«سائر»
«سائر»
خواندن ۷ دقیقه·۱ سال پیش

ترکیب مورد علاقه(2)

1-از شب تا صبح کنار دریا بودن و طلوع خورشید رو کنار اون دیدن:
اون زمان هنوز ویرگولی به وجود نیومده بود...اینم خودم نگرفتم...
اون زمان هنوز ویرگولی به وجود نیومده بود...اینم خودم نگرفتم...

اونجایی که شاعر میگه:

لب ساحل پنج صبح...

رو من کاملا تجربش کردم.در کنار خلیج فارس.البته شاید ترسناک باشه.چون هیچ کس جز خودت و کسی که همراشی اونجا نیست از 12 شب به بعد.اما خیلی جذابه ساکت ساکت و از 12 شب به بعد که جزر میشه میتونی بری کنار ساحل و خلاصه خیلی حس خوبیه فقط دوست دارم این حس رو علاوه بر تابستون داخل زمستون هم تجربه کنم و گونه هام یخ بزنن.

2- 9 شب اواسط دی ماه در بیابان کنار آتش نشستن:

فقط افسوس میخورم چرا سیب زمینی همرام نبود.صورتت گرم میشه و چشمات یه حس مثل خواب آلودگی و خشکی بهشون دست میده.گوشات هم یخ میزنه.

3- 11 شب داخل کوپه قطار تمام چراغا رو خاموش کردن و از پنجره بیرون رو تماشا کردن:

صدای تاپ تاپ قطار که یکم تند تر از صدای قلبه و بیابانی مهتابی که هر از گاهی به آبادی کوچکی در کنار جاده میرسی و قطارهایی که گاه گاه از کنارت رد میشوند و تو عبور سریع پنجره های نورانی رو می بینی و اما ماه پیدا نبود کاشکی میشد پنجره قطار رو کاملا باز کرد:(

4-اوایل کرونا نزدیکای عید بیرون رفتن و هیچ کس داخل خیابان ندیدن:

فکرش کنید یه فیلمی ببینید و بعد از دیدن 5 دقیقه فیلمی که فکر می کردید سانسور شده هست حالت تهوع بگیری و البته پاکش کنی و حالت به شدت برای یک روز بد باشه پس فرداش شبش بری بیرون چشت دو سه نفر بخوره بعد هیچکی نباشه حتی شلوغترین خیابان شهر(منوچهری)(یه جورایی لاس وگاس شهرمونه) هم هیچکی نباشه...و حالت بدتر شه اما خوب بازم دوسش دارم...

5-گرفتن اچ آی وی:
این مرحلش رو دیگه دوست ندارم...
این مرحلش رو دیگه دوست ندارم...

ویروس دوست داشتنی هست یه تنهایی مقدسی داخلشه مخصوصا اگه از طریق رابطه نامشروع باشه.یه جدایی عمیق و هوشیاری و آگاهی تمام وقت و حقارت بی پایان به دست میاری و یه راز بزرگی هست که همیشه خیلی ها نمی دونن و این رازها موجب تنهایی تو می شوند و به تو یادآوری میکنند که هممون تنهاییم(البته از فرایند دستشویی رفتن هم می تونین بفهمین این رو).

من شخص ریزبینی هستم اما تحملم بالاست و اندک بین نیستم چون از دست طرف مقابل ناراحت نمیشم و اغماض میکنم چون که نشانه عقل کامل نادیده گرفتن بعضی چیزهاست اما خوب میتونم تشخیص بدم که کی داره بهم حسودی میکنه/کی داخل رودروایستی افتاده/کی دوست نداره کنارش باشم/کی داره وانمود میکنه ازم خوشش میاد/کی میخواد ازم بهره ببره صرفا/کی واقعا دوسم داره...بعضی وقتا که میفهمم یکی داره تظاهر میکنه یا من براش مثل بقیه هستم یهو احساس تنهایی بهم دست میده و بهم یادآوری میکنه که فقط خدا هست که هواتو داره....

رفیق من لا رفیق له
6-کشتن یک نفر با دست های خالی یا با چاقو جوری که آروم آروم جون دادنش رو حس کنی:

شنیدم کماندوها اولین نفری رو که میکشند همیشه جلو چشمشونه خوب باید ترسناک باشه و جذاب و من دوست دارم تجربش کنم...البته احتمالا بزرگ شدم این کار رو انجام بدم...به دلیل غربالگیری جمعیت...

دو صد گفته چون نیم کردار نیست...
دو صد گفته چون نیم کردار نیست...


7-کندن کله گنجشک

اولش سخته اما کلش رو که کندی حس می کنی یه درجه رشد کردی...

8-کشتن مارمولک با چاقو:

شریک جرم هم داشتم خونه مادربزرگم با چاقو کردیم دنبال یه مارمولک اول دمش رو انداخت فکر کرد میخوایم بخوریمش! بعد که کشتیمش سرش رو شکافتیم یه تیکه کوچیک که ریش ریش بود داخل مغزش پیدا کردیم مغزش کوچیکه:) فردا صبح با همون چاقوی مارمولکی که شسته نشده بود سر گوسفند بریده بودند:/

9-کشیدن نیش زنبور عسل:

این کار رو به بچه 5 ساله که تا حالا زنبور نزدتش میتونه انجام بده و خوب بعد از 20 تا زنبور که این کار رو سرشون آوردن نهایتا یکیش تا ته نیشش رو کرد داخل انگشتم دیگه جرئت نکردم...

10-بالهای پشه رو کندن:

علت اصلیش حسادت بود:/.خیلی سریع پرواز میکرد و من نمی تونستم بگیرمش و احساس ضعف بهم دست داد و در آخر کنار پنجره گرفتمش و بالاشو کندم اون لحظه احساس غرور میکردم البته بهم میگن خیلی پرچلی چون یه بارهم داخل مسجد دور هم نشسته بودیم یه مورچه بزرگا رد میشد روی فرش گرفتمش و اول 6تا پاش رو کندم و بعدشم سرشو یکی از دوستان حالش به هم خورده بود از این صحنه گفت خیلی پرچلی...

11-تو دست گرفتن یه کبوتر زنده جوری که گرمای بدنش و ضربان قلب رو حس کنی و اون رو ببوسی تا لطافت پرهاشو با لبت حس کنی:

کبوترهای چشم رنگ که پاشون هم زنجیر داره.تنوع رنگ خیلی گسترده و زیبایی دارن.ولی رنگ کامل سفید یه چی دیگه هست.

12-به گوسفندان پفک دادن:

از اینکه خودت بخوری لذتش بیشتره مخصوصا چون پفک نمکی هست بیشتر میخوردن.

13-گره زدن کرم خاکی:

چیز خاصی نداره که اضاف کنم فقط اینکه احتمال دیدنش داخل روز بارونی بیشتره...

14- 7 عصر تا 11 صبح فردا خوابیدن

فکر نکنم کسی رکورد من رو زده باشه...

15-دانشگاه رفتن و کافه رفتن:

این از علاقه های ممنوعه هست و هیچوقت عملی نمیشه اما باید جذاب باشه ترجیح میدم با دوستام برم و از دور به اینجور چیزا نگاه کنم.یادمه یکی از کاربرای ویرگول معتقد بود که عشق بدون تعهد اخلاقی تره چون داخل عشق با تعهد مجبوری طرف رو دست داشته باشی اما در عشق بدون تعهد نه...

16-شکستن آرنج یک نفر جوری که صدای شکستن آرنج و داد فرد رو بشنوی.
17-مو بلند گذاشتن جوری که داخل باد تکون بخوره:
18-دیوان شمس مولانا و اقبال لاهوری(❤) اشعار شاعرای جدید مثل فاضل نظری رو خوندن:

کتاب «آن ها» خیلی خوبه.یه چیز رو از مولوی حتما بخونید مثنوی معنوی دفتر پنجم بخش 59...اسرار خودی و رموز بی خودی اقبال که اصلا یه جیز دیگه است...

19-خالکوبی کردن:

البته من چون انسان دمدمی مزاجی هستم شاید بعدا پشیمون شدم از چیزی که نوشتم و خواستم عوضش کنم در نتیجه با خودکار روی ساعد دستم شعر و این چیزا می نویسم و خوب بعد از مدتی اتوماتیک حفظ میشم و اونم پاک میشه و شعر بعدی...

20-شب قبل خواب در تاریکی شمع خوشبو روشن کردن و صبح عود بلک فورست روشن کردن:
21-قایق سواری در غروب:

یکی از چیزهای جالبی که دیدم دخترای کم حجاب که سوار میشدن وسط کار روسریشون رو در میاوردن و موهاشون پریشان میشد یک نگاه برای خودم هست من هم یک نگاه کردم و سر به پایین انداختم.

22-مخلوط کردن غذاها با هم:

این فرای انتظار شماست و فکر نکنم جز ما کسی این کار سادیستی رو انجام داده باشه.ما این کار رو داخل اردوها و کارهای جهادی مسجد انجام دادیم اینجوری که بعد از غذا خوردن نوشابه زرد،مشکی،شاه توت،لیمویی،دوغ رو با هم ترکیب کردیم.از اون ور هم ترشی،قیمه،برنج رو با هم ترکیب کردیم و در نهایت اون محتویات اولیه رو ریختیم رو این یکی.فقط نمیدونم چرا کسی حاضر نشد بخوره و 70 درصدشونم حاضر نبودن نگاش کنن:/

23-شکست عشقی خوردن:

به شدت بهش نیاز دارم.واقعا دلم میخواد وحشی بافقی و تمام اشعار غمگین و عاشقانه رو حسشون کنم و لذت ببرم براش باید شکست عشقی بخورم.جذاب باید باشه اون دلکندگی و آن احساس خفگی که بهت دست میده و دنیا برات تنگ میشه و دلت نمیخواد با هیچی حرف بزنی.البته من (شکست عشقی) هدفمه نه رابطه عاشقانه یعنی طرف باید خیلی خوشگل باشه من عاشقش شم و اون حق نداره محل سگ هم بهم بده و من هر کاری کنم هیچی به هیچی...

24-شوت کردن توپ داخل صورت مادربزرگ:

فقط خدا رو شکر کمباد بود اما خوب عواقب اجتناب ناپذیر این کار بیرون شدن از خانه مادر بزرگ هست...

25-شکستن هندوانه مادربزرگ:

خوب یکی منو هول داد منم با نشیمنگاه روی هندوانه های تازه خریده فرود آمدم و بعدش من و پسرعموم یواشکی در رفتیم البته من شلوارم هندونه ای شده بود...

26-استفراغ کردن وسط کلاس:

ظهری بودیم و من صبح بیسکوییت شکلاتی و دوغ خوردم بعد داخل اون بطری دوغ شربت بنتو درست کردم و خوردم و نزدیکای ظهر حالم بد بود اما به خاطر اینکه میخواستم لج یکی از بچه های بشینم رفتم مدرسه.تا زنگ سوم خودم رو کنترل کردم بعد.....کف کلاس صورتی شد و تمام بچه ها نمیدونم چرا فرار کردن:/

27-گچ آوردن
28-سنگ های زیبا کنار رودخانه جمع کردن و براشون اسم گذاشتن و رنگ آمیزی کردن:

هنوز به مرحله رنگ آمیزی نرسیدم ولی دو تا سنگ خوشگل پیدا کردم اسم یکیش رو گذاشتم آوین یکی دیگه فواد...

این آوینه
این آوینه


29-یه نفر رازش رو بهت بگه:

حس مسئولیت میاره اما قشنگه و اگه راز دار باشید یا کسی نداشته باشید که بهش بگید خوبه.

30-نصف شب تو تاریکی داخل آینه نگاه کردن:

طبق افسانه های محلی(ساخته خودمه!:) ) نصف شب همزاد جنت داره داخل آینه بهت نگاه میکنه یکی رو میشناختم نصف شب جلو آینه آرایش میکرد و بعد جیغ میزد و دیگه هیچی بردنش تیمارستان...

قسمت اول رو میتونید اینجا ببینید... <br/>


حال خوبتو با من تقسیم کنسرگرمیجالبسلیقهترکیب مورد علاقه
پیدا به ضمیرم او پنهان به ضمیرم او این است مقام او دریاب مقام من...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید