ویرگول
ورودثبت نام
رُهــام
رُهــام
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

شرف

نزدیکترین معنا به «بی‌شرف» تنگ نظر است.

شَرَف، وصفِ مکان است! اگر بخواهیم مکان بلندی را توصیف کنیم، واژه مناسب «شرف» است. در گفتگوی روزمره هم ما وقتی به طبقه‌ای بلند یا پنجره‌ای مسلط بر پیرامون اشاره داریم، می‌گوییم «مُشْرِف» است.

آیا این صفت برای انسان هم کارکرد دارد؟ بله! مثلا برای اینکه بگوییم کسی بر چیزی آگاه است از «إِشراف» استفاده می‌کنیم و می‌گوییم همانطور که اِشراف دارید.
ثمرهٔ شرف، تماشا است. آن ملکی که در بلندی واقع شده، امکانِ تماشای محیط پیرامون را دارد. انسانِ به وسعتِ تماشایش آگاه است و به همین سبب «اشراف» دارد.

گفتیم شرف، وصف مکان است. مکان یعنی «وضعیتِ بود». وقتی از مکانِ کسی سوال می‌کنیم به ما چه می‌دهند؟ «نشانی»! نشان دادن یعنی مهیا کردن فرصت تماشا. حالا آنچه در مکان اسباب «شرف» است چیست؟ ‌هم‌آغوش! بارها تجربه کردید که در نشانی دادن به «بَرِ» چیزی اشاره می‌کنیم. مهم است که مکان در جوار و هم‌آغوشی کجاست. (حالا گرفتارمان نکنید که انسان دوبَر مرغوب‌تر است یا نه) بنابراین اشراف وقتی ارزنده است که «بر» زیبایی باشد. مثلا پنجره مشرف به مخروبه! تپه مشرف بر زباله ارزنده نیست اما پنجره مشرف به دریا و جنگل چطور؟

آنچه شرافت را ارزش می‌بخشد،‌ مجاورت است. به همین سبب وقتی انسان نیکوسیرتی را دعوت می‌کنید از او می‌خواهید «تشریف» بیاورد. یعنی بازتاب حضورِ انسان زیبا آن است که ما نیز در جوار او «شرف‌یاب» می‌شویم. یا در مقابل کسی که هرزه‌آغوشی را زیست کند چه چیز را لکه دار کرده؟ شرافتش را.

انسانِ با شرف، بر بلندی نشسته است. هم نیکو می‌بیند هم نیکویی را می‌بیند. مانند دیده‌بانی که در برج نشسته. نظرگاهش وسیع است. اگر مسلح به ابزار تماشا باشد که چه بهتر؛ جزییات را هم می‌بیند. اما نیکویی دیدن یعنی چه؟ یعنی نگاهِ متکی به قصد. گیجِ در برج نشسته را نمی‌گوییم دیده‌بان. دیده‌بانی نیازمند قصدِ تماشا و توانِ تحلیلِ یافته‌هاست.

انسانِ بی‌شرف آنی است که از بس در پستی واقع شده بجز خودش را نمی‌تواند ببیند. برای همین می‌گویم نظرتنگ نزدیکترین معنا به بی‌شرفی را دارد. سعی انسان فرزی معطوف به شرف و گشودگیِ فهم است. ادراک اینکه چه سهمی از «وجود» به من رسیده و چه نسبتی دارم با سایر شئون وجود. در مقابل انسانِ تنگ نظر ، خودش را «کل» می‌بیند. برایش «حق» آبنباتی است که در جیب دارد و فکر می‌کند هیچ حقیقتی بیرون از فهم و آستین خودش درکار نیست...

متن از: حسام ایپک‌چی


هزینه جمع‌آوری شد.
دمتون گرم :)

انسانشرفجهانجامعهزندگی
بَهر بَهره‌ای اَز بَحر عَلی؛ جَمعیم...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید