فراسوی هر چه که دیدم تو زیبایی
میانه شعمدانی هاو رازقیا باز تو زیبایی
اسمان شب، ماه، ستاره زیبا هست اما باز تو زیبایی
ابرها ،باران، شبنم زیبا هست اما باز تو زیبایی
پرواز ،اوج، قله زیبا هست اما باز تو زیبایی
بهار ،شکوفه، گل زیبا هست اما باز تو زیبایی
دریا، امواج ،ساحل زیبا هست اما باز تو زیبایی
کویر ،شب ،سکوت زیبا هست اما باز تو زیبایی
رویش، ریشه، جوانه زیبا هست اما باز تو زیبایی
رقص ،ریتم، موسیقی زیبا هست اما باز تو زیبایی
لبخند ،شادی ،هیجان زیبا هست اما باز تو زیبایی
اشتیاق، لمس، اغوش زیبا هست اما باز تو زیبایی
معجزه، جادو، تو.
معجزهِ جادویی بودنت؛ زیبای جادو را زیباتر میکند
معجزه معنا پیدا میکند
اسمان شب ماهش بی فروغ نمیشود
ابرها باران را جرجری تر میبارند
قله به انتظار اوج گرفتن پرواز میاستد
بهار مشتقانه نظارگر شکوفتن گل میشود
دریا موجهایش را با صبوری به ساحل میرساند
ستارگان چشمک زن؛ سکوت کویر را تضمین میکند
خاک ؛نوزایش ریشه را جشن میگیرد
ریتم موسیقی؛ حرکات ظریف رقص را بدنیا میاورد
منحنی لبخند ؛هیجان شادی از حضور را به رخ میکشد
اشتیاق لمس بوی تن؛ اغوش را دل پسند میکند
فراسوی هرچه که دیدمو میشناسم تو زیبایی
سراغازو پایان تو زیبایی
این میان از برای تو همگی زیباان