یک یادداشت روزانه:
«نوروزِ آسایشگاه»
بوی نوروز می آید… حتی زندانی ها و سربازان پادگان هم در آزادی مرخصی یا کنار خانواده و عزیزانشان هستند، اما تو در زندانی… چندین ماه است که بی هیچ مرخصی، حتی رنگ کوچه ی آسایشگاه را هم ندیده ای... چون قیّم یا پزشک اجازه ی مرخصی نمی دهد… یا کسی آن بیرون نیست که بتواند مراقبت باشد...
قرنطینه ی کُرُناست… حتی زندانی ها هم به این خاطر آزاد شده اند. ولی شماها را نمی توانند آزاد کنند. مدتهاست که به خاطر قرنطینه دیگر حتی اجازه ی سرزدن و ملاقاتی به خانواده هایتان را هم نمی دهند، چه برسد به ملاقات نوروزی…
مردمِ آزادی که برای رعایت فاصله ی بهداشتی یا به هر دلیلی توان مسافرت و دورهمی ندارند، به جای دید و بازدید، با تماس های تصویریِ آنلاین کنار همند… حتی کمترین دسترسی به اینترنت، چه رسد به نرم افزارهای تماس تصویری آنلاین، حتی دست کم برای نوروز، و دست کم با عزیزان و خویشان هم به شما داده نمی شود. در حالتِ عادی هم به شما اجازه ی تماس تلفنی با دیگران داده نمی شود، مگر آنها خودشان تماس بگیرند...
نوروز است و قرنطینه ی کُرُناست… از روی احتیاطِ مستحب کسی نمی تواند برایت عیدی یا وسیله ای از بیرون ببرد یا بفرستد…
نمی فهمم چرا استثناهای مختلفِ دوران بحران باید در جهت محرومیتِ بیشتر تو باشد؛ به جای اینکه در این شرایط استثنایی، دست کم برای کاهشِ فشار و دلتنگی و یکنواختیِ بیشترِ این روزها، آن هم در عید سال نو، برایت امکانات بیشتر یا اجازه ی صحبت آنلاین فراهم شود. انگار در بین گرفتاری های اداری و مدیریت بحران فراموشت کرده اند. حالا تصور کن اگر خانواده یا عزیزی هم آن بیرون نباشد که دلتنگت باشد، حتی اگر تو دلتنگش باشی.
چه بسا سالها، حتی کودکی و نوجوانی و جوانی را آزاد و موفق زندگی کرده ای، اما هر چه هم که سن داشته باشی، امروز خودت حق تصمیم گیری نداری. دیگران مغز و روان و مالکِ تواند. ظاهرا تو جسمی بیشتر نیستی.
زنده ای اما زندگی نمی کنی… نمی دانم چگونه با نابینایی یا خودفریبی، در میان این همه تلخی ها و دلتنگی هایت چنین کلیشه ای را بگویم...اما همچنان از روی عادت...نوروزت پیشاپیش مبارک!
ریحانه م. ج.
۱۳۹۸/۱۲/۲۷
.All Rights Reserved©️