ویرگول
ورودثبت نام
S2081H
S2081H
خواندن ۳۶ دقیقه·۵ سال پیش

داستان من یک نینجام؟؟؟؟ قسمت 16

بیشتر افراد انتخاب شده حضور داشتند و در حال تمرین بودند سرعت و قدرت اکثرشون از انتونی بیشتر بود و به راحتی اون رو شکست می دادند و انگارکه نه انگار که اون چی بی نهایت داشت ولی چی انتونی قوی نبود بلکه ضعیف بود او به سمتی می رود و شروع به انجام تمرین های روزانه اش می کند بعد از تمرین شروع به دو می کند که سرعتش بیشتر بشود همین طور در حال دوین بود که صدای بانو نظر همه اعضای تیم رو جمع کرد و همه به سمت او رفتند او در میان جمعیت لیوای رو می بینه که به سمت اون میاد و کنار انتونی می ایستد همه از انتونی فاصله گرفته بودند که طبیعی بود اون یک مار رو که نشانه قاتلاست رو وسط مبارزه بیرون اورده بود طبیعی بود که همه ازش فرار کنند بانو دوبار دست زد و همه ساکت شدن انتونی حواسش به بانو جمع شد بانو بعد از کمی سکوت(شما جوخه منین از الان به بعد قرار به سختی تمرین کنید و کسی که می ترسه از چیزی یا نمی تونه کاری بکنه همین الان بره)کسی حرکتی نکرد و فقط به هم نگاه کردن بانو در یک لحظه ناپدید میشه و تک تک افراد رو جدا می کنه اونا همه یک سمت بودن و انتونی سمتی دیگر انتونی مات و مبهوت داشت به بقیه نگاه می کرد که بانو شروع به صحبت کرد(قرار بازی ساده ای مثل گرگم به هوا رو بازی کنیم .لی فرقش اینه که باید انتونی باید شما رو بگیره و شما می تونین از دستش فرار کنین یا بهش حمله کنید اما اگر اون به شما دست بزنه کار تمومه)

شما یک ماموریت جدید دارید

همه افراد را لمس کن

جوایز 30 امتیاز

یک طلسم مخفی کاری

انتونی که تازه متوجه شده بود موضوع چیه همه امتیازش رو روی چابکی میزاره چابکی او به 50 میرسه و سرعتی بالا نسبت به بقیه پیدا می کنه بانو دستمالی از داخل استینش در می اورد و در وسط انرا رها می کند بعضی ها امده فرار بودن بعضی ها حمله لیوای به گرگ تبدیل شده بود و می خواست فرار کنه بقیه هم قدرتاشون رو فعال کرده بودند همین که دستمال به زمین می خوره انتونی پرشی بلند می زند و به درختی می چسبد یک تیر کمان در جا به سمتش میاد و اون با یک حرکت از اون جا خالی می ده و شروع به دویدن به دنبال یکی از انها می کند و اونرو به راحتی میگیره و قبل از اینکه متوجه چیزی بشه ضربه ای محکم به پشتش می خورد و اون رو چرتاب می کند او سریع خودش رو جمع می کند و به سمتی دگر می دود در بین راه با پسری ضعیف اندام بر خورد می کند و او را لمس می کند همین روند ادامه واشت تا اینکه او هشت نفر رو می گیره و فقط کمان داره و لیوای می مونند لیوای از اول کار دنبال انتونی بود و کمان دار هم تیر پرتاب می کرد و جاشو تغییر می داد پس پیدا کردنشون غیر ممکن بود لیوای در حال دویدن به سمت انتونی بود که انتونی همه توانایی های خودش رو با هم فعال می کنه و توانایی هاش به دوبرابر می رسه و ناپدید میشه لیوای که گیج شده بود به اطراف نگاه می کنه که ناگهان اننتونی سوارش می شه(گرفتمت)و دوباره می پرد تیری به سمت انتونی می اید و اورا زخمی می کند دست چپش کاملا سوراخ می شود و تیر از سمت دیگه خارج می شود او پرشی بلند میزند و توانایی شکارچی رو فعال می کنه تمام جنگل به رنگ سیاه سفید در میاد که در ان نقطه های قرمز دیده می شد یک نقطه بود که تمام مدت در حال حرکت بود و سریع تر از حیوانات بود او سنگی بر میدارد و به سمت اون پرت می کند و با سرعت شروع به دو می کند کمان دار تیری دیگر در کمان می زارد که سنگ به دستش برخورد می کند و کمان از دستش می افتد او شروع به فرار می کند که انتونی در مقابلش ظاهر می شود او سعی می کند با چاقو انتونی را بزند که انتونی با یک مشت اورا به عقب پرتاب می کند و او از بالای درخت به زمین بر خورد می کند.

انتونی به سمت بقیه اعضا می ره و میشیند یک گوشه و ابی را از بخش ایتم ها در میارد و میخورد بانو در یک ان ظاهر می شود و همه به خط میشن بانو نگاهی به همه می کند(همتون از لحاظ چالاکی باختین باید روی سرعتتون بیشتر کار کنید)بعدی بحث مبارزه های تیمیه هرکی یک هم تیمی برداره همه با یک نفر تیم تشکیل می دن و انتونی تنها می مونه که پرنسس مغرور به سمت بانو می رود(من برگشتم و اماده ام)بانو با سر به انتونی اشاره می کند و پرنسس به سمت انتونی حرکت می کند لباساش معمولی بود او کنار انتونی می ایستد(باید چی کار کنیم زود بگو)انتونی به او نگاهی می کند(قراره تیم تشکیل بدیم و مبارزه گروهی داشته باشیم مبارزه نزدیکت خوبه یا عقبت؟)پرنسس نگاهی به انتونی می کنه و اخم می کند (معلومه که جلوم یه شوالیه ام خوبه)انتونی نگاهی به اون می کنه(پس من عقب رو دارم)پرنسس به انتونی اشاره می کنه که کمی دور بشه انتونی ازش دور می شه و شروع به چک کردن خودش میشه{مشخصات و اینا}اون سنگی که به عنوان جایزه برده بود رو تو دستش می گیره و پیامی ظاهر می شود{سنگ طلسم سنگی که با شکستن ان مهارتی را یاد می گیرید}انتونی سنگ رو تو دستش خورد می کنهو پیامی جدید ظاهر می شه{شما توانایی نامرئی شدن را یادگرفتید چی مورد نیاز هر ثانیه 30 واحد}انتونی نگاهی به اطراف می کند همه سرگرم صحبت با هم گروهی خود بودن و فقط اننتونی تنها یه جا وایساده بود که ناگهان بانو در مقابلش ظاهر می شه(مهارت مخفی شدن داری اره چرا تاحالا متوجه نشدم)انتونی پرشی بلند می زنه و 10 متر عقب تر فرود میاد(بابا اینجوری نیا تو صورتم)بانو میچرخد و می رود(تو ضعیفی دلیلش همینه)انتونی نگاهی به اطرافش می کنه و 20 امتیاز خرج حس (34)می کنه و 10 تا هم قدرت (20)یک لحظه ذهن انتونی خالی شد و اون میتونست همه حرکات رو ببینه و بفهمه این بخاطر حسش بود اون به کماندار نگاه می کنه که با یک تانک تیم شده بود و مشخصاتش باز می شه حس اون روی 70 بود و چالاکی هم روی 30 اگه اون از امتیازش استفاده نکرده بود هیچ راهی نبود تا بتونه اونو شکست بده پرنسس انتونی رو صدا می زنه(هی پسره قاتل اسمت چی بود)انتونی به او نگاهی میکند(انتونی)نگاهی به او می کند و مشخصاتش باز می شود(قدرتش 180 بود و هوشش هم 100 بود چالاکی هم 40)هیولایی ترسناک به حساب می اومد(انتونی تواناییت چیه من می تونم زره های مختلف احضار کنم و از عنصر اتش استفاده کنم)انتونی نگاهی به پرنسس می اندازد(من از عنصر یاد ندارم استفاده کنم ولی چندتایی توانایی دارم مثل نامردی شدن و این تتو)پرنسس به تتو دقت می کند(مگه این چیه)انتونی به اون نگاه می کنه و مشخصات خودش رو می بینه(برای شما یک تتو ولی برای من یک صفحه مشخصاته انگار مثل توانایی تو ولی این شکلیش)پرنسس سرش را به معنی بی علایقی تکان می دهد(باشه باشه ولی به پای مال من نمیرسه)انتونی نگاهی به دختر می اندازد(برای چی پرنسس)دختر که بنظر بهش برخورده بود بدنش را اتش می گیرد و لباسش تبدیل به یک زره شده بود(به این دلیل که من الان قدرتام همه دوبرابر شده)انتونی مشخصاتش را باز می کند و می بیند که همه قدرتای اون دوبرابر شده انتونی صدایش را صاف می کند(به هرحال باید باهم کنار بیاییم وگرنه به مشکل بر میخوریم پس..)دستش را جلو می بیرد تا دست دهد که ناگهان پیام سیستمی باز می شود{ایا می خواهید با الیس بارون هشتم تشکیل گروه بدین}انتونی بله را انتخاب می کند و ناگهان پیام جلوی پرنسس باز می شود و او جیغی کوتاه می زند(این توانایی تویه)انتونی سرش را به معنای تایید تکان می دهد(فقط بله رو بزن)اون بله را میزند و یک سری مشخصات مثل انتونی روی دست او ظاهر می شود(دستتو ببین شده مثل مال من)او درنگی می کند و نگاهی به دستش می اندازد و به نظر علاقه پیدا کرد(وایی چه جالبه خوشم اومد)انتونی سرش رو تکون میده(الان همه توانایی های منو داری که بخاطر حالت منه این کمکت میکنه به سرعت پیش رفت کنی هرچی کسی که شکستش میدی قوی تر باشه تو هم قوی تر میشی)انتونی متوجه یک نوشته در گوشه صفحه می شود که در بالای سمت راست دیدش بود که نوشته بود الیس و زیرش یک خط خون و یک خط چی بود انتونی شروع به نگاه به اون می کنه و ناگهان ملکه در وسط ظاهر می شود(جمع شید)همه در عرض چند ثانیه جمع می شن(مسابقات تیمی به صورتیه که یک تیم باید با همه مبارزه کنه و اونی که بیشترین امتیاز رو بیاره برنده است هر برد 1 امتیاز مثبت هر باخت یک امتیاز منفی و تا وقتی که حریف نگه تسلیم یا کنار نکشه مسابقه تموم نشده)انتونی نگاهی به الیس می اندازد با زره بنظر قوی تر بود و زیباتر که با ضربه ای به گوش خود حواس خود را جمع می کنه(این چه فکریه که می کنم)اونا باید در طی 10 روز 4 مبارزه داشته باشن و هر دفعه با یک تیم مختلف بانو دستی میزند و یک جدول مبارزه باز می شود که نشان می داد هر تیم چه روزایی مسابقه داشتند و روز اول انتونی و الیس در مقابل لیوای و کارن افتاده بودند انتونی نگاهی به انها میکند و لبخندی می زند که کارن هم با کشیدن شمشیرش نشان می دهد که نباید کم بزارند بانو دست می زند(اولین مبارزه در یک ساعت دیگه شروع می شود)انتونی در جا شروع کرد به دویدن و الیس هم زرهش رو غیب کرد و رفت پیش بانو تا با اون صحبت کنه انتونی در حالی که نامردی بود داشت می دوید که به مهارت جدیدش عادت کنه که پیامی دریافت می کند

شما به مبارزه تن به تن دوستانه دعوت شدید

حریف را شکست دهید

جایزه 50 امتیاز و یک لباس برای تقویت چابکی

الیس با سرعتی زیاد خودش رو به جنگل می رسونه و به دنبال انتونی می گرده که انتونی با ظاهر شدن در مقابلش اونو شکه می کنه(هی منو نترسون)انتونی نعذرت خواهی می کنه و به اون نگاه می کند(چی می خواستی اومدی اینجا مسابقه تا 20 دقیقه دیگه شروع می شه)الیس پیام مبارزه رو نشون می ده(این چیه)انتونی به دستش نگاه می کنه امتیاز جایزه اون نصف انتونی بود(این در شرایطیه که ت. مبارزه رو ببری برای هر مبارزه یکی از اینا رو میگیره ولی هر دفعه جایزه فرق داره ببینم تو تمرین روزانه داری؟؟)الیس نگاهی به انتونی می کند و متوجه می شود او دقیقا کنارش ایستاده اورا هول می دهد و خودش از او دور می شود(خودتو صمیمی نگیر مرتیکه مغرور)انتونی از روی زمین بلند می شود و به سمت مخالف الیس می ره(باشه نیازی نیست مثل بقیه باهام رفتار کنی)الیس هم به سمت محل مبارزه می ره انتونی نگاهی به اطراف می کنه و حالت شکارچی رو فعال می کنه و با دقت بالا به اطراف نگاه می کنه که در این توانایی مهارت پیدا کنه،پیامی سیستمی برایش ظاهر میشود که در ان نوشته بود

سطح مهارت شکارچی بالا رفت می توانید وضعیت افراد را نیز تشخیص دهید

اون به یک پرنده نگاه می کنه و در کنار اون یک نوار خون ،صدای بانو در کل جنگل به گوش می رسه(همگی جمع بشین می خوایم مبارزه اول رو شروع کنیم)انتونی شروع به دویدن به سمت محل می کنه و در عرض چند ثانیه به اونجا می رسه در طول یک ساعت فقط یک واحد به چابکی اون اضافه شده بود نسبت به قبل خیلی کمتر بود وقتی به اونجا می رسه می بینه که لیوای و الیس از قبل اونجا منتظر بودن ولی اثری از ربکا نبود که بعد از چند ثانیه ظاهر می شود و در کنار لیوای می ایستد بانو دستمالی را روی هوا می اندازد همه گارد می گیرند که انتونی نگاهی به وسایلش می اندازد در ان یک کلید میبیند که تابحال ندیده بود به ان اهمیت نمی دهد و چاقو های خود را بیرون می کشد و گارد می گیرد الیس به انتونی نگاهی می کند(تو عقب وایسا ضعیفه نمیخوام رو دستم بمونی قاتل)انتونی گاردش را پایین می اورد و نامرئی می شود ربکا جا می خورد و به محض زمین خوردن دستمال به سمت الیس می دود و با هم درگیر میشن انتونی کنار بانو می رود و جمله ای به او میگوید(حق دارم ضربه کشنده بزنم)بانو سرش را به عنوان بله تکان می دهد ،انتونی پرشی می زند و روی زمین فرود می اومد ربکا و الیس در گیر بودن و الیس برتری رو داشت که ناگهان لیوای به سمت انها حمله می کند و با اسلحه اش به الیس شلیک می کند و الیس را به عقب می فرستد انتونی نگاهی به وضعیت الیس و ربکا می اندازد هردو در وضعی بحرانی بودند و باید انصراف می دادند انتونی پشت ربکا میره و با چاقوش پاهای اونو میبره که باعث میشه از حالت نامرئی در بیاد و لیوای به او ضربه ای می زند و اورا به عقب پرت می کند که ربکا زمین میخورد و ناپدید می شود همه تعجب میکنند(اون به درمانگاه منتقل شد)این صدای بانو بود که همچنان در حال دیدن مبارزه بود لیوای سرش را به سمت الیس می چرخونه(مثل اینکه باید جدی بشم)انتونی حس بدی بهش دست می ده الیس شمشیرش را بالا می برد و زرهش را نو می کند بدن لیوای شروع به رشد می کند و موهای بدنش رشد می کند و شبیه به یک گرگ می شود که روی دوپا راه میرود یا همان گرگینه انتونی دوباره به مشخصات او نگاه می کند و همه مشخصات او بالای 400 بود او ناپدید می شود و الیس را با یک مشت پرتاب می کند و او ناپدید می شود انتونی با اینکه می دونست هیچ راهی نداره که اونو شکست بده شروع به مبارزه کرد به سمت او پرشی زد و سعی کرد با پاقو پشت سرش را بزند که دوباره ناپدید شد و زیر انتونی پدیدار شد و اورا با یک مشت به سمت بالا پرتاب کرد حدود 200 متر به بالا رفت در حالی که داشت فکر می کرد چطور قدرتش را برای شکست اون بالا ببره که یاد حرکت خودش افتاد و بدنش شروع به درخشیدن کرد او چی بیشتری وارد کرد و درخشش بیش از حد شد و در همون حال دیگر توانایی هایش را فعال کرد و سرعتش به 500 رسید و وقتی داشت به زمین برخورد می کرد لیوای سعی کرد به انتونی مشتی دیگر بزند که انتونی با گرفتن از مشت او با لگد به شکمش میزند و اورا کمی به عقب میفرستد لیوای بیشتر عصبی می شود و ناپدید می شود ولی ایندفعه برای انتونی مثل راه رفتن بود سرعتش هردو ناپدید می شدند و در لحظه ضربه ظاهر می شدند اینکار ادامه داشت تا اینکه انتونی چاقویش را در داخل شکم لیوای قرار می دهد و دیگری را در پایش و او کوچک می شود و دوباره به ادم تبدیل می شود و تلپورت می شود ،چاقو های انتونی در لحظه اخر به داخل لیست وسایلش بر می گردد و او دستانش را بالا می برد و انفجاری عظیم تولید می شود که از شدت اون چند درخت به هوا پرت می شود و زمین بازی به داخل می رود قدرت انفجار به مرور چند ثانیه کم و ناپدید می شود انتونی در وسط ایستاده بود همه جاش خونی مالی بود و در حالی که ایستاده بود بیهوش شده بود و او هم تلپورت شد روز بعد(انتونی هی انتونی صدام رو میشنوی)او در مکانی عجیب بود یک جای بی انتها چشمانش را یواش باز می کند و با دختری کوچک مواجه می شود که بهش می خورد 7 سالش باشد(هی انتونی جوابه منو بده دیگه)اون دختر بچه داشت انتونی رو صدا می زد انتونی به اون نگاه می کنه(ها من کجام ... یادمه داشتم..مبارزه..می کردم..بعدم..یادم نیست)دختر جلو میاد(داشتی مبارزه می کردی که یه حد شکنی کردی و باعث شدی من بیدار بشم)انتونی به اون نگاه می کنه(تو کی هستی)دختر بچه به اون نگاه می کنه(من..من سیستمم)انتونی لبخندی میزند(پس خوابم هنوز هاه)دختر بچه پرشی می زند و میزند تو گوش انتونی و انتونی به شدت دردش می گیره(هی چیکار می کنی)دختر کمی عقب می رود و لبخندی می زند(دیدی بیداری)انتونی سرش را به اطراف تکان می دهد(خوب باشه من بیدارم پس تو هم سیستمی اینطوری سخته بزار ببینم...سیسی اسمه خوبیه برای تو نه؟)دختر کمی فکر می کند و سرش را به معنای تایید تکان می دهد(اره خوبه پس من از این به بعد با توام بقیه تورو نمی بینن ولی من می بینم)انتونی سرش را تکان می دهد(خوب تو دقیقا چیکار میکنی)سیسی کمی عقب می رود و شروع به صحبت می کند(من یک سیستم قوی هستم که هرکاری میتونم بکنم و به عنوان تواناییت شناخته می شم تو منو می بینی اما بقیه نه میتونم ،میتونم باهات تلپاتی کنم و توهم همینطور این از خیلی جهات برای برقراری ارتباط خوبه میتونم کسی رو تعقیب کنم و به تو بگم و طرف اصلا منو نمیبینه هیچکسیم نمیتونه منو لمس کنه مثل یک برنامه روی مغز توعم تو قوی بشی من رشد و قوی می شم که یعنی تو از الان دو نفری)او خنده ای می کند انتونی سرش را تکان میدهد(پس ممنون از کمکت)و چشمانش را در دنیای واقعی باز می کند روی تخت اتاق خودش در چادر بود نگاهی به وضعیتش می اندازد همهچی عالی بنظر می رسید بنابراین بلند شد و به اطراف نگاه می کند که ناگهان سیسی در مقابلش ظاهر می شود و انتونی را میترساند(لعنت بهت منو انطوری نترسون)سیسی کنار انتونی می ایستد(این چند روزه اتفاقی نیوفتاده و تو به دلیل خستگی زیادت از استفاده از اون حرکت خفن به خواب اجباری رفتی که باعث خرابی میدون مبارزه اصلی شد و الان بقیه تو میدون مبارزه دوم مبارزه می کنند)انتونی از داخل لیست وسایل لباسی که به عنوان جایزه گرفته بود را می پوشد لباس سبکی بود اما طراحی خاصی داشت مثل لباس یک قاتل بود و کلاه هی مثل نقاب داشت او از داخل چادر بیرون میرود و به سمت جنگل می رود در محلی که اونا مبارزه کرده بودند خرابکاری بزرگی بوجود اومده بود و همه چی خراب بود از میدون مبارزه تا جنگل بانو پشت سر انتونی ظاهر می شود(بالاخره تو هم تونستی یه حرکت خفن واقعی اجرا کنی از حالا عضوی هم تو هم لیوای از الان هم چادری هستین تا این مسابقات تمو بشه و تعداد افراد کم بشه)انتونی نگاهی به بانو می اندازد و لبخندی می زند(ممنون بانو برای اولین بار از تمام قدرت ممکنی که میشد استفاده کردم)بانو میچرخد(شاید ندونی ولی به زودی قوی تر و بی احساس تر از اینی که هستی میشی پس قدرشو بدون)او ناپدید می شود سیسی از پشت انتونی کنار می اید(این چرا انقدر قوی بود)انتونی به سمت چادر می رود و در حین راه امتیاز جایزه ای که گرفته بود رو روی قدرت می زاره و اون و لیوای دیگه مبارزه نمی کنند و وقت خودشونو با تمرین میگزرونن مشخصات لیوای انسانی فقط حس خوب بود و تمام دیگر چیزی نداشت که بشه گفت به درد بخوره

بعد از مسابقات بانو همه افراد رو خبر کرد و 6 نفر رو حذف کرد به دلیل ناتوانی و ضعیف بودن برای این گروه و وقتی یکیشون شروع به اعتراض کرد اونو با لیوای توی دوئل گذاشت که در جا انصراف داد و از گروه رفتن بنابراین فقط{انتوی،لیوای،الیس ودخترک تیرانداز}توی گروه موندن و شروع به تمرین های شدید کردند

دوسال بعد...

از شروع تمرینات خیلی گذشته بود و همه اونها قوی شده بودند یکروز بانو همه اونا رو برای یک شام به یک مغازه عادی کنار خیابونی و برای همه یک چیزی سفارش داد و وقتی غذا حاضر شد شروع کرد به صحبت(خب بچه های جوخه من تمرین شما فردا تمومه همتون قوی باهوش و سریع شدین از فردا قراره به عنوان یک جوخه شروع به کار کنین و رهبر گروه هم میشه لیوای)همه شروع به دست زدن کردند(و در اخر برای همتون یک چیز ویژه دارم)همه به بانو نگاه کردند(از فروشگاه های این شهر دو وسیله جنگی می تونین انتخاب کنین چون توی دوسال همه وسایلتون خراب شده و دیگه به درد نمی خوره)همه شروع به تشویق کردند و منتظر بودن بانو بگه شروع کنین و با علامت سر همه شروع به خوردن کردند وضعیت همه عوض شده بود و انتونی به هیولایی تبدیل شده بود که دیگه احساساتش کم شده بود ولی قوی شده بود به این صورت که هوش 231 چابکی 603 قدرت 419 سرزندگی 108 و حس 359 شده بود و قوی ترین عضو گروه بود به صورتی که تمرینا به این صورت بود که همه تیم علیه انتونی مبارزه می کردند و می تونستند اونو شکست بدند،فردا قراره یک گروه از یک محل دیگه بیاد که برای مبارزه با این تیم و تعیین صلاحیت برای تشکیل جوخه است همه اماده مبارزه بودند و این باعث شده بود که کمی استرس بگیرند که بانو برامون برنامه شام رو میچینه اگه این اتفاق بیافته و تیم قبول بشه به عنوان گروه وارد یک رده بندی می شن که با انجام ازمایش سطح رو مشخص می کنه و این برای تشکیل تیم طبیعیه همون شب بعد از غذا بچه ها به یک مغازه میرن و شروع به گشتن مغازه می کنن انتونی به دنبال یک ست چاقو مقاوم میگرده و رو به مغازه دار می کنه(هی یک ست چاقو می خوام که مقاومتش افسانه ای باشه و بشه باهاش هرچیزی رو برید)مغازه دار نگاهی به انتونی می اندازد(ببینم تو..همون بچه ای که یکبار چیش از کنترلش خارج شد نیستی چقدر عوض شدی حالت خوبه)انتونی لحظه ای به گذشته میره زمانی که به اینجا اومده بود و با همه خوب بود(اره منم پیری برای چی)پیرمرد از رفتار سرد انتونی جا میخوره(هیچی همینجوری پرسیدم خب چاقو بلند میخوای یا کوتاه) انتونی به سمت مغازه دار میره و چاقوی قدیمیش رو روی میز میزاره(مثل این باشه برای مبارزه نزدیک و پرتاب)او به پشت پرده پشتش می رود و بعد از چند ثانیه بر می گردد با دو جعبه سیاه و سفید در دست(اینا به یین و یانگ معروفا وقتی باهمن خطرناکن چون از خودشون جوتسو تاریک و روشن بروز میدن مثل شمشیر قدیمیت کار میکنن)انتونی انها را بر میدارد(اینا یکین یا دوتا کالا حساب میشن)مغازه دار نگاهی به انتونی می کند(یکی خب برای چی)انتونی شروع به راه رفتن در مغازه می کند و کمی بعد با یک شمشیر بلند بنفش رنگ بر میگردد و به مغازه دار نشون می ده و از مغازه خارج می شود(بانو من کارم تمومه)انتونی به معنای واقعی هیولا شده بود و حتی از بانو قوی تر شده بود در یک مبارزه تن به تن با بانو که فقط زور بازو بود اونو شکست داد و به راه خودش ادامه داد تا به این تبدیل بشه اما هنوز کسایی هستن که ازش قوی ترن چون فقط اون نیست که قوی شده اون الان بین 200 رتبه برتر جهانه که اگه مبارزه کنن جنجالی میشه بانو رتبه 29 رو در اون جمع داره و هنوز معلوم نیست انتونی چه رتبه ای داره ولی توی تیم جزء برتر هاست از لحاظ چابکی از همه بهتره و لیوای و الیس حرف اول رو تو قدرت میزنن از لحاظ حس هم انتونی و جولیت(دختر کماندار)بهترین بودن تو گروه و از لحاظ هماهنگی هم انتونی و لیوای بهترینن اما جولیت فقط از دور مبارزه می کنه و هوشش از بقیه بالاتره هماهنگی کلی تیم در سطح خوبه اما در شرایط وخیم هماهنگی از بین میره در یکی از ماموریت هایی که هدف شکست دادن چند هوبوگوبلین بود تیم هماهنگیش رو از دست میده ولی تونستن اونارو شکست بدن.

روز بعد صبح بود سیسی دختری 15 ساله شده بود و داشت با صدا زدن انتونی اونو بیدار می کنه که انتونی بعد از چندبار صدا زدن بیدار میشه و به بیرون چادر میره و شروع به دو می کند و بعد از ان شروع به انجام بقیه حرکات می کند و بعد از انجام اونا به اطراف نگاه می کنه و شروع به دو می کند و در کنار وسایل لیوای که شامل دمبلو هالتر بود می ایستد اون شروع به استفاده از اونا می کنه و بعد دوباره شروع به دو می کند که صدای بانو بلند شد(همگی جمع بشید در میدون مبارزه)انتونی در همون حین که به سمت میدون میرفت لیست مهارت هاش رو چک می کرد مهارتایی که توی لیست فعال گذاشته بود لمس حاکم ،نامرئی شدن ،موتور انسانی و شکارچی رو گذاشته بود که برای فعال کردنش فقط کفیه به اون فکر کنه سطح مهارتا انقدر بالا بود که لمس حاکم تا 100 کیلو رو از راه دور جا به جا کرد نامرئی شدن همه چی حتی علایم حیاتی رو مخفی می کنه موتور انسانی همه مهارتا رو دوبرابر می کنه و شکارچی حتی مهارتا و اینکه کی دروغ یا راست می گه رو نشون می ده وقتی به میدون می رسه با شش نفر مواجه می شه که لباسایی سفید به تن داشتن او بین لیوای و الیس می ایستد و به الیس تنه می زند(هی اونا کسایین که قراره امتحان بگیرن) الیس سرش رو به معنای تایید تکان می دهد انتونی شروع به نگاه به مشخصات اونا می کنه و همه اونا زیر 500 بودن(هی اینا که همشون زیر 500 هستن چجوری می خوان با ما مبارزه کنن)الیس ضربه ای به شکم انتونی می زند(اونا از لحاظ کار تیمی بهترینن فهمیدی احمق اونا خیلی قدر تر از این حرفان)لیوای به جفت اونا نگاه می کند(هی از همون اول تبدیل بشم یا نه)جولی{خلاصه جولیت}(اونا خیلی کار تیمی خوبی دارن پس باید یه حرکت خوب بزنیم انتونی تو اول نامرئی بشو و الیس درجا حمله کن من و لیوای از دور حمله می کنیم انتونی هم هی به اونا ضربه بزن که نتونن حمله کنن)همه سرشون رو تکون می دهد که بانو در وسط میدون ظاهر می شه(هر دو تیم بیان جلو)انتونی و بقیه وارد میشن و اون شش نفر هم با هم دیگه وارد میشن و گارد مبارزه خودشونو می گیرن یکی شمشیر بلند یکی تانک دوتی دیگه هم شمشیر معمولی و کسایی که عقب ایستاده بودن هم دو تا اسلحه دوربرد داشتن و همونجا نشستن که شلیک کنن و بقیه هم اماده مبارزه بودن انتونی هر چهار مهارتش رو فعال می کنه و اماده مبارزه میشه همین که بانو دستمال رو ول می کنه انتونی شروع به دو می کند و نامرئی میشه از چهار نفر دو نفر به عقب می پرند و از تفنگ دارا مبارزه می کنند الیس شروع به حمله می کند و لیوای به همراه جولی به شلیک کردن به سمت دو محافظ می کنند انتونی در مقابل یکی از محافظا می ایستد و با چاقو هایش به جفت پاهایش ضربه می زند و بعد پرشی می زند شخصی دیگه به سمت انتونی می پرد و ضربه ای محکم به انتونی می زند و اورا زمین می زند انتونی شروع به دویدن می کند و چاقو هایش را به سمت اون پرت می کند و با مهارت لمس حاکم اونارو هدایت می کند ولی اون به راحتی با شمشیرش چاقو هایش را منحرف می کند انتونی چاقو هایش رو به سمت خودش می کشد و به سمت اون پرشی می زند و اون رو با یک مشت به سمت بالا پرتاب می کند و با انفجار چی به سمت اون حرکت می کند که صدای سیسی میاد(هی مراقب پشتت باش)یکی از افرادی که باید عقب وای میستاد به سمت انتونی پرش زده بود و داشت به او شلیک می کرد که انتونی با چند انفجار چی خودشو به پشت اون می رسونه و پای اونو می گیره ، شروع به چرخش می کنه و اونو به سمت اون یکی پرت می کنه و نامرئی می شه وقتی به زمین میرسه به سمت کسی که الیس با اون در گیر بود میره و پای اونو میبره و زمین گیرش می کنه که الیس با یک ضربه اونو بیهوش می کنه و اون به درمانگاه انتقال داده می شه همه لحظه ای اروم میگیرن و و دوباره جمع میشن انتونی در یک ان ناپدید می شود و در پشت سر اونا ظاهر می شه و همه بر می گردند که به اون حمله کنن که الیس با یک ضربه دوتای دیگشون رو بیهوش می کنه و جولی به یکی از اونا شلیک کاری می کنه و اون بیهوش می شه یکی اخر هم خودش تسلیم می شه و به این صورت جوخه بانو تایید صلاحیت می شه و هفته بعد برای تایین سطح به مرکز می رفتن و با توجه به توانایی که داشتن سطحشون مشخص می شد انتونی که امتحان تموم شده بود به سمت درمانگاه می رفت و تا زخماش رو درمان کنه سیسی دور و ور انتونی می دوید و می خندید انتونی لبخندی به اون می زنه که پیامی دریافت می کنه به دستش نگاه می کنه

به دلیل اتمام ازمون شما 3 جایزه دریافت می کنید

چهل واحد امتیاز

یک سنگ مهارت مخفی کاری

کلید انتخاب شغل

انتونی سنگ رو بدست میگیره و خورد می کنه و مهارت نیروی ذهنی رو بدست میاره

نیرو ذهن

یک توانایی خطرناک که با استفاده از اون می تونین حریف رو بهوش یا از ترس کاری کنیم که خشکشون بزنه

هر ثانیه 200 چی

انتونی به کلید نگاهی میندازه در مشخصات نوشته بود که این کلید فقط یکبار استفاده میشه و بعد نابود می شه با این کلید می تونی یک ازمون بدهید و یک شغل برای خودتون انتخاب کنید{منظور از شغل چیزی مثل تانک یا جادوگره}انتونی به درمانگاه می رسه و با الیس روبرو می شود دستی تکون می ده و وارد اتاق می شه و روی تخت کناری میشینه و یک ربات شروع به ترمیم بدن او می کند الیس ب هانتونی نگاه می کند(بالاخره تموم شد برنامت چیه برای بعد از این)انتونی به الیس نگاه می کنه(می خوام سه تا کار انجام بدم اول قویترین بشم دوم ونگ رو شکست بدم و سوم شمشیرمو پس بگیرم)الیس لبخندی می زند(من کمکت می کنم اینطوری کارت زودتر راه نمی افته)انتونی خندهای کوتاه می کند و به الیس نگاه می کنه(نیازی نیست تو یک اشراف زاده ای و باید به کارایی که داری برسی و در شرایط لازم خودت بمونی لیوای که باید به قبیلش یه سر بزنه و جولیم که ... فکر کنم اون می خواد قوی بشه)الیس از جاش بلند می شه(می دونم که درس نیست اینطوری بگم اما من به عنوان دوست دخترت حق دارم تصمیم بگیرم باهات بمونم یا نه)انتونی کارش تموم میشه و بلند می شه(بنظرت من به اندازه کافی برات خوبم)برمیگردد و به سمت در نیره کا الیس اونو از پشت بغل می کنه و حرفی در گوشش می گه(برام مهم نیست بقیه چی می گن اینکه تو توانایی یک قاتل رو داری و من یک قهرمان برام اهمیت نداره)انتونی برمیگردد و به الیس نگاه می کنه او کمی از الیس بلند تر شده بود در حد 4 سانت(من برای این باتو ام چون تو ازم خواستی و منم به عنوان یه پسر قبول کردم باتو باشم و تو گفتی که از روز اول ازم متنفر بودی و می خواستی منو بکشی ولی بعد از یه مدت که اخلاقامو دیدی...)الیس جلوی حرف زدن انتونی رو می گیره او کاملا قرمز شده بود(لطفا..یاد اوری نکن)انتونی دست الیس رو کنار میزنه(و دلیل اصلی اینه که تو نازی برای همین با تو موندم)انتونی الیس را می بوسد و بیرون می رود به سمت چادرش می ره که متوجه سیسی می شود(راستی این کلید رو کجا باید فعال کنم سیسی)سیسی به انتونی نگاه می کنه(اونو باید توی یه در بزاری برعکس بقیه همه جا کار می کنه ولی فقط یکباره)انتونی به سمت دستشویی سیار که در گوشه میدون بود میره و کلید رو داخل اون قرار می ده در دستشویی عوض میشه و انتونی وارد اون میشه بعد در ناپدید میشه و اون خودشو داخل یک تالار قصر قدیمی دید که پر از زره و شمشیر خراب بود اون شروع به قدم زدن می کنه که ناگهان تیری از پشت به سمت اون میاد انتونی با یک پرش از تیر جاخالی میده سرعت و دقت تیر در حد جولی نبود ولی باز هم سریع بود وقتی تیر به زمین برخورد می کنه مثل بمب عمل می کنه و منفجر میشه ، انتونی به سمتی پرتاب میشه ولی روی هوا خودشو کنترل می کنه و چاقوش رو به سمتی که تیر از اونجا به سمت انتونی پرتاب شده بود پرت می کند و چاقو چیزی را می کشد اون چاقو رو برمیگردونه ،شخصی با زره بزرگ به سمت انتونی می دود سرعتش پایین بود اما قدرتش بالای 700 بود انتونی کفش اونو با لمس حاکم میکشد و از طرف دیگه سرش رو به بالا پرتاب میکنه

3 روز بعد...

انتونی تمام مدت در حال نبارزه بود و دیگه خستگی اون به سطحی بالا رسیده بود اون باید اتاق رئیس رو پیدا می کرد وگرنه این زره پوشا همینطور به اومدن ادامه میدادن به لطف اونا انتونی 24 تا واحد جمع کرده بود اما بازم اون خسته شده بود او درحال قدم زدن بود که از شدت خستگی داشت تلو تلو می خورد او در گوشه ای می شیند تا کمی استراحت کنه اما ناگهان یک شوالیه رو در کنار سرش حس می کنه و با چاقو سر اونو سوراخ می کنه ولی بعد از سوراخ کردن سرش اون ظاهر میشه(پس اینا چهار مدل ان شوالیه تانک،تیرانداز،جادوگرو در اخر هم قاتل)اون بعد از چند ساعت پیاده روی به دری بزرگ بر می خورد که در وسط ان یک کریستال قرمز رنگ بود انتونی در را هول میدهد و وارد می شود بعد از ورود 5 قاتل به سمت او حمله می کنند که انتونی با نیروی ذهن اونا رو به عقب میفرستد و با پرتاب چاقو هاش دوتاشون رو می کشه و از شمشیری که همیشه پشتش حمل می کنه استفاده میکنه و سر یکیشون رو میزنه، با استفاده از انفجار چی دوتای دیگه که داشتن نامرئی می شدن رو به سمت دیوار پرتاب می کنه و چاقو هاش رو به استفاده از لمس حاکم به سرشون می زنه و اونا روی دیوار می مونن اون کمی جلوتر می ره و با تختی روبرو می شه صدای پای شخصی می اید که پایین پله ها منتظر انتونی بود اون زره پوشی قد بلند بود که زره ای به رنگ قرمز داشت، لقبی که بالای سره اون بود "شوالیه سلطنتی"بود اون درجا چاقو های خودش رو بر میگردونه و شمشیرش رو به سمت اون می گیره که در یک ان در مقابل انتونی ظاهر می شود و شمشیر خودش را حرکت می دهد اما انتونی با شمشیر خود جلوی ضربه اون رو می گیره ولی به عقب پرتاب می شه و با دیوار بر خورد می کنه اونا از لحاظ سرعت تقریبا یکی بودن و لی از لحاظ قدرت زمین تا اسمون فرق داشتن انتونی نگاهی به اطراف می کند و فقط یک اتاق خالی میبینه که در ان یک شوالیه قرمز پوش بود که به قسط کشت انتونی رو دنبال می کرد انتونی همه توانایی های خودش رو فعال می کنه و به شوالیه حمله می کنه تقریبا برابر بودن همینطور ادامه می دن که ناگهان شمشیر شوالیه می شکنه و اون با پرشی به عقب شروع به چک کردن وضعیت می کنه که با انداختن شمشیرش اماده مبارزه تن به تن می شه انتونی از این حرکت جاخورده بود سلاح های خودش رو کنار میزاره و انفجار چی رو روی دستاش متمرکز می کنه دستاش که انگار با دستکشی از جنس نور پوشیده شده بودن شروع به مبارزه می کنند انتونی در مبارزه تن به تن از اون بهتر بود اما ناگهان شوالیه با ضربه ی پا انتونی را پرتاب می کند و اون رو به دیوار می کوبد وقتی می افتد روی سقف فرود می اید سیسی که داشت انتونی رو صدا می زد(انتونی پاشو حالت خوبه؟)انتونی نگاهی به اطراف می کند و معجونی که قبلا ساخته بود رو می نوشه و بعضی از زخما خوب می شن ولی فرقی به حال اون نداشت اون همچنان صدمه دیده بود انتونی از نیروی ذهنی استفاده می کنه ولی فرقی به حال او نمی کنه شوالیه به انتونی نزدیک می شود و مشتشرا بالا می برد ،انتونی شروع به ضربه زدن به شکم اون می کنه انقدر ضربه می زنه که استخون دستاش می شکنه و پوستش کنده می شه اما زره شوالیه کنده می شه اون در بین ضربه یکی از چاقو هاش رو وارد بدن شوالیه می کنه و اون رو زخمی می کنه شوالیه پرشی به عقب می زند اما انتونی اورا به سمت خود می کشد و با چاقوی دیگه به تیکه دیگه شکمش ضربه می زند اون با لمس حاکم چاقو هارو می چرخوند و فشار می داد شمشیرش رو در میاره و با اون به سمت سرش به سورت سوزنی ضربه می زند تا اینکه وارد یکی سوراخ های چشمش می شود و بعد بع عقب می پرد شوالیه به انتونی نگاهی می کند و شروع به دو می کند انتونی لحظه ای می ترسد اما با استفاده از حالت شکارچی اون به راحتی تونست بفهمه که اون کارش تمومه و در حینی که اون داشت می دوید مشتی به صورتش میزنه و اون رو به عقب پرتاب می کنه و خودش روی زمین می افته و شروع به نفس نفس زدن می کنه سیسی درحالی که داشت دست میزد خوشحال بود(مابردیم و مابردیم..)ناگهان زمان سنجی روی همه دیوار ها ظاهر میشه و پیامی برای انتونی میاد{شروع ازمون شغل همه دشمنان را شکست دهید}انتونی بلند میشه(باه گرفتی دهنم سرویس شد هنوز تموم نشده)چهار دروازه در چهار گوشه اتاق باز می شود و تعداد زیادی از شوالیه های معمولی وارد اتاق میشن انتونی به سمت دیوار می پره و نامرئی میشه و شروع به شماردنشون می کنه که ناگهان جادوگری به سمت اون یک گلوگه اتیش پرتاب می کنه{جادوگر با استفاده از جادوی رد یابی مکان انتونی رو پیدا کرده}انتونی متوجه گلوله اتیش نمیشه و اون باهاش برخورد می کنه و اون روی زمین می افته(لعنتی جادوگر دارن)انتونی در وسط شوالیه ها می افته اونا شمشیراشون رو برای ضربه به انتونی بالا میبرند و اونو یاد صحنه ای که اون تقریبا مرد می اندازند که اون با یک انفجار همه اونا رو به عقب پرت می کنه و شروع به کشتن اونا می کنه اما با کشتن هرکدوم یکی دیگه اضافه میشد ، انتونی ضربه ای مهلک از یکیشون می خوره و به سمت دیوار پرتاب میشه

ماموریت روزانه

{ماموریتی که هر روز باید انجام میشد اگر انجام نشود تنبیه میشوید}

5

4

3

2

1

0

انتونی ناپدید میشود و در صحرایی برهوت ظاهر میشود اون بلند میشه و به اطراف نگاه میکنه و چیزی جز ماسه نمیبینه که ناگهان از زیرماسه هزارپایی غول اسا بیرون می اید که پیامی برای انتونی می اید{چهار ساعت زنده بمانید}انتونی به سمت هزارپا چاقویش را پرتاب می کند که باعث سوراخ شدن هزارپا میشه(از انتظارم ضعیف تره)اون روی ماسه دراز میکشه و شروع به استراحت می کنه هر هزارپایی که به اون حمله میکرد 2 واحد امتیاز به انتونی میداد و اون 25 تا از اونا رو کشته بود و همه امتیاز ها رو روی قدرت خرج کرده بود و شروع به استراحت کرده بود ولی دستاش هنوز به شدت درد می کرد اون بعد از 3:53 دقیقه استراحت کاملا اماده بود و منتظر بود که به محل ازمون برگرده که دقیقا در راس 4 ساعت اون برمیگرده با برگشت درجا حمله می کنه ولی هی برمیگشتن و حملات نخرب جادوگرا مزاحم بود بنابراین انتونی چاقویش را به سمت یکیشون پرتاب می کنه ،بعد از مرگ اون یکسری از سربازا می افتن انتونی پرشی می زنه و به گوشه از می ره چاقوش رو برمیگردونه و به سمت یک جادوگر دیگه پرتاب می کنه و یکسری دیگه از سربازا می افتن اون شروع به کشتن جادوگرا می کنه که سربازا شروع به جمع شدن می کنن و یک سربازا گنده تبدیل میشن که شاید 10 برابر انتونی بود اون هم شروع به دویدن به دنبال انتونی می کنه که انتونی با پرتاب هر سه اسلحش به سمت سه جادوگر و کشتنشون غول رو به زمین می زنه جادوگر باقی مونده به انتونی نگاه میکند و شروع به فرار می کند که اون چاقویش را از سر جادوگر دیگه خارج میکنه و وارد بدن این یکی میکنه و اورا میکشد پیامی برای او می اید{شما ماموریت را به پایان رساندید شغل شما نکرومستر است}انتونی نگاهی به پیام میکنه(این دقیقا چه کوفتیه)سیسی کنار انتونی می ایستد(بزار ببینم...اممم...اها فهمیدم به طور خلاصه تو میتونی سرباز احضار کنی که بجات بجنگن و مدل تو باید سایه افراد رو استخراج کنی)انتونی نگاهی به سیسی می کنه(انگار میشم یه بزدل که پشت یه مشت سایه قایم میشم مثلاین جادوگ...عالیه اینکه اونا به راحتی منو شکست میدادن اگه من متوجه رازشون نمیشدم میپذیرم)با گفتن این جمله دودی سیاه اطراف انتونی رو میگیره پیامی برای اون میاد{شما به دلیل امتیاز بالا و زمان بالا به ارباب سایه ارتقا یافتید}انتونی قدرتش به مراتب بیشتر شده بود

شما انتخاب شغل را کامل کردید جوایز دریافت شده

شغل ارباب سایه

10 امتیاز

یک سنگ سایه{یک توانایی از شغل را باز می کند}

زره شوالیه سلطنتی{50 امتیاز سرزندگی و 30 امتیاز قدرت}

توانایی های ازاد شده به خاطر شغل شامل:

استخراج و ذخیره سازی سایه ها

انتونی به سمت شوالیه معمولی می رود{جمله ای برای استخراج انتخاب کنید}انتونی کمی فکر می کند(برخیز){کلمه برخیز انتخاب شد}شوالیه از بدنش نوری تاریک خارج می شود و یکی دقیقا شبیه اون فقط به رنگ سایه از بدنش خارج می شه و پیش در مقابل انتونی زانو می زنه اون برمیگرده و به بقیه میگه(برخیزید)همه سربازا به شکل یک سایه بلند میشن اون جادوگرا و شوالیه ها رو ذخیره می کنه ولی برای شوالیه قرمز باید اسمی انتخاب می کرد(شوالیه تاریکی چطوره تو دنیا خودم اسم یک فیلم بود)و اونو ذخیره می کنه دری د مقابلش ظاهر می شه انتونی در رو باز می کنه و وارد حیاط می شه بعد از 4 روز برمی گرده به جایی که احساس ارامش می کنه و همانجا می خوابد وسط حیاط روی زمین خوابی راحت را تجربه می کنه زمین خیس بود ولی اون احساس گرما می کنه...

دوروز بعد...

انتونی بدنش سنگین بود چشمانش را باز می کند(اه دوباره این سقف)اون به اطراف نگاه می کند و الیس را خواب کنار تخت میبیند(ای بابا نگرانش کردم)بلند می شود میشیند و زنگ کنار تخت رو میزنه و در عرض چند ثانیه پرستاری وارد می شود(بله چی شده)انتونی را که میبیند جا میخورد(هی میشه یواش تر صحبت کنی اینجا یکی خوابه میخواستم بگم که بیدار شدم دلیلشم خستگی بود ممنون از مراقبتتون)او تعظیمی می کند و خارج می شود انتونی بلند می شود و پتو رو روی الیس می اندازد و در را باز می کند که بیرون برود که الیس بیدار می شود(هاا..انتونی بیدار شدی)انتونی در را می بندد و می رود کنار الیس(اره عزیزم بیدار شدم)الیس چشمانش را می مالد و انتونی را می بیند و اورا بغل می کند(احمق چرا یهو غیبت زد برای چهار روز بعدم که دوروز بیهوش بودی)انتونی الیس رو بلند می کنه و با خودش می بره بیرون(معذرت فعلا بیا بریم لباساتو عوض کن که باید بریم مرکز)و اونو تا چادر با خودش میبره و وقتی میرسه جولی از دیدن انتونی و الیس جا می خورد(انتونی بهتری؟)الیس از انتونی جدا می شه(اره بهترم الیس رو اوردم که لباساش رو عوض کنه بعد همه بریم مرکز تا 2 ساعت دیگه باید اونجا باشیم)لیوای ضربه ای از پشت به انتونی می زنه(هی پهلوون کجا بودی 6 روزه ندیدمت)انتونی بر میگرده به انتونی نگاه می کنه لباسی ساده پوشیده بود انتونی به سمت چادر حرکت می کنه تا لباس عوض کنه(دیگه منم کارای خودمو دارم)وقتی به اتاق می رسه یک شلوار اسلش خاکستری با تی شرت مشکی می پوشه موقع رفتن هم سیوشرتی هم رنگ شلوارش بر میداره و به سمت چادر دخترا می ره لیوای کمی اونور تر داشت راه می رفت که با دیدن انتونی با اون هم مسیر میشه در حین را شروع به صحبت می کنند(از بار اول تا الان چقدر گذشت)(نمی دونم شاید 5 سال)(یه بچه منزوی به یکی فرمانده)(و یک ادم مهربون هم به یک قاتل حرفه ای)(دیگه دیگه ما که نمی دونیم انتخابامون مارو به کجا می رسونه)(بنظرم کار سرنوشته)(من که بهش اعتقاد ندارم)(بی خیال من تولدم پیش بینی شده بود و اینکه با یک ادمی از دنیا دیگه رفیق میشم ،شکست یک شخص بزرگ هم هست)(خوب بنظرم اونا تصمیماتو پیش بینی کردن)(حالا هرچی ببین کی منتظرته ،پرنسست)انتونی به چادر دخترا نگاه می کنه در کمال تعجب لباسی که الیس پوشیده بود عادی بود ولی به نظر خاص می اومد وقتی به چادر میرسند هر چهارتاشون به سمت مرکز راه می افتن

1 ساعت بعد...

در مقابل مرکز با بانو مواجه میشن که منتظر اونا بود همشون خم میشن و احترام میزارن بعد به دمبال بانو وارد یک ساختمون بزرگ میشن داخل ساختمون از بیرونش بزرگ تر بود انتونی متوجه نگاه افراد که روی الیس متمرکز شده بود میشه و دست الیس رو میگیره بعد از کمی پیاده روی به یک اتاق میرسند که در ان یک گوی بود و نصف دیگه اتاق خالی بود داخل اتاق انیسا و ونگ منتظر انتونی و بقیه بودن و وقتی اونا رو میبینن به استقبالشون میرن و درباره مدل رتبه بندی هاشون توضیح میدن انتونی به اطراف نگاه می کنه و بعد به سمت خالی اتاق میره که ونگ پیش اون میره(هی چه خبر رفیق)انتونی نگاهی به ونگ می کنه و در اطراف قدم میزنه(بد نیستم حداقل دیگه خودمو خسته نمی کنم)ونگ به سمت تیم انتونی میره و شروع به صحبت با الیس می کنه که انتونی کنار الیس ظاهر میشه و از نیروی ذهنر استفاده می کنه که ونگ رو دور کنه اینکار باعث میشه که کارکنای ساده اونجا بیهوش بشن و نیاز به تعویض اونا بشه اما ونگ فقط کمی به عقب میره و به سمت بقیه که بیهوش شده بودن میره

داستان هایی که زاده ذهن خودمه برای افرادی که مشتاقن به اشتراک می زارم. ممنون از همگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید