یکی از مهم ترین قدم های حرکت به سوی شهرهای پایدار تلاش برای قابل پیاده روی کردن شهرها است؛ شهرهای قابل پیاده روی علاوه بر ذخیره پول و زمان برای شهروندانشان، به ارتقاء سلامتی آنها کمک کرده و محیط زیستی سالم تر را رقم می زنند.
اما با تمام این بحث هایی که در مورد حذف حومه ها، پیادهروی بیشتر، شهرهای پایدار و... میشود، مسیری که ایران در این حوزه پیش گرفته است عجیب و حتی ترسناک است؛ در ایران ساخت شهرهای جدید (که می توانیم آنها را با حومه های آمریکایی هم مرتبه بدانیم) ، به شدت گذشته ادامه دارد. حتی با پایان یافتن زمین های خالی در شهرهای جدید قدیمیتر، همتی به ساخت شهرهای جدید نسل جدید گذاشته شد که در اجرا تفاوت چندانی با شهرهای جدید نسل نخست ندارند و دور از ذهن نیست که این تغییر نام و نسبت دادن قدیمی و جدید فقط برای پاک کردن خاطرات بد نسل اول و ایجاد یک توهم باشد که: شاید تجربه هایمان را تکرار نکنیم.
اگر وارد یکی از شهرهای جدید اطراف تهران شده باشید، چیزی که می بینید شهری است با خیابان های عریض، خودروهای اندک و پیاده های انگشتشمار؛ اما کافیست از ساعت ۵ تا ۷ صبح کنار خروجی این شهرها بایستید و تعداد واقعی خودروهای این شهرها را مشاهده کنید. جالب این است که این قضیه فقط به شهرهای جدید محدود نمی شود. این حقیقت وقتی آشکارتر میشود که بدانیم ترافیکی که ساعت ۷ تا ۹ صبح در خیابان انقلاب تهران شکل می گیرد، از ساعت ۵ تا ۷ صبح در اتوبان کرج-تهران قرار دارد یا ساعت ۱۹ تا ۲۱ در اتوبان تهران-کرج. این ترافیک های عظیم در روزهای کاری هفته که در ساعت های مشخصی به اوج خود میرسند، گویای یک حقیقت است که:" مردم اطراف شهرهای بزرگ به آن شهر وابستهاند؛ آنها برای تحصیل، شغل، درمان و یا حتی خریدهای مهم، راهی جز حرکت به سمت شهر مادر ندارند و این یعنی رانندگی های طولانی، مصرف سوخت، پیاده روی کمتر، به خطر افتادن سلامتی، آلودگی جو و...
باز شما را به تماشای شهرهای جدید دعوت میکنم. به عنوان یکی از ساکنان این شهرها خوب می دانم که زندگی در این شهرها کاملاً به خودرو وابسته است، به نوعی که بدون داشتن خودروی شخصی حتی توان تهیه اقلام مصرفی روزانه وجود ندارد چه برسد به رسیدن به شغل و تحصیل و درمان.
اما سوالی که شاید از خود من هم بارها و بارها پرسیده شده است همین است که "چرا زندگی در شهر جدید که هیچ امکاناتی ندارد را انتخاب کرده اید؟" در ابتدا وقتی به پاسخ این سوال فکر میکردم، میدیدم انتخاب یک شهر غیر قابل پیاده روی به دور از امکانات اولیه چندان هم منطقی نیست. تا اینکه دیدم اتفاقا تمام این مشکلات در طراحی شهری خلاصه نشدهاند و به سیاسست های کلان تری مرتبط میشوند؛ سیاستهای تجمع امکانات، افزایش قیمت مسکن، ساخت پی در پی بزرگراه های عظیم و خانه های بزرگتر و دلبازتر شهرهای جدید. وقتی این پازل را کنار هم میچینی میبینی بیمنطق هم نیست. تصور کنید به شما گفته شود که می توانید با همین قیمت در خانه ای با مساحت ۲ برابر خانه فعلی تان زندگی کنید، پارکینگ و انباری را به خانه دلباز و نورگیر اضافه کنید، هوای خوب و آرامش هم که دارد، به محل کار یا تحصیل تان هم نزدیک است؛ در چنین شرایطی هر خانواده ای که خودروی شخصی دارد، ممکن است به زندگی در این شهر ترغیب شود. حالا اتمسفر هم کمی آلوده تر شود، چه اشکالی دارد؟ ?
همین زندگی در سکوت و آرامش و هوای پاک و کار در شلوغی باعث شد به این تطبیق شهرهای جدید ایران و حومه های آمریکایی پی ببرم؛ شعار "رانندگی کن تا واجد شرایط شوی" در پس ذهن تمام ساکنان شهرهای جدید وجود دارد.
گفته شده که تحقق شعار "شهر پایدار" تا حد زیادی در گرو پیاده مدار بودن آن شهر است و شهر پایدار مستقیماً به کیفیت زندگی مرتبط میشود؛ هرچه شهر پایدارتر، کیفیت زندگی بالاتر. اما بیایید این موضوع را در کشور خودمان نگاه کنیم؛ جایی که تبلیغات شهرهای جدید هر روز بیشتر می شوند و مردم عادی چیزی از تاثیر این رانندگی های طولانی بر اقتصاد و سلامت و محیط زیست نمیدانند؛ بدون شک در چنین شرایطی اکثر مردم، شهری که خیابان های عریض داشته باشد را به یک شهر قابل پیاده روی ترجیح میدهند.
اطلاعات کم مردم در مورد مضرات خودرو و فواید پیاده روی، همگی پس زمینه حقیقت بزرگی است که: دولت هایی که به فکر توسعه طولانی مدت و پایداری شهرها و محیط زیست نیستند، بر پیاده روی مردم اصرار نمی ورزند؛ سوداگری زمین های بی ارزش شهرهای جدید، سود بالای شرکت های تولید خودرو، کریدور صنعتی شکل گرفته در مسیر بین شهرهای جدید و شهر مادر، همه و همه بیانگر این است که برای چنین کشورهایی، خودرو محور بودن سود بیشتری نسبت به پیاده مداری دارد.
حالا خوب است به این سوال فکر کنیم؛ شهر های ما برای انسان طراحی شده اند یا برای خودرو؟
_ زهرا راعی _