ای دوست من
دیگر دوران ما به سر رسیده است!
دیگر از آن هیجان و شوری که سبب میشد ذرهای متوقف نشویم، چیزی نمانده است.
دیگر از درون پیر شدهایم و جسمهایمان در دهه سوم زندگی فرسوده شدهاند.
دوست من
بگذار برای آخرین بار
سفری به روزهای گذشته داشته باشیم!
پرسههای صبح جمعه در خیابانهای خوابآلود.
نوشیدنیها، پی در پی به سلامتی یکدیگر.
بالا رفتن از چالش برانگیزترین موانع.
آتش بیپایان بحثهای داغ.
دست و آغوشهای مردانه.
بغض، فریاد، اشک، لبخند.
رفاقت.
رفاقت.
رفاقت.
...
رفیق من
یاد آن روزها بخیر.
نوشتهای از سیدامیرعلی خطیبی
عکس از سیدمحمد شمس آبادی