ویرگول
ورودثبت نام
رقیه احمدی
رقیه احمدی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

کتاب خاطرات یک خون آشام

همیشه از دیدن فیلم‌های ترسناک طفره رفتم چون همون تعداد انگشت‌شماری که دیدم باعث می‌شدن تا چند روز حتی از طرحای سقف و در و پنجره‌ی خونه هم بترسم و رسما دچار توهم بشم. از فروردین که دیدم موضوع خرداد ماه چالش کتابخوانی طاقچه ژانر وحشته، داشتم خودم رو آماده می‌کردم که با این قضیه روبه‌رو بشم. بالاخره وقتی خرداد رسید، آماده‌ی به چالش کشیدن خودم بودم و رفتم سراغ مجموعه کتابی که از دوران دبیرستانم می‌شنیدم که دوست‌هام سریالش رو می‌بینن و به بقیه هم توصیه می‌کنن.
وقتی جلد اول خاطرات خون آشام رو شروع کردم کاخ آرزوهام به کل تبدیل به تلی از خاک شد... واقعا این چیزی بود که هم‌مدرسه‌ای‌هام دوستش داشتن و با ذوق برای هم تعریفش می‌کردن؟ داستانی که صرفا با پسندیده شدن یه پسر توسط یه دختر شروع شده و اون دختر بدون هیچ شناختی نسبت به اون پسر، به طرز عجیبی به سمتش کشش پیدا کرده و حاضره هر کاری بکنه تا به دست بیاردش. نمی‌دونم شاید من تو سن مناسبی شروعش نکردم، چون بالاخره دنیای ذهنی و دغدغه‌های یه جوون ۲۵ ساله زمین تا آسمون با یه نوجوون ۱۵ ساله تفاوت داره و همون چیزی که توی ۱۵ سالگی برای آدم شدیدا جذابه، ده سال بعد تبدیل به یه موضوع بی‌اهمیت و خنثی و حتی مضحک می‌شه.
اوایلش دلیلم برای ادامه دادن داستان این بود که هم باید می‌ترسیدم و هم درمورد کتابی که نوجوون‌ها عاشقشن و ویژگی‌های خون‌آشام‌ها توی داستان‌ها اطلاعات کسب کنم؛ ولی بعدش به خودم اومدم و دیدم حتی صبح روز کنکور ارشدم، حین آماده شدن در حال گوش کردن این کتاب بودم و اون‌جا بود که فهمیدم هرچقدر هم داستان برام بچگانه و بی‌معنی و حتی آبکی باشه، باز هم جذبم کرده و دائما دلم می‌خواد ادامه‌ش رو بشنوم و ببینم بعدش چی می‌شه. می‌شه گفت شنیدن این کتاب برام تبدیل به گیلتی پلرژ شد، کتاب بی‌محتوایی که دوست دارم بشنومش و در عین حال روم نمی‌شه این حس رو به کسایی که می‌دونن نویسنده‌ی موردعلاقه‌م داستایوسکیه بگم.
با همین خود درگیری‌ها و احساسات ضد و نقیض تا جلد چهارم پیش رفتم و تو نقطه‌ای متوقفش کردم که یه چیزی از ته دلم می‌گفت فقط سه جلد دیگه ازش مونده، اونا رو هم تموم کن و بعد برو سراغ کتاب ترسناک بعدی. ولی این کار رو نکردم چون با وجود تمام اتفاقات غیرمنتظره و عجیب و غریبی که توی این کتاب رخ دادن و تمام معادلات ذهنی آدم رو تغییر می‌دادن، اصلا برام ترسناک نبود. می‌تونم بگم من از ورد "کروشیو" که توی مجموعه‌ی هری‌پاتر ولدمورت و زیردستاش استفاده می‌کنن خیلی بیش‌تر ترسیدم تا کل این چهار جلد کتابی که قرار بوده ترسناک باشه؛ به همون اندازه هم داستان هری پاتر که کلا تو یه دنیای جادویی بود، برام خیلی باورپذیرتر بود تا این داستان که تو دنیای واقعی اتفاق افتاده. یکی از چیزهایی که برام خیلی عجیب و غریب بود طرز ابراز علاقه با مبادله کردن خونه و چیزی که فکر نکنم هیچ‌وقت بتونم هضمش کنم روند مردن و زنده شدن افراد تو این داستانه... این گزینه‌ی آخر برام سورپرایز گونه نبود، این حس رو بهم می‌داد که نویسنده نمی‌دونسته چطوری داستان رو کش بده و با خلق یه اتفاق عجیب، داستان رو پیش می‌برده.
ولی اگه شما با این سبک داستان‌ها و مقوله‌ی خون آشام‌ها و عشق و عاشقی‌های دوران مدرسه ارتباط خوبی برقرار می‌کنید، حتما از این مجموعه خوشتون میاد چون تونسته حتی منی که به لحاظ منطقی ازش خوشم نیومد رو هم جذب کنه و دنبال خودش بکشونه.

لینک جلد اول:
https://taaghche.com/audiobook/130089
جلد دوم:
https://taaghche.com/audiobook/130332
جلد سوم:
https://taaghche.com/audiobook/130331
جلد چهارم:
https://taaghche.com/audiobook/131344
جلد پنجم:
https://taaghche.com/audiobook/136424
جلد ششم:
https://taaghche.com/audiobook/143203
جلد هفتم:
https://taaghche.com/audiobook/147285

کتابهری پاترخاطرات خون آشامچالش کتابخوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید