Mary
Mary
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

نامه به سمیرا ۱۵

درگیر کار و اسباب کشی بودم، پیامت برام تلنگری بود، فکر کردم حس نامه ای که در مورد خودکشی نوشتم برات شرایطم رو نابسامان تر از قبل نشون داده ولی شرایطم در حال بهبوده، طعنه و طنز نامم شاید تو تلخیش گم شده بود، جمعه ظهر قراره به یه گروه درمانی برم، برنامه گروه درمانی اینجوریه که آدما در مورد خودشون حرف میزنن، بعد تمرین تنفس و آخرش یوگا دست جمعی میکنیم. احتیاج به آدم های غریبه دارم، کسایی که قصه منو نمیدونن، کسایی‌که قضاوتم نمیکنن، کسایی که نمیخوان کمکم کنن، کسایی که سعی نمیکنن نصیحت های دهن پر کن تحویلم بدن!


دیروز به نوشتن نامه ای که توصیه کردی فکر کردم بعد دچار حمله عصبی شدم، مدل جدیدی از پنیک رو تجربه میکنم، تو این مدل یه جسم شبیه تمون که تمرین میکنم از بدنم دور کنم، یهو میوفته رو سینم، گریه میکنم، سخت نفس میکشم و مصرف اسپری اکسیژنم چند ‌برابر شده، همین ترس باعث‌ شد قیدشو بزنم چون لبه یه تیغ بوده تمام این ماجرا و قراره حسابی داغون شم.

امروز صبح با دوچرخه رفتم شرکت، تنها دستاورد من در این هفت سال، تجربه متعا‌دلی که توش مردم به اندازه کافی بد بودن و تجربم به اندازه کافی خوب بود.

سعی کردم تو کارم یکم شرایط رو عوض کنم، حضورم پررنگ تر بشه و موثرتر فکر کنم بتونم تو این شرایط تمرکزمو اونجا بذارم و قطعا قراره خیلی جذابیت های جدیدی به کارم اضافه شه.


اندازه کافیگروه درمانیتجربهمدل
این صفحه جهت نوشتن نامه هاییست که ارسال نمیکنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید