به گور شده یا فراموش شده هستن.
متاسفانه قوانینی در معدود مکان هایی از دنیا (نه در کشورهای حامی حقوق بیماران سلامت روان) وجود دارن که تمام اختیارات یک انسان که حتی به خاطر بیماری، مراقبت و توجه بیشتری لازم داره رو، به دست سلیقه ی شخصی فردی به نام امضا کننده ی برگه ی بستری (یا در صورت محجوریت، فردی به نام قیّم) می دن؛ که حتی خودش هم ممکنه صلاحیت تخصصی، عاطفی یا سلامت روان و جسم کافی برای این کارو نداشته باشه، یا با فرد بستری مشکل شخصی داشته باشه یا بیماری شو درک نکرده یا نپذیرفته باشه. حتی این فرد می تونه فرد بستری رو به روش های مختلف از تمام دنیا ایزوله کنه و آزار بده. مگر به شکلی و تصادفی کسی خبردار بشه و به کمک سازمان ها و قوانین دیگری که ساده هم نیست، و موانع مختلفی برای پیگیری هست، در روند غیرعادلانه یا آسیب زا مداخله بشه.
شبه متخصصان و آسایشگاه هایی بی تفاوت و حتی بی رحم هم وجود دارن و در عمل دیده شدن که مثلاً وقتی قیمی به دلیل مشکلات و کم توانی های روانی و جسمی خودش یا تلافی مشکلات گذشته ی بیماری، فرد مبتلا رو دچار محرومیت های مختلف می کنه یا به جای انعطاف هایی در زندگی شخصی خودش یا محدود کردن راه های ارتباطی خودش، فرد مبتلا رو در حصر و محدودیت نگه می داره، نه تنها کمک به یا حمایتی از فرد بستری نمی کنن، بلکه اون شبه متخصصان هم جداگانه محرومیت و رنج هایی رو به رنج های فرد بستری اضافه می کنن.
طوری که وقتی فرد حتی به لحاظ پزشکی ترخیصی هست و با برخی حمایت های جانبی در منزل امکان زندگی مستقل داره، در آسایشگاهی در حصر کامل و بدون امکان هیچ ارتباطی با بیرون، هیچ گردش یا مرخصی، و عدم دسترسی به وسایل سرگرمی یا تخصصی شخصیش، و بدون وجود امکانات طبیعی و متناسب با سطح هوشی طبیعی (چه رسد به بالا) در اون آسایشگاه، زنده به گور می شه و همون داشته های قبلی و سال ها تلاش، تحصیل و هنر و مهارتی که از بهترین سال های سلامت، و همزمان در کنار سال ها بیماری و رنج براش باقی مونده رو هم از دست می ده. چه برسه به امکان توانبخشی یا رشد و یادگیری بیشتر.
خواهش می کنم اگر کوچکترین نشانه های بیماری سلامت روان در خودتون یا خانواده و عزیزان و خویشان می بینین، بچه دار نشین. حتی بچه هم درصدی و ظاهراً ژن بیماری بهش منتقل نشه، در خانواده ای مشکل دار و ناکافی بزرگ می شه و خود به خود بر اثر رسیدگی ناکافی یا آسیب های روانی و جسمی در دوران رشد، یه جور دیگه مشکل پیدا می کنه. خصوصاً اختلالات سلامت روان از نوع شخصیتی.
ممکنه حتی بچه تون سال ها و تا موقع میوه دهیِ سال ها زحمت و تلاش هاش، و با وجود استعداد و هنر و مهارت فراوان، و تا بیست و چند سالگی سالم و موفق هم باشه، اما یه دفعه بد زمانی و بدجوری باغش و یه عمر زحمت و زندگیش از بین می ره و در اوج جوانی و زندگی به سقوط میفته. اگه نزول و افول هم نکنه و بیماریش بدخیم یا پیش رونده نباشه، باز هم دیگه اون زندگی گذشته، مسیر رشد و سلامتِ جسم و روان سابق نخواهد شد. و بهترین سال های عمر و جوانی یا حتی از نوجوانیش تباه می شه. و یه عمر باید شاهد آب شدن، پرپر شدن و زجر عزیزتون جلوی چشمتون و افسوس و حسرتش و عواقب روانی و جسمیش برای خودتون باشید.
لطفا منفعل نباشیم! ظلمی که در حق عزیزمون یا خودمون شده رو حتی با ریسک کم تکرار نکنیم. لطفا سر یک عمر زندگیِ زجر آورِ یکی دیگه قمار نکنیم! باختش انقدر سخت و رنج آوره که به کمترین ریسکی نمی ارزه. ??♀️?
©ریحانه م. ج.