میتونم تا ابد از دست خودم و خودت عصبانی باشم و نه خودم رو ببخشم نه تو رو.
میتونم ساعتها و روزها و ماهها راجع به این فکر کنم که چطور میتونستم همه چیز رو نجات بدم یا تو چطور میتونستی بیشتر پای همه چیز وایسی.
میتونم گریه کنم و داد بزنم و مشت بزنم به دیوار یا به انواع و اقسام مرگهایی که میتونم دچار شم فکر کنم و اینکه چطور برات یه عمر حسرت بذارم همونجور که تو برام گذاشتی.
میتونم به تمام کارهایی فکر کنم که اگه سالم بودم میتونستم انجام بدم تا شاید بتونم ببینمت.
میتونم اونقدر افسرده بشم که حتی نتونم درست و منظم نفس بکشم.
آره میتونم، همه اینا رو میتونم.
میتونم روی اعصابت برم و اعصاب خودم رو خرد کنم.
میتونم احساسات بدی که دارم تجربه میکنم رو با دقت خیلی زیاد بهت منتقل کنم.
میتونم گریه کنم و تو رو هم به گریه بندازم.
ولی نمیکنم، هیچکدوم از این کارها رو.
اگه کردم سعی میکنم دیگه نکنم؛ از این لحظه به بعد.
من میبخشمت بابت همه چیز و امیدوارم تو هم من رو ببخشی و سعی میکنم خودم هم خودم رو ببخشم.
اگه تشکری بهت بدهکارم ممنونم به توان بینهایت.
اگه معذرت خواهی بدهکارم عذر میخوام به توان بینهایت و بیاندازه میخوام من رو ببخشی؛ لطفا.
میدونم برام بهترین آرزوها رو داری؛ حتی اگه نداشته باشی من برات بهترین آرزوها رو دارم.
بهترینِ بهترینها.
تو توی زندگیم گلهای زیبایی کاشتی.
تو به نفسم عطر بخشیدی.
تو به بغلم گرما دادی.
هرچقدر که رفته باشی خوبیهات فراموش شدنی نیست.
بخشی از قلب و احساسات من همیشه همراهته.
دوستت دارم و برات آرامش، امنیت، خوشحالی، موفقیت و از همه مهمتر سلامتی آرزو میکنم.
آرزو میکنم کسانی که دوست داری کنارت باشن با وجود اینکه تویی که دوست دارم در کنارم نیستی.
ویرگول من با تو شروع شد، و این به احتمال زیاد آخرین چیزیه که برای تو و درباره تو توی ویرگولم مینویسم.
این پایان مسیر زندگی نیست و تو هرچقدر بودی و هرچقدر که باشی (اگه باشی) همسفر خوبی بودی و (اگه باشی) هستی برای لحظات مزخرف و خوب این زندگی عجیب.
بیشتر از هرچیزی مراقب خودت باش.
خدای من نگهدار تو
از الف برای سین