خوشبینی و امید واهی افیون مارکترهاست!
⚫️ محصول رو با بازاریابی نجات میدم
⚫️ تاکتیکها و کمپینهای من همیشه جواب میدن
⚫️ یه پیام هوشمندانه مینویسم
⚫️ قیف بازاریابی مشتریهای بالقوه رو تبدیل میکنه
اغلب اوقات، تلاش میکنیم؛ زیاد هم تلاش میکنیم. هم برای محصول خوب میجنگیم و هم برای محصول بد. ولی آخر کار، بدهکاریم.
Pierre Herubel میگه یه استراتژی یکسان رو برای ۲ مشتری مختلف اجرا کردم و نتیجه شد:
- مشتری الف: ۱۲۷ هزار دلار درآمد
- مشتری ب: هیچی
خودش میگه اینجا تاثیر محصول بد رو درک کردم:
محصول تصادفی تولید شده و مشکل واضحی رو برای مخاطب حل نمیکنه؛ همین مسئله باعث میشه نتونین با استراتژی مشخص پیش برین.
سادهتر: خودتون هم دقیقاً نمیدونین سود خدمت یا محصول برای مشتری چیه. تحقیقات بازار نادیده گرفته شده و محصول یا خدمت رو بدون هیچ درک درستی از نیاز یا خواستهٔ بازار عرضه کردیم.
چه اتفاقی میافته؟ نه مخاطب هدف مشخصی داره و نه اصلاً مشکل واضحی رو حل میکنه.
این چه دردسری برای مارکتر ایجاد میکنه؟ مارکتر نمیدونه چی بگه؛ خبری از پیام مشخص و متقاعدکننده نیست.
وقتی هم خبری از پیام متقاعدکننده نباشه، جایگاهیابی میره توی دیوار!
ما به یه سری سینگال اعتمادساز هم نیاز داریم؛ ولی وقتی محصول بده، خبری از کیس استادی یا تستیمونیال هم نیست.
مشتری از شما میپرسه: محصول برای من مفیده؟ اگر کیس استادی یا نتیجهٔ مشخصی از قبل نداشته باشین، قراره چطور طرف رو قانع کنین؟
حالا اگه توی این موقعیت قرار گرفتیم، چه کنیم؟ دور خوشبینی و امید واهی رو خط بکشیم و جملههای زیر رو نگیم:
❌ اشکال نداره! بودجهٔ تبلیغات رو افزایش میدیم
❌ بدون مطالعهٔ موردی و تستیمونیال هم میتونیم بازاریابی کنیم؛ چنگکی پیدا میکنیم
❌ پیامهای مختلف برای ۵ مشتری ایدئال مختلف مینویسیم
بهجای این حرف و حدیثا، پیشنهاد و فیدبک بدین:
🟡 محصول خوبیه، ولی کامل نیست؟ پیشنهاد بدین روی یه کاربرد خاص تمرکز کنین (البته باید با توجه به پیشنهادتون، بگین چه مواردی بهینه شن تا برای یه کاربرد مناسب باشه)
🟡 محصول تقاضای مناسبی ایجاد نمیکنه؟ تغییر جهت بر اساس تحقیقات بازار!
🟡 محصول رو نمیشه فروخت و اصلاً درد خاصی از مشتری دوا نمیکنه؟ دلایل خودتون رو شفاف در میون بذارین تا از اتلاف وقت و پول جلوگیری کنین (وقتی دلایل خودتون رو گفتین، چند پیشنهاد هم بدین که چه کنین)
یه مثال بزنم؟ فرض کنید نرمافزار مدیریت زمان و پروژه دارین که هم قراره برای تیمهای بزرگ مفید باشه و هم کارهای شخصی. با این حال، نه اونقدر کامله که به درد تیم بخوره و نه رابط کاربری اونقدر ساده است که برای کارهای شخصی خوب باشه.
اینجا میایین تمرکز رو میبرین سمت کارهای شخصی و فریلنسرها! ولی یه سری پیشنهاد هم میدین تا نرمافزار برای این بخش بازار ساده شه.
یه مثال دیگه؟ یه دستگاه دارین برای ورزش در خانه که متاسفانه خیلی پیچیده است؛ مثلاً کاربر عادی نمیتونه خیلی سریع و بدون نیاز به مشاور یا نصاب، اون رو مونتاژ کنه.
برای مورد دوم هم شما مثال بزنین 🙂
پ.ن: این یادداشت رو از روی دست همون Henri Pierre نوشتم؛ با مقداری تغییر!