درست در میانه یک معادله حساس و پیچیده در مناسبات ایران و آمریکا، دونالد ترامپ، رئیسجمهور فعلی ایالات متحده، با ارسال نامهای رسمی خطاب به رهبر جمهوری اسلامی ایران، گام تازهای برای آغاز مذاکرات مستقیم برداشت. این نامه، که با لحنی آمیخته از تهدید و تطمیع تنظیم شده، در حقیقت بازتاب اضطراب فزاینده واشنگتن از روند تحولات منطقه و شتاب برنامه هستهای ایران است؛ تلاشی برای بازگرداندن تهران به میز مذاکره، اما این بار با شروط آمریکایی، در لباسی جدید.
نامه ترامپ شامل یک ضربالاجل دوماهه برای رسیدن به "توافقی جامع" است؛ توافقی که بناست جایگزین برجام شود و بیش از آنکه نشانهای از حسن نیت باشد، نوعی پروژه مهار هوشمند در چارچوب "فشار حداکثری ۲ " به شمار میرود. در ظاهر، رئیسجمهور آمریکا پیشنهاد گفتوگو میدهد، اما در پس آن، سایه تهدید نظامی و محاصره اقتصادی سنگین همچنان برقرار است. این دقیقاً همان ترفند تکرارشوندهایست که واشنگتن بارها در قبال قدرتهای مقاوم جهانی بهکار گرفته: دست چدنی در دستکش مخملین.
رهبر انقلاب در پاسخ به این نامه، بهجای واکنش مستقیم، با استراتژی هوشمندانه «مخالفت در سکوت»، به تبیین جایگاه مقتدر جمهوری اسلامی در منطقه پرداخت. جملهی کلیدی ایشان که بدون نام بردن از ترامپ ایراد شد«آن متوهم خیالباف اعلام کرد ایران ضعیف شده؛ آینده نشان خواهد داد چه کسی ضعیف است» در حقیقت سیگنالی است صریح به بازیگران داخلی و خارجی: نه فریب لبخند آمریکا را خواهیم خورد، نه از فریادهایش خواهیم ترسید.
در چنین بزنگاهی، نام محمود احمدینژاد دوباره بر سر زبانها افتاده است؛ شخصیتی که حتی مخالفانش نیز او را بهعنوان یکی از تندترین و در عین حال موثرترین صداهای ضدآمریکایی تاریخ جمهوری اسلامی به رسمیت میشناسند. در زمانی که غرب بر سر توافق هستهای صف کشیده بود، احمدینژاد بیمحابا در نیویورک سخنرانی میکرد، اسرائیل را رژیم کودککش مینامید، هولوکاست را به چالش میکشید، و در عین حال در داخل، پروژههای ملی و فناورانه را با شتابی بیسابقه بهپیش میبرد.
بازگشت بحث مذاکره مستقیم یا غیرمستقیم با آمریکا، درست در لحظهای رخ میدهد که جامعه ایران همچنان در حال بازتعریف مفهوم اقتدار است. از نگاه بدنه اجتماعی متمایل به استقلال و عدالت، حضور فردی چون احمدینژاد در فضای سیاسی، میتواند نقش ابر سلاح روانی و گفتمانی جمهوری اسلامی را ایفا کند. چرا؟ چون او از منظری متفاوت با ساختار سنتی قدرت، همان حرفهایی را میزند که قدرتهای جهانی را به لرزه درمیآورد؛ با زبان مردم، از درون مردم، اما با جراتی فراتر از خطوط قرمز معمول.
در روزهایی که تیم پزشکیان در حال سنجش گزینه مذاکره غیرمستقیم است و دستگاه دیپلماسی به بازی پیچیده بدهبستانهای پشت پرده وارد شده، جامعه ایرانی نیازمند بازسازی یک گفتمان اصیل و مستقل است. گفتمانی که هم منطق دارد، هم شجاعت، هم پشتوانه مردمی. اینجاست که احمدینژاد نه صرفاً یک سیاستمدار، بلکه بهمثابه نماد یک ایدئولوژی ایستادگی، از حاشیه به مرکز بازمیگردد.
شاید ترامپ بار دیگر بخواهد با مذاکرهای جعلی، مسیر عقبنشینی ایران را هموار کند، اما با حضور دوباره چهرههایی چون احمدینژاد در صحنه تحلیل عمومی و افکار مردمی، این پروژه شکستخورده پیش از آنکه آغاز شود، رنگ خواهد باخت.
رضوان عبدالی