از آن روز کوفتی همین یک عکس را دارم. شاید صرفا از این جهت که بیان حال به آن اندازه بد کلا در تصویر گنجانده نمیشود، شاید هم ترس من بود که ترجیح میدادم از چنین روزهایی تصویر نداشته باشم یا لااقل اگر عکسی هم هست مربوط به طیف رنگی آسمان باشد.
البته ایهام هم دارد. آسمان خانه دوم لقب میگیرد. جایی که روح آنجا را به عنوان زیست در مرحله دوم انتخاب میکند. شاید ثبت این تصویر از این جهت هم قابل بیان باشد که ترجیح دادم کنار خانه قدیمی مادربزرگ از خانه جدیدش عکس بگیرم. خانهای که درست است که ندیدمش ولی خوب میدانم که از این خانه قدیمی، بزرگتر و خوشگل تر است. خوب میدانم گلدانهای رنگارنگ دارد، چاییاش همیشه به راه است و نور خورشید اول صبحش از این جا زیباتر است. از همسایههایش نگویم که خوب میدانم همه نور اند و عشق. از گربه های اطراف آن خانه که همیشه خدا منتظر شما اند که روزیشان را بگیرند.
اینها را گفتم تا آن حرف سختی که گلویم را خراش میدهد بگویم. میدانم، نوه خوبی نبودم. کم سر زدم و آخرش هم آن گل را روز مادر نخریدم (که تا قیامت حسرتش بیخ گلویم را میگیرد.) میدانم، محبت نیاز به بیان کردن دارد و منِ احمق بلدش نیستم. میدانم، اینها را خوب میدانم.... فقط حلال کن عشق من، که هیچوقت نگفتم چقدر دوستت دارم. حلال کن که انقدر غرق روزمرگی شدم یادم رفت این خانواده که شما بانی اتصالشان هستی چقدر مهم و درخشان است. حلال کن که یادم رفت نزدیکتر شدن ما، تنها سلاح ما در برابر این جهان مضخرف است.
عرض دیگری نیست فقط حالا که همسایه خدا شدی بیشتر دعایمان کن. آنجا دعا به اجابت نزدیکتر است. دلمان تنگ میشود برای شما. یه بغل بزرگ و ماچ به شما و بابابزرگ که بلاخره در آن خانه نور بهم رسیدید.
نذر خوب شدن مادربزرگ برایم این بود که آن 4 فرشتهای که ماهانه بخشی از هزینه تحصیلشان با من حقیر بود بشوند 8 فرشته. مادربزرگ که خوب نشد و خیر در آن بود دیگر پیش ما نباشد ولی ترجیح دادم نذرم را ادا کنم و البته ترجیح بزرگتر آنکه گفتم اینجا بیانش کنم که اگر مایل بودید و دوست داشتید ماهانه در حد 70 تا 200 هزارتومان شما هم شریک باشید در این مسیر. به سایت به مهربانی سر بزنید (به مهربانی مهر) و رحمتی باشید برای فرشتگان زمینی.
لینک هم باقی می ماند تا زمانی که ویرگولی باشد.
دمتون گرم.