امکان ندارد چیزی از هزاران سال پیش تا به امروز سفر کرده و از سختی های راه جان سالم به در برده باشد و مهم نباشد.
مگر کشک است !
مطمئنم در دنیای کلمات هم چیزی مشابه انتخاب طبیعی را داریم ، با این تفاوت که مهمترین کلمات بشر برای نسل های بعدیاش ، میشود قصه و راهش را به رختخواب کودکان خارجی باز میکند ، کودکان ایرانی در قصه خوانی ، متاسفانه به خودکفایی رسیدهاند <( ̄︶ ̄)>
مثلا همین قصه پرندهای که نگین در شکم دارد
همین امروز پرندهای مستعد نگین را قاپیدم ، البته از هوا و منتظر صاحبش میمانم تا بیاید و مال ناچیز و گران مایهاش را ببرد ، زندگی است و احساس و البته همیشه پول (人 •͈ᴗ•͈)
نمیدانم باید شکمش را باز ، درونش را در جستجوی سنگ نامرتب کنم(。ŏ﹏ŏ) یا که جهنم را درود بفرستم و به او آب و دان داده چاقش کنم که بعد برود خانه شوهر ಠ‿ಠ
شایدم جانش آزاد و خودم خلاص و گربه هارا شاد کنم ، شایدم باید بفرستمش کلاس فوتبال و معتادش کنم ... (⌐■-■)
برنامه چیست و یا چه قرار است باشد نمیدانم پرنده صاحبش دیگری است (눈‸눈)
نمیرد و غذا بخورد و آب بنوشد و از برای دل خودش هم که شده بخواند تا ... نمیدانم !