Mary
Mary
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

نامه به سمیرا ۱۴

باهم در موردنظربه ناخودآگاه جمعی یونگ و حرف زدیم و امروز ناخوداگاه جمعی ام از تغییر و کوچی که در زندگی ام بود حس امیدواری شدیدی در بدنم ایجاد کرده بود.

امروز همه چیز تغییر کرد، اون کسی که تا امروز بدنش در امنیتی بود که کاملا این تغییر برایش فراموش شده بود، حالا یکباره تمام زندگی اش شبیه سه ماه گذشته من می‌شود، جای خوابش عوض میشود، بالشتش، پتو و بوی رختخواب جهت طلوع خورشید، همه چیز تغییر میکند.. حمام رفتنش، صبحانه معمولش، نان تستش، تخم مرغ و پنیرش..ظرف های روزمره ای که به رنگشان عادت کرده بود، بوی قهوه ..


مدل اتو کردن لباس، شستن منظمش، همه چیز به یکباره با یک قبیله دیگر قرار است قاطی شود..

زندگی ام به شدت بی نظم و بی قاعده بود و همه چیز بهم ریخته بود کم کم کنترلم روی غذا خوردن و لباس پوشیدنم را هم از دست دادم ..

امروز صندلی هامان عوض شد ا‌و در گرداب بی نظمی افتاد و من به ساحل امن رسیدم..

زندگی معمولی خواب و خیالی بیش نبود و الان از امشب قرارست هر روز بهتر شود.

کمی از ناراحتی هایم‌کم‌شد‌. امیدوارم این خانه معجزه ای به همراه داشته باشد.

بی نظمیشروع جدیدخانه کوچک
این صفحه جهت نوشتن نامه هاییست که ارسال نمیکنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید