تو گذشته نه چندان دور از تاریخ بشری، کل واژه موفقیت اندازه یه لیوان چایی نبات نمی ارزید، اما الان زمانه عوض شده!
با یه نت و یه گوشی پیزوری میشه همه چیز رو یاد گرفت و به همه چیز رسید، کافیه بخوای تا بشه، اگه نتونستی تا الان موفق بشی، یعنی خودت خوب تلاش نکردی، بیخودی اینارو گردن دنیا ننداز...و کلی چرت و پرت دیگه که میزارم خودتون تصورش کنید.
هرکی به هرچی بخواد میرسه؟
این جمله یکی از کلیشه های اینستگرامیه که چند ساله به دنیای واقعی مون هم نفوذ کرده.
اما همه کلیشه های اینستاگرامی غلط نیستن، یا حداقل در ریشه غلط نیستن. این جمله بیشتر از هرچیزی ریشه در یه حقیقت ساده داره، ما خوشبخت ترین نسل تاریخ هستیم.
کتابخونه ها، آموزشگاه های رایگان مجازی، دسترسی به دنیای اطلاعات، آموزش همگانی، با همه کمبود های ما، ما چیزایی داریم که مردم دویست سال پیش به خواب هم نمیدیدن.
در نتیجه امکان رشد کردن برای همه افراد فراهمه... حداقل به ظاهر. اما یه نیاز کوچیک هم داره، باید بانک بزنید!
به کارفرمام میگم من دارم میرم عصر دنبال دادشم (البته که در واقع دارم دیدن یه موجود خیلی جذاب تر میرم:) همون لحظه بالای سر کارفرمام چند تا عدد میبینم، میبینم که اعتبارم کمتر میشه، اعتباری که اگه به صفر برسه اخراج میشم.
این اعتبار حاصل کلی چیزه و نشون میده کافرمام چقدر مقابل من صبر داره، اهمیت کارم، تمام دفعاتی که وظایفم رو چک کرده و راضی بوده، همه وقت هایی که کار اضافه ای انجام دادم و اون دیده، امتیازی که یا هر بار دیر اومدن، یا مرخصی ساعتی گرفتن کمتر میشه.
این بانک خیالی منه، جایی که سرمایه هام رو میبینم و ذخیره میکنم.
در واقع همه ادما این حس احتمال سنجی ساده رو دارن، ولی خب من یکمی خوشگل ترش کردم.
میخوای ماشین بخری؟
البته تو میتونی! ولی خب بیینیم چقدر اعتبار و سرمایه داری...هوم، مهارت خاصی بلد نیستی؟ داخل یه شهر کوچیک زندگی میکنی که فرصت های شغلی کمی داره؟ پدر و مادرت ازت حمایت نمیکنن؟ سلامت روانی نداری؟ خب شانس شما هست: صفر
واقعیت همینه دوستان
مهم نیست چقدر سخت کوش هستید، باید همه سرمایه هاتون رو جز به جز درنظر بگیرید و بعد هدف گذاری کنید.
میخوای یه موتور بخری؟
خب سرمایه هات چیاس؟
سواد داری؟ بلی.
یه پارتنر حامی داری؟ بله!
داخل تهران زندگی میکنی، جایی که فرصت های شغلی خوبی داره؟ اره!
تخصص پولسازی بلدی؟ پس چی!
خانواده ازت حمایت میکنه؟ مالی اصلا ولی هر بار از سر کار میگردم بهم غذای خوشمزه میده، تازه مسئولیت هام رو خیلی کمتر کردن که اذیت نشم
دیگه چی داری؟ استادا گفتن میتونی نیای و برات غیبت نمیزنیم!
بله دوستان همه اینها و کلی موضوع دیگه سرمایه های شمان، اگه نتونم صد تومن جور کنم و یه موتور ساده بخرم حقیقتا لایق کتکم.
اما خرید یه ماشین با خونه چطور؟ نه، چون با سرمایه های فعلیم هیچ سنخیتی نداره!
اما بچه شهرستان که فرصت های شغلی خیلی کمی داره چطور؟ کسی که سواد نداره؟ کسی که مدام تحت فشار های روانیه؟ کسی که هیچ حمایت عاطفی و مالی ای از سمت کسی تو مسیرش دریافت نمیکنه؟ کسی که گذشته سختی داشته و هنوز درگیرشه؟
کاملا حق داره که نتونه، چون اکثر اهداف خارج از سرمایه هاش قرار میگیرن (هرچند اگه بتونه به همون اندازه بی نظیر تر محسوب میشه)
جامعه بی رحمانه مارو قضاوت میکنه، مارو به تنبلی محکوم میکنه، به هیچ کاری نکردن وقتی جگرمون پاره پاره بود، به خود خواسته زمین خوردن
ولی
بیاید خودمون با خودمون مهربون باشیم:)
تلاش کنید، هدف های بزرگ انتخاب کنید، اما متناسب با سرمایه تون، و اگه نشدم، حداقل پوست خود طفلک تون رو نکنید!
پ.ن۱: دقت کنید زندگی تو تهران و شهرستان فقط مثال بود، بحث بحث سرمایه های ماست، و اینکه جامعه توقع داره همیشه فرای سرمایه هات عمل کنی و اگه موفق نشی به بدترین شکل ممکن سرزنشت میکنه.
این سرمایه میتونه هرچیزی باشه، زندگی تو یه جای پر امکانات تر فقط یکی از هزاران سرمایه موجوده.
مثلا خودم وقتی میخواستم کنکور بدم نه پولی برای ترمیم معدل داشتم، نه کلاس کنکور، نه مشاور، نه ازمون آزمایشی، نه حتی مکانی مناسب درس خوندن.
ولی هدف گذاری کردم که حتما پزشکی قبول شم، خب طبیعتاً موفق نشدم، ولی مشکل این بود که بعدش خودمو نبخشیدم و تا چندین ماه افسردگی داشتم.
پ.ن۲: کلا حرفم سه چیز بود
یا مطابق سرمایه هات عمل کن، یا سرمایه هات رو بیشتر کن، یا اگرم فرای اونها هدف گذاری کردی و نشد با خودت مهربون باش و خودت رو سرزنش نکن.