آهنگر دیگر دلیلی برای زندگی نداشت. دنیای او از معنا تهی شده بود.
در همین حین به ناگهان پدرش را ملاقات کرد، نخستین بار پس از تولدش.
با او همراه و اینگونه سلحشور شد.
سلحشور از سرزمین بوران و برف به دریای پهناور رسید.
دریا اما با مهمانانش همیشه مهربان نیست.
طوفان همه را برای خودش برداشت و فقط سلحشور را به ساحل پس داد؛ کار سرنوشت هنوز با او تمام نشده بود.
پس راهی صحرا زیر آفتاب سوزان شد و به سرزمین پدری رسید.
سلحشور گمان میکرد پاسخ تمام پرسشها در سرزمین مقدس باشد اما اورشلیم فقط مسیری بود برای رسیدن به رستگاری، مسیری برای رسیدن به خود و حقیقت زندگی.
سیدامیرعلی خطیبی