ویرگول
ورودثبت نام
رقیه احمدی
رقیه احمدی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

معرفی کتاب جنایت و مکافات

تاحالا فکر کردید توی ذهن یه قاتل چه خبره؟ به چی فکر می‌کنه؟ هدفش از ارتکاب قتل چیه؟ اصلا از نظر روحی و وجدانی تحت فشار قرار می‌گیره؟ و ...

جنایت و مکافات اون رمانیه که شما رو به ذهن یه قاتل می‌بره و باعث می‌شه بتونید بهتر این آقای قاتل رو درک کنید. یه قاتل خاص و استثنایی...

داستان از یه جنایت خوفناک شروع می‌شه... نه! از فکرش شروع می‌شه... از کلنجارهای ذهنی رودیون رومانوویچ راسکولنیکف با خودش.. بکشمش یا نه؟ باید زود برم و کار رو یه‌سره کنم! اون یه آدم عوضیه که تنها فایده‌ش تو این دنیا ضرر رسوندن به دیگرانه، پس باید همین کار رو بکنم!

همون‌طور که گفتم راسکولنیکوف یه قاتل معمولی نیست، اون یه آدم تحصیل‌کرده و فوق‌العاده باهوشه که سمت آدم‌های نیازمند کمک، دست یاری دراز می‌کنه و از آدم‌هایی که خون دیگران رو توی شیشه می‌کنن حسابی متنفره. شاید با این توصیفات بشه حدس‌هایی در این مورد زد که چرا این پسر جوان دست به قتل زده، ولی این همه‌ی ماجرا نیست. راسکولنیکف که نزدیکانش رودیا صداش می‌زنن، در اثر یه تحلیل ذهنی و فلسفی به این نتیجه‌ها رسیده که من لو نمی‌دم تا حس و حال خوندن داستان رو برای کسی خراب نکنم.

قهرمان این داستان به نظر من رودیا نیست، بلکه سونیاست، دختر یه مرد دائم‌الخمر و قمارباز که در اثر سختی‌های شدید زندگی از سر اجبار به راه‌های بدی کشیده شده و از همین بابت هم همیشه از خودش شرمنده هست. ولی این دختر چیزی داره که خیلی از به‌اصطلاح درست‌کارهای این داستان ندارن، یه ایمان خیلی قوی! ماجرای آشنا شدن رودیا و سونیا، طوری که به هم نزدیک‌تر شدن و این که چطور سونیا عاشقانه و دلسوزانه به رودیا کمک کرد، چیزیه که هیچ‌وقت نمی‌تونم فراموشش کنم، به نظرم امکان نداره آدم با یادآوری این قضایا تحت تاثیر قرار نگیره.

رودیا شاید نماد آدم‌هایی باشه که ظاهر معقول دارن و از درون مشکل دارن و سونیا بالعکس، نمونه‌ی آدم‌هاییه که هرچند توی راه بدی قرار دارن، ولی از مسیری که می‌رن راضی نیستن و قلبشون مملو از ایمان و درست‌کاریه

این رمان، درسته که شامل عشق هم هست، ولی به هیچ وجه برچسب "رمان عاشقانه بودن" بهش نمی‌چسبه! عشقی که جریان داره خودش رو در قالب استدلال‌ها، بحث‌ها، کمک‌ها و دفاع‌هایی که انجام می‌شه نشون می‌ده و اون‌قدر عمیق نوشته و پرداخته شده که خواننده هم‌زمان هم زیبایی عشق رو حس می‌کنه و هم یه چیزی از سونیای دوست‌داشتنی یاد می‌گیره.

یه نکته‌ی دیگه‌ای که درمورد این رمان و البته خیلی از کتاب‌های دیگه‌ی داستایوسکی وجود داره، وجود یه اختلال روانی در یکی از شخصیت‌هاست که اون‌قدر دقیق و ظریف توصیف شده که به حد زایدالوصفی برای کسی که روان‌شناسی خونده باشه جذابیت داره و اون این جذابیت اون‌جاست که داستایوسکی، کسی که نیچه بهش گفته "بزرگ‌ترین روان‌شناسی که من شناختم"، در قرن نوزدهم طوری خوب و دقیق این حالات رو توصیف می‌کرده که با معیارهای امروزی اختلال موردنظر هماهنگه و این یکی از چیزهاییه که باعث می‌شه بخوام تمام‌قد بایستم به احترام این نویسنده‌ی بزرگ که نه تنها ادیب توانمندی بوده، از حالات روحی و شخصیتی و حتی ناهنجاری‌های روانی انسان‌ها هم اطلاعات خیلی خوب و نگاه ظریفی به این قضایا داشته.

من این یادداشت رو برای چالش کتاب‌خوانی مردادماه طاقچه نوشتم. شما هم می‌تونید با نصب کردن طاقچه این کتاب رو مطالعه کنید و لذت ببرید.

چالش کتابخوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید