لینک کانال تلگرامیم که یادداشتها و مطالب مربوطه رو داخلش میذارم:
https://t.me/cinemaandamirali
?? پیشینه ساخت اثر:
از یک دهه قبل از ساخت فیلم، فاکس که امتیاز مجموعه رو داشت دنبال ساختن فیلمی براساس رمان پییر بول بود.
حتی با کارگردانهای مختلفی مثل جیمز کامرون هم صحبتهایی راجع به پروژه شد اما در نهایت کار به تیم برتون رسید که چه از نظر هنری چه از نظر تجاری مورد اعتماد و تایید استودیوها بود و بلد بود چطوری از دل یه کانسپت قدیمی اثر جدید خلاقانهای بیرون بیاره.
کار به سرعت از سال ۲۰۰۰ کلید میخوره و چند ارجاع جالب به فیلم اول که سال ۱۹۶۸ اکران شده بود اتفاق میفته.
مثلا چارلتون هستون (بازیگر اصلی فیلم اول) نقش کوتاهی توی فیلم بازی میکنه، تهیه کننده این فیلم مدیر تولیدیه که زمان فیلم اول به فیلم یجورایی مجوز برای ساخت میده و همینطور یکی از لوکیشنهای این فیلم یکی از لوکیشنهای فیلم اول هم بوده.
نکته آخر هم اینکه برتون تصمیم میگیره بجای جلوههای ویژه کامپیوتری (که توی مریخ حمله میکند! به کار برده بود) از گریم و بازیگرای واقعی استفاده کنه و به همین دلیل گریمور نامدار، ریک بیکر این وظیفه رو به عهده میگیره و نتیجه از این نظر حیرت انگیز میشه. همینطور ۶ ساعت گریم هر روزه روی بعضی از بازیگران و تعلیم چندماهه به اونها تا رفتار و حرکات میمون گونه داشته باشن از دیگر نکات جالب فیلم به حساب میاد.
یادداشت من درباره سیاره میمونها ۲۰۰۱:
توی کتاب برتون به روایت برتون، یجا تیم برتون میگه بازسازی از یه فیلم کلاسیک اشتباهه مگه اینکه فیلم اولیه بد باشه و توی بازسازی بشه ازش نتیجه بهتری گرفت؛ وگرنه بازسازی یه شاهکار مثل بن هور، مثل پاپیون، مثل اولد بوی، مثل پوشر، مثل سیاره میمونها، کار به کل اشتباهیه.
درباره همین مورد آخر توجه شما رو به مطلبی راجع فیلم سیاره میمونها محصول ۱۹۶۸ جلب میکنم که توسط بیل د سوویتس نوشته شده (در زمان ساخت نسخه ۲۰۰۱ تیم برتون) و توسط رحیم قاسمیان ترجمه شده و من توی سایت ۱ پزشک بهش برخوردم:
《سال ۱۹۶۸ که «سیاره میمونها» اکران شد، اثری جدی بود که از حد قالبهای کلیشهای فیلمهای افسانهای-علمی فراتر میرفت. این فیلم با اشارههایش به مسائل حاد اجتماعی نظیر تبعیض نژادی حق و حقوق سیاهپوستان، جنگ سرد و ویتنام، پیامآور حال و هوای پرآشوب آن دوره جامعه آمریکا بود و این نکته را یادآوری میکرد که ما «آدمها» از نظر ایجاد روابط اجتماعی، هنوز راهی طولانی در پیش داریم و باید به دستاوردهای تازهای دست بیابیم.》
جالب اینکه خود برتون هم میدونست که رفتن سراغ چنین بازسازیای اشتباهه ولی خب برای خودش دلایلی داره که توی کتاب برتون به روایت برتون اومده.
مخلص کلام اینکه من قصد نداشتم توضیح چندانی درباره این فیلم بنویسم چون با این پیش فرض رفتم جلو که ((اولین فیلم بلند بدی که تیم برتون ساخت.)) و وقتی دیدمش این پیش داوری بدل به حقیقت شد.
البته این فیلم در مواردی بهتر از چیزی که بود تصور میکردم مثل گریم یا دکور و طراحی صحنه یا یکسری اکتها و طنزها ولی از جهاتی هم بدتر از چیزی بود که فکر میکردم.
اصلا بذارید اینطور بگم
تیم برتون یه کارگردان مولفه چه از نظر استایل بصری چه از نظر داستان و شخصیت پردازی.
چه فرم چه محتوا.
فرقی نداره یه کمدی عجیب ازش ببینیم (بیتلجوس) یا یه درام دل انگیز (ادوارد دست قیچی).
اصلا یه اقتباس کمیک بوکی قهرمانانه ازش ببینیم (بتمن و بازگشت بتمن) یا یه اقتباس ادبی وحشت آفرین (اسلیپی هالو).
برتون جدا از ادای دین به اکسپرسیونیسم و آثار ترسناک کلاسیک کم بودجه و استاپ موشن، توی داستان همیشه سراغ متریالهای آشنایی میره که به شدت با گذشته و کودکی و اصلا شخصیت خودش در ارتباطن.
برای همینه که آثار ماندگارش بسیار دلنشینه و تا ابد توی ذهن بیننده میمونه.
وینسنت، پیوی، کارکتر ویونا رایدر در بیتلجوس، ادوارد دست قیچی، بتمن، پنگوئن، زن گربهای، اد وود، لوکاس هاس در مریخ حمله میکند و ... اینها همه بازتابی از تیم برتونه.
حتی داستانها و موقعیتهای مکانی و بقیه شخصیتها هم همینطور.
ادوارد دست قیچی در اون شهرک، پنگوئن در فاضلاب، ایکابد کرین در اسلیپی هالو، همه گریزی به سرگذشت و نگاه تیم برتون به دور و برشه.
و به قول خود برتون این وجه شباهت پیدا کردن، این احساس مشترک داشتن چیزیه که اون رو به پروژهای جذب میکنه.
و چنین چیزی در سیاره میمونها ۲۰۰۱ حداقل من ندیدم. شاید دیگران ببينند.
سیدامیرعلی خطیبی