ویرگول
ورودثبت نام
رومینا شکری
رومینا شکریدانشجوی مهندسی کامپیوتر شهیدبهشتی
رومینا شکری
رومینا شکری
خواندن ۹ دقیقه·۴ ماه پیش

از یک پروژه درسی ساده تا CNN Academy: داستان واقعی تحول یک دانشجو

از یک ایده ساده تا تغییر مسیر زندگی

اگه کسی بهم می‌گفت که این پروژه درسی قراره مسیر زندگیم رو عوض کنه، حتما می‌خندیدم بهش! ولی حالا که دارم این گزارش پایانی رو می‌نویسم، متوجه شدم که گاهی کوچک‌ترین تصمیمات می‌تونن به بزرگترین تحولات منجر بشن.

شروع ماجرا: یک تجربه ساده آیلتس

همه چیز از یه تجربه شخصی ساده شروع شد. من با یک هفته آمادگی توانسته بودم نمره ۷ آیلتس را بگیرم و فکر کردم شاید این تجربه برای بقیه هم مفید باشه. اول که تصمیم گرفتم راجع بهش پروژه بدم، اصلا فکر نمی‌کردم که قراره چه اتفاقی بیفته!

برنامه‌م ساده بود: سه تا پست در لینکدین بذارم، کمی تعامل دریافت کنم، و پروژه‌ رو تمام کنم. ولی زندگی برنامه‌های خودش رو داره...

هفته‌های اول: کاوش در خاطرات

دو هفته اول رو صرف کردم که بشینم و فکر کنم راجب تجربه‌ام. چه چیزهایی انجام داده بودم که موفق شدم؟ چطور با فقط یک کتاب و چند تا ویدیوی یوتیوب تونسته بودم این کار رو بکنم؟

این مرحله برام خیلی جالب بود، چون داشتم یاد می‌گرفتم چطور یه تجربه شخصی رو تبدیل به محتوای آموزشی کنم. یادم میاد ساعت‌ها نشسته بودم و فکر می‌کردم که کدوم قسمت‌های داستانم برای بقیه مفیده.

لحظه حقیقت: اولین پست

هفته سوم که رسید، دل تو دلم نبود! یه چیز کاملا جدیدی بود که بخوام تجربه شخصیم رو برای همه بذارم توی لینکدین. هزار بار با خودم گفتم: "رومینا، اگه کسی نخونه چی؟ اگه بد واکنش نشون بدن چی؟"

ولی بالاخره جرأت کردم و پستم رو گذاشتم. و خب... چه اتفاقی افتاد؟

نتیجه فراتر از تصورم بود! پست من ۵۷۶ بار دیده شد، ۱۸ نفر لایک و کامنت گذاشتن، و ۱۸ نفر هم برام درخواست کانکشن فرستادن. اون موقع فهمیدم که مردم واقعا به تجربیات واقعی علاقه دارن، نه به محتوای مصنوعی و فیک.

کشف جادوی Storytelling

یکی از مهم‌ترین چیزهایی که توی این پروژه فهمیدم، قدرت داستان‌گویی بود. وقتی داشتم درباره تجربه‌م می‌نوشتم، متوجه شدم که افراد حتی اگه مستقیما نیازی به آیلتس نداشته باشن، باز هم جذب داستان من میشن. چرا؟ چون داستان واقعی بود و احساساتشون رو درگیر می‌کرد.

این درس بزرگی بود برام. فهمیدم که storytelling فقط برای نویسنده‌ها و فیلم‌سازها نیست، بلکه ابزاری قدرتمنده که هر کسی می‌تونه ازش استفاده کنه.

گام بعدی: کارگاه حضوری

همون موقع که داشتم از موفقیت پست اولم لذت می‌بردم، استاد گفت که باید یه ارائه حضوری هم داشته باشیم. فکر کردم چرا نرم یه کارگاه برای بچه‌های سال پایین‌تر برگزار کنم؟

اولش ترسیده بودم! اینکه پست بذاری و مردم بخونن یه چیزه، ولی اینکه جلوی یه کلاس پر از بچه‌های جوون و پرانرژی وایستی و حرف بزنی یه چیز دیگه‌س!

روز کارگاه: از هرج و مرج تا سکوت مطلق

وقتی وارد کلاس شدم، صحنه‌ای دیدم که انتظارش رو داشتم ولی باز هم دلم ریخت! حدود سی‌تا دانشجوی ترم چهار که همشون سروصدا می‌کردن، با هم حرف می‌زدن، و اصلا حواسشون نبود که من اومدم تو کلاس.

یه لحظه با خودم فکر کردم: "رومینا، حالا می‌خوای چیکار کنی؟" ولی یادم اومد چیزی که توی پست لینکدینم کار کرده بود - همون تکنیک storytelling.

تحول جادویی با یک داستان

به جای اینکه بگم "سلام، من رومینا هستم و می‌خوام درباره آیلتس صحبت کنم"، شروع کردم با همون داستان تصمیم یکدفعه‌ایم:

"سلام بچه‌ها! می‌خوام براتون تعریف کنم که چطور با یه تصمیم احمقانه، ۱۳ میلیون تومن رو یه شبه ریختم و مجبور شدم تو یه هفته برای آیلتس آماده شم!"

انگار جادو شده بود! بچه‌هایی که تا همین الان داشتن سروصدا می‌کردن، یهو همه ساکت شدن و چشماشون روی من بود. یکی از بچه‌ها آروم گفت: "واقعا؟ ۱۳ میلیون؟"

ساختار کارگاه: از تجربه شخصی تا نکات عملی

بعد از اینکه توجهشون رو جلب کردم، شروع کردم به توضیح International Tests ولی نه اون‌طوری که معمولا توی کلاس‌ها گفته میشه!

اول درباره آیلتس توضیح دادم که چه مهارت‌هایی رو می‌سنجه. ولی برای هر بخش، از تجربه خودم مثال می‌زدم. روی Speaking بیشتر تاکید کردم. بهشون گفتم که خیلی‌ها فکر می‌کنن باید نظرات پیچیده‌ای داشته باشن، ولی واقعیت اینه که examiner دنبال fluency و coherence شماست، نه اینکه چقدر باهوش به نظر برسید.

درس‌های آموخته از کارگاه

این تجربه چیزهای زیادی بهم یاد داد:

اول اینکه storytelling تو فضای حضوری هم همین قدر قدرتمنده. وقتی با داستان شروع کردم، کل انرژی کلاس عوض شد.

دوم اینکه صداقت و شفافیت کلید موفقیته. وقتی درباره ترس‌هام و اشتباهاتم هم صحبت کردم، بچه‌ها بیشتر بهم اعتماد کردن.

و آخر اینکه من واقعا از teaching لذت می‌برم! این کشف برام خیلی مهم بود، چون نشون داد که علاوه بر storytelling، آموزش دادن هم یکی از علاقه‌هامه.

نقطه عطف: مقاله ویرگول

بعد از موفقیت کارگاه، استاد گفت که باید گزارش کاملی از پروژه‌مون بدیم که عموم بتونن ببینن. تصمیم گرفتم یه مقاله جامع بنویسم و توی ویرگول بذارم.

این بار دیگه ترسی نداشتم. اعتماد به نفسم بالا رفته بود و می‌دونستم که داستانم ارزش گفتن داره. مقاله رو نوشتم و بعدش یه پست معرفی هم توی لینکدین گذاشتم.

نتیجه؟ این بار ۱,۱۰۸ نفر پستم رو دیدن و ۳۰ نفر بهش واکنش نشون دادن. اون موقع فهمیدم که دارم راه رو درست میرم!

کشف رویای کودکی

خب، حالا برسیم به قسمت جالب ماجرا!

توی همین شبکه‌سازی‌ها و کانکشن زدن‌هایی که بعد از پست‌هام شروع شده بود، داشتم درباره مهارت‌های نرم سرچ می‌کردم که یهو چشمم به یه چیز افتاد که دلم رفت!

برنامه‌ای از CNN Academy به اسم "Voices from the South: Storytelling for Impact" که دقیقا رویای کودکی من بود. من از بچگی آرزو داشتم بازیگر یا خبرنگار بشم، جلوی دوربین باشم و با همه حرف بزنم. این برنامه انگار مخصوص من طراحی شده بود!

لحظه تصمیم‌گیری بزرگ

وقتی پوسترش رو خوندم، اول فکر کردم که این کار من نیست. CNN! از بین هزاران نفر چطور ممکنه من انتخاب بشم؟ ولی بعد چیزهایی که توی این چند ماه یاد گرفته بودم یادم اومد.

یادم اومد که چطور توی پست اولم ترسیده بودم ولی نتیجه فوق‌العاده بود. یادم اومد چطور توی کارگاه حضوری نگران بودم ولی موفق شدم کلاس رو مدیریت کنم. پس چرا این بار جرأت نکنم؟

دل رو زدم به دریا و اپلای کردم. ضرر که نداشت :)

شب خاطره‌انگیز

اون شبی که ایمیل CNN اومد، هیچ وقت یادم نمیره!

ساعت حدود ۱۱ شب بود که یهو ایمیل اومد. اول فکر کردم اسپم یا تبلیغه. ولی وقتی دیدم از CNN Academy اومده، دستام شروع کرد به لرزیدن!

موضوع ایمیل این بود: "Congratulations! You have been selected for CNN Academy's Voices from the South program"

نمی‌تونم توصیف کنم چه حسی داشتم! از بین ۱۰,۸۰۰ نفر از سراسر دنیا، من انتخاب شده بودم!

چیزهایی که انتظارشون رو نداشتم

وقتی جزئیات برنامه رو بیشتر خوندم، بیشتر از قبل هیجان‌زده شدم! اینکه فول فاند بود یعنی هیچ هزینه‌ای نداشت - حتی بلیط هواپیما و اقامت توی ابوظبی رو هم CNN تامین می‌کرد.

ولی مهم‌تر از همه، اینکه قرار بود مستقیما با ژورنالیست‌های حرفه‌ای CNN کار کنم! فکرش رو بکنید - من که از بچگی آرزوی خبرنگاری داشتم، حالا قرار بود از نزدیک با کسانی که توی CNN کار می‌کنن آموزش ببینم و از تجربیاتشون استفاده کنم.

برنامه دو مرحله داشت: اول یه دوره آنلاین چهار ماهه که باید تکنیک‌های storytelling و journalism رو یاد می‌گرفتم، بعدش یه مرحله حضوری توی ابوظبی که قرار بود شبیه‌سازی یه بحران سلامت عمومی رو انجام بدم و تحت نظر ژورنالیست‌های CNN گزارش تهیه کنم.

و بهترین قسمتش؟ اگه کارم خوب باشه، ممکن بود روی پلتفرم‌های CNN منتشر بشه! یعنی من می‌تونستم واقعا بخشی از تیم CNN بشم :)

درس بزرگ زندگی

اون شب که تو تخت‌خوابم دراز کشیده بودم و به همه اتفاقات فکر می‌کردم، یهو متوجه شدم که همه چیز از کجا شروع شده بود:

از یه درس دانشگاهی ساده! از یه پروژه‌ای که اول فکر می‌کردم آسونه! از یه تجربه شخصی که فکر می‌کردم شاید برای دو نفر مفید باشه!

ولی مهم‌تر از همه، از یه مهارت که توی این پروژه کشف کرده بودم: قدرت داستان‌گویی.

چیزهایی که یاد گرفتم

توی این مسیر چیزهای زیادی یاد گرفتم که فکر می‌کنم ارزش گفتن داره:

Storytelling واقعا کار می‌کنه. وقتی داستان واقعی‌ت رو با صداقت تعریف کنی، مردم جذب میشن. حتی اگه موضوعت مستقیما مربوط بهشون نباشه.

ترس، دشمن موفقیته. هر بار که ترسیده بودم و باز هم اقدام کرده بودم، نتیجه بهتر از انتظارم بود. از پست اول لینکدین گرفته تا اپلای کردن برای CNN.

هر تجربه‌ای قابل تبدیل به محتوای آموزشیه. فکر می‌کردم تجربه آیلتسم چیز خاصی نیست، ولی برای خیلی‌ها مفید بود.

شبکه‌سازی جادو می‌کنه. اگه کانکشن‌هایی که از پست‌هام به دست آوردم رو نداشتم، هیچ وقت با اون برنامه CNN آشنا نمی‌شدم.

اعتماد به نفس یاد گرفتنیه. من اول خیلی مردد بودم، ولی با هر موفقیت کوچیک، اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردم.

تاثیری که انتظارش رو نداشتم

یه چیزی که اصلا انتظارش رو نداشتم، تاثیری بود که پروژه‌م روی خود من داشت.

من الان دیگه اون دختر ترسویی نیستم که می‌ترسه تجربه‌هاش رو با بقیه در میون بذاره. الان می‌دونم که داستان‌هام ارزش گفتن داره و می‌تونه برای دیگران مفید باشه.

بیشتر از همه، فهمیدم که چیزی که از بچگی دوست داشتم - یعنی storytelling و ارتباط با مردم - نه تنها رویای کودکانه نیست، بلکه مهارتی قدرتمنده که می‌تونم توی زندگی حرفه‌ایم ازش استفاده کنم.

مهارت‌هایی که کسب کردم

توی این مسیر، مهارت‌هایی رو یاد گرفتم که اصلا انتظارشون رو نداشتم:

Storytelling - یاد گرفتم چطور یه تجربه ساده رو تبدیل به داستان جذاب کنم که مخاطب رو درگیر کنه. این مهارت الان توی تمام زندگیم کاربرد داره.

تولید محتوا - فهمیدم که محتوای لینکدین با ویرگول فرق داره، و هر کدوم سبک خودش رو می‌خواد.

Public speaking - یاد گرفتم چطور انرژی کلاس رو مدیریت کنم و چطور پیامم رو به شکلی برسونم که یادشون بمونه.

Networking - یاد گرفتم که networking یعنی ایجاد ارتباطات واقعی و معنادار، نه فقط جمع کردن کانکشن.

اعتماد به نفس - یاد گرفتم که تجربه‌هام ارزش گفتن دارن و می‌تونم تأثیر مثبت روی دیگران داشته باشم.

و بالاتر از همه، جرأت رو یاد گرفتم. جرأت اینکه شروع کنم، جرأت اینکه تجربه‌هام رو بگم، جرأت اینکه برای رویاهام تلاش کنم.

نگاهی به آمارها

در کل، دو تا پست اصلیم توی لینکدین مجموعاً بیش از ۱,۶۰۰ بار دیده شد. حدود ۶۰ نفر بهشون واکنش مثبت نشون دادن و بیش از ۳۰ نفر باهام کانکت شدن. ولی مهم‌تر از اعداد، کیفیت تعاملی بود که ایجاد شد.

پیامی برای کسانی که می‌خونن

اگه تا اینجا خوندید، احتمالا دارید فکر می‌کنید که من یه نفر خوش‌شانس بودم. ولی باور کنید که نیستم!

من فقط یه دانشجوی معمولی بودم که تجربه ساده‌ای داشت. تفاوتم در این بود که جرأت کردم اون تجربه رو با دیگران در میان بذارم.

اگه شما هم تجربه‌ای دارید، داستانی دارید، یا حتی فکر می‌کنید چیزی برای گفتن ندارید، اشتباه می‌کنید! همه ما داستان‌هایی داریم که ارزش گفتن دارن.

فقط جرأت کنید شروع کنید. چون هیچ وقت نمی‌دونید... شاید یه پروژه درسی ساده، مسیر زندگی‌تون رو عوض کنه! 😊

آینده‌ای که انتظارش رو نداشتم

الان دارم آماده می‌شم که بخشی از برنامه CNN Academy باشم و با storytellerهای دیگه از سراسر دنیا کار کنم. این برنامه فقط یه دوره آموزشی نیست - یه فرصت کاملا زندگی‌سازه!

بیشتر از همه، فهمیدم که مسیر زندگیم کجاست. الان می‌دونم که می‌خوام توی حوزه storytelling و journalism کار کنم. می‌خوام داستان‌هایی بگم که تاثیر داشته باشه، مخصوصاً داستان‌های مردم Global South که کمتر شنیده میشن.

تشکر

نمی‌تونم این مقاله رو تمام کنم بدون اینکه از اساتید محترم این دوره تشکر کنم. آن‌ها فقط استاد نبودند، بلکه فردی بودند که بهم ایمان آوردند و جرأت دادند که این مسیر رو ادامه بدم.

همچنین از تمام کسانی که پست‌هام رو خوندن، کامنت گذاشتن، و حمایتم کردن صمیمانه تشکر می‌کنم.


پیام نهایی: هر کسی داستانی برای گفتن دارد. کافی است شجاعت اشتراک داشته باشد، چرا که گاهی یک پروژه درسی می‌تواند مسیر زندگی را تغییر دهد.

این مقاله براساس تجربه واقعی نویسنده در درس "مهارت‌های نرم" نوشته شده است.

#storytelling #CNN_Academy #soft_skills #personal_growth #IELTS #تجربه_شخصی #مهارت_های_نرم

مهارت‌های نرمstorytellingتجربه شخصی
۳
۴
رومینا شکری
رومینا شکری
دانشجوی مهندسی کامپیوتر شهیدبهشتی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید