رقیه احمدی
رقیه احمدی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

معرفی کتاب مستاجر

همیشه آدم ترسویی بودم و یه فیلم ترسناک کافی بود تا کابوس‌ها و توهم‌های چند شبم تامین بشه. وقتی موضوع خردادماه چالش کتاب‌خوانی طاقچه رو دیدم که ژانر وحشته، تصمیم گرفتم خودم رو به چالش بکشم. نه خاطرات خون‌آشام با اون اتفاقات غیرمنتظره و موجودات وحشیش، نه فرانکنشتاین با اون موجود ترسناک و عجیب و غریبش نتونستن باعث ترسم بشن؛ بخاطر همین تصمیم گرفتم اون‌قدر این چالش رو ادامه بدم که واقعا بترسم. مستاجر تونست این کار رو باهام بکنه. کتابی که هیچ موجودی جز انسان توش نبود کاری کرد که من با یه دلهره‌ی خاص درمورد اتفاق غیرمنتظره و غیرقابل تحملی که قراره بیفته کتاب رو بشنوم و پیش برم.
مستاجر داستان آقای ترلکوفسکی هست که دنبال خونه‌ی جدید می‌گرده و به آپارتمانی می‌رسه که تو یه ساختمون چندطبقه هست. این آپارتمان فقط یه پنجره داره که دقیقا روبه‌روش پنجره‌ی یه توالت قرار داره که چون آپارتمان‌ها توالت ندارن، این آقا و همسایه‌هاش باید تا ساختمون روبه‌رویی برن برای قضای حاجت.
داستان اصلی مرتبط با مستاجر قبلی‌ایه که تو این آپارتمان زندگی می‌کرد. این مستاجر به قصد خودکشی خودش رو از تنها پنجره‌ی آپارتمان پایین انداخته و چون تو بیمارستان در حال گذروندن آخرین لحظاتشه، آپارتمان خالی شده و صاحب‌خونه گذاشتدش برای اجاره.
آقای ترلکوفسکی با عذاب وجدان حاکی از این که ته دلش منتظره تا مستاجر قبلی بمیره تا خونه رو به دست بیاره، به ملاقاتش در بیمارستان می‌ره و با دوست خانم شول (مستاجر قبلی) آشنا می‌شه ولی خودش رو به‌عنوان آشنای خانم شول معرفی می‌کنه نه مستاجر جدیدی که منتظر مرگشه. بعد از مرگ خانم شول آقای ترلکوفسکی با پذیرش قوانین سفت و سخت و حتی عجیب و غریبی وارد آپارتمان جدیدش می‌شه و تمام تلاشش رو می‌کنه تا به اونا پایبند باشه ولی گاهی مشکلاتی پیش میاد و به نظرم روند ترسناک داستان از همین‌جا شروع می‌شه. در این بین دوستان خودش و خانم شول هم نقش‌های خاصی دارن و چیزهای مهمی رو به خواننده‌ی کتاب نشون می‌دن.
وقتی کتاب رو تموم کردم مثل خیلی از کامنت‌هایی که درموردش خوندم، با خودم فکر کردم، خب که چی؟ شروع داستان جذاب بود و خوب ادامه پیدا کرد، ولی چرا این‌طور عجیب تموم شد؟ ولی وقتی عمیق‌تر بهش فکر کردم بعد جامعه‌شناختی و روان‌شناختی مسئله و زبان استعاریش به چشمم اومد. این کتاب صرفا یه رمان برای پر کردن اوقات فراغت ‌و لذت بردن از روند داستان نیست؛ بحث اصلی داستان به نظرم بحث هویته، هویتی که جامعه و محیط اطرافمون خیلی خیلی درش تاثیرگذاره و اگه بخوام اوج وحشتناکی داستان رو بگم، هم از دید محتوای ظاهری داستان و هم از دید مفهوم هویت و اجتماع، بخش آخر اونه که به نظرم بهتر از این نمی‌شد. به نظرم این کتاب از زاویه‌ی نمادین و استعاریش خیلی بیش‌تر حرف برای گفتن داره، اگه ساکنین مجتمع و دوستان و فروشنده‌ها و تمام افراد دیگه رو اجتماع در نظر بگیریم و آقای ترلکوفسکی رو فردی که وارد یه اجتماع جدید می‌شه و رفتارهای مختلف رو هم همین‌طور استعاری ببینیم، این کتاب علاوه بر ژانر وحشت خیلی هم آموزنده هست.
از این کتاب یه فیلم به همین اسم هم ساخته شده که دیدنش بعد از خوندن کتاب قطعا خالی از فایده نیست.

مستاجرچالش کتابخوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید