"امید" ، به اندازه اکسیژن برای زنده ماندنمان در این دنیای بیثبات و دشوار، یک نیاز حیاتی است...
موضوع چالش این ماه طاقچه "امید" بود و من چند روز فکر کردم که راجع به کدام کتاب بنویسم.
کتابهای زیادی در این موضوع خواندم، کتابهایی را که طاقچه پیشنهاد داده بود و همچنین کتابهایی که در پستهای دوستان میدیدم، اکثرا خوانده بودم، اما دلم میخواست در گوشه ذهنم کتابی را پیدا کنم که عمیقا واژه امید را برایم معنا کرده باشد.
درنهایت یکی از کتابهای مورد علاقم "کلبه عمو تام" به ذهنم رسید...
این کتاب، پرفروش ترین کتاب داستان در قرن نوزدهم است، و همچنین دومین کتاب پرفروش بعد از انجیل !!
چند سال پس از این کتاب، جنگ داخلی در آمریکا آغاز شده و بخاطر همین به عنوان جنجالیترین رمان تاریخ معروف شد، طوریکه در گرماگرم این جنگ داخلی، "آبراهام لینکلن" رئیس جمهور وقت آمریکا در ملاقاتی به نویسنده این کتاب، خانم استو، گفت: «پس شما همان خانم کوچکی هستید که باعث جنگی بزرگ (جنگ داخلی آمریکا) شد».
همچنین لئو تولستوی پس از خواندن این کتاب در ستایش آن گفت: «این رمان یکی از بزرگترین فراوردههای ذهن بشر است.»
موضوع این کتاب، ضد برده داری است و به زمانی برمیگردد که بردهداری در آمریکا رواج داشت. ماجرای چند خانواده برده را تعریف میکند و اینکه چه سختیهایی را متحمل میشوند و هرکدام سرنوشت مشابهی دارند و مجبور به فرار میشوند. نویسنده در انتهای کتاب توضیح میدهد که تعدادی از شخصیتهای این داستان در زندگی واقعی وجود داشتهاند.
در این بین، "عمو تام" شخصیت اصلی داستان است، پیرمردی خداپرست مسیحی که پایبند به اصول مذهبی است؛ همواره در هر شرایطی امیدوار است و به دیگران نیز امید میدهد...
او برده است و با خانوادهاش در کلبهای کنار خانه اربابشان زندگی میکند. ارباب او بسیار آدم باشخصیت و عادلی است اما مجبور به فروش او میشود، و او مجبور به ترک خانوادهاش میشود.
بعد در یک کشتی، با یک مرد باشخصیت و مهربان آشنا میشود و دختر کوچک مرد او را وادار به خریدن میکند و به این ترتیب تا مدتها عمو تام به ارباب جدیدش وضع خوبی دارد و مراقب دختر کوچک میشود تا اینکه دختر بچه مریض میشود و میمیرد و پدر او هم در حادثهای چاقو میخورد و میمیرد و باز او را میفروشند که این بار فردی بسیار خشن و ظالم او را میخرد و زندگی برای او سخت میشود. ولی حتی در آن مزرعه او باز به دیگران امید میدهد و شرایط سخت را برای آنها بهتر میکند و در آخر هم مرگ غم انگیزی برای او رقم میخورد... پسر ارباب اول برای خرید او میآید که دیگر خیلی دیر شده است.
عمو تام همواره به خداوند امیدوار است، تحمل آن شرایط سخت را مدیون کمک خداست و کلمات انجیل را مدام زمزمه میکند؛ به دیگران نیز مژده رهایی و خوشبختی میدهد و از خدا حرف میزند. این مرد مظهر امیدواری است و حتی در لحظات آخر عمر خود که به طرز غمناکی کشته میشود، همچنان جملات انجیل را زمزمه میکند و برای ارباب ظالم خود آرزوی هدایت شدن و به راه راست آمدن میکند (حتی امید دارد که اربابش توبه کرده و انسان درستکاری شود). او قبل از اینکه از خانوادهاش جدا شود نزد آنان بسیار مورد محبت قرار میگرفت. خانواده او نیز طبیعتا برده بودند و عمو تام به آنها امید میداد که دنیا روزی این حقیقت خواهد فهمید که با این ناعدالتیها به جایی نمیرسد و این روزگار سیاه تمام خواهد شد. او همواره آرامشی بینظیر داشت...
خواندن این کتاب غمانگیز اما قابل تامل، خالی از لطف نیست. به همه پیشنهاد میکنم.
این کتاب را میتوانید از اینجا از طاقچه دریافت کنید.