مصطفی‌ام
مصطفی‌ام
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

پرنده و قصه مسخره‌اش

امکان ندارد چیزی از هزاران سال پیش تا به امروز سفر کرده و از سختی های راه جان سالم به در برده باشد و مهم نباشد.

مگر کشک است !

مطمئنم در دنیای کلمات هم چیزی مشابه انتخاب طبیعی را داریم ، با این تفاوت که مهمترین کلمات بشر برای نسل های بعدی‌اش ، میشود قصه و راهش را به رخت‌خواب کودکان خارجی باز میکند ، کودکان ایرانی در قصه خوانی ، متاسفانه به خودکفایی رسیده‌اند ⁦<( ̄︶ ̄)>⁩





مثلا همین قصه پرنده‌ای که نگین در شکم دارد

همین امروز پرنده‌ای مستعد نگین را قاپیدم ، البته از هوا و منتظر صاحبش می‌مانم تا بیاید و مال ناچیز و گران مایه‌اش را ببرد ، زندگی است و احساس و البته همیشه پول ⁦(人 •͈ᴗ•͈)⁩

نمیدانم باید شکمش را باز ، درونش را در جستجوی سنگ نا‌مرتب کنم⁦(。ŏ﹏ŏ)⁩ یا که جهنم را درود بفرستم و به او آب و دان داده چاقش کنم که بعد برود خانه شوهر ಠ‿ಠ⁩

شایدم جانش آزاد و خودم خلاص و گربه هارا شاد کنم ، شایدم باید بفرستمش کلاس فوتبال و معتادش کنم ... ⁦⁦(⌐■-■)⁩

برنامه چیست و یا چه قرار است باشد نمیدانم پرنده صاحبش دیگری است ⁦(눈‸눈)⁩


نمیرد ⁦و غذا بخورد و آب بنوشد و از برای دل خودش هم که شده بخواند تا ... نمیدانم !


قصهتجربهحیوان خانگیپرنده
Like a book, you better start from the Beginning
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید