ویرگول
ورودثبت نام
«سائر»
«سائر»
خواندن ۷ دقیقه·۱ سال پیش

ترکیب مورد علاقه(3)

31- شب فیلم ترسناک دیدن:

احضار 1 رو دیدم و از ترس 1 شب خوابم برد و 4 صبح بیدار شدم.یه جاش هست سه بار اون جنه میزنه داخل چوب و بهشون گفتن که این توهین به مقدساته.بعد شب قبل خواب داخل آشپزخونمون صدای تق اومد گفتم الکیه و اینا که یه مرتبه یه صدای دیگه گفت تقققققق و من دیگه اون لحظه از ترس تو خودم.....بله اما جالبی فیلم ترسناک اینه که میگی غلط کردم دیگه نمی بینم اما همین که اثراتش رفت دوباره میشینی نگاه میکنی البته از آخرین فیلم ترسناکی که دیدم 2 سال میگذره دیگه اون انرژیشو ندارم اما اگه خواستم ببینم ورونیکا رو می بینم.

32-چسباندن عکس های چاپ شده و برگه های دستنوشت و ذهننوشت بر روی دیوار اتاق:

دوست دارم یه دستگاه چاپ رنگی خیلی خفن داشته باشم عکسایی که دوست دارم رو بچسبونم رو در و دیوار اتاقم.یه آرزویی که میدونم هیچوقت نمی تونم به احتمال خیلی زیاد بهش برسم اینه که اینقدر نقاشیم خوب بشه که اگه یکی داخل دانشگاه دیدم خوشگل بود بتونم عکسشو با مداد بکشم...(همون بهتر نقاشیم بد باشه...)

33-در زندگی مشترک بی توجهی عاطفی به فرد کنی جوری که با گریه بهت بگه:

خیلی رمانتیکه با گریه بهت بگه چرا بهم بی توجهی میکنی احساس می کنم اینجوری قدرشو بیشتر میدونه کلا عذاب دادن کسی که عاشقت باشه باید خیلی جذاب باشه...البته اگه یه نفر بر فرض مثال اومد بهم گفت سائر من عاشقتون شدم میزنم زیر خنده...میگم خاک تو سرت دقیقا از چی من خوشت اومده...

34-از 10 شب تا 8 صبح با یه نفر چت کردن

البته بین راه برای نماز صبح پیاده شدم...

35-تخم مرغ خام خوردن یا آب پز کردن آن برای سه دقیقه و سی ثانیه:

البته هشدار میدم وقتی این کارها رو کنید که کسی خونه نباشه.جریان آبپز کردن تخم مرغ از این قراره که من اولین بار تابستون کلاس هشتم تخم مرغ میخواستم آب پز کنم:/.یه کم شاید دیر باشه اما خوب.آخرین کتابی که خونده بودم کتاب بیشعوری بود فکرش کنید کتاب بیشعوری خونده بودم اما تخم مرغ آب پز نکرده بودم از کتاب بیشعوری 3 تا چیز کلا یاد گرفتم:

1-یکی از شخصیت های بیشعور کتاب تخم مرغشو 3 دقیقه آب پز میکرد.

2-در رابطه جنسی مرد بر زن تسلط داره.(البته از یه منبع دیگه خلاف اینو گفته بود...)

3-اگه بیشعور باشی فرق نمیکنه کجا باشی و تغییر محیط تاثیری بر تو نمیزاره.

از این سه مورد تا اینجای کار اولی و سومی به دردم خوردن.خوب من میخواستم تخم مرغ آب پز کنم کسی خونه نبود گفتم حتما همین سه دقیقه هست و بعد از سه دقیقه آب پز شدن آوردم که بخورم و خوب فکر میکردم مثل تخم مرغ های آبپز خودمونه و شیکوندمش و شرررر زرده مایعش ریخت پایین.:/دیگه باید جمعش میکردم نون کشیدم ته بشقاب و خلاصه هرطور بود خوردم بعدها فهمیدم این تخم مرغ بهش میگن تخم مرغ عسلی و البته طبق نتیجه گیری خودم بهتون پیشنهاد میدم 30 ثانیه اضاف کنید.و بعد روی سرش پوستشو آروم بکنید و با قاشق چای خوری محتویات داخلش رو بخورید.

البته هیچ کس از اعضای خانواده نمیخوره:/تازه بعضی وقتا بهم گیر میدن چرا درست میکنی...
البته هیچ کس از اعضای خانواده نمیخوره:/تازه بعضی وقتا بهم گیر میدن چرا درست میکنی...


36-با روان نویس دلنوشته نوشتن:

خیلی روونه و نمیخواد مثل خودکار فشار بیاری و این سرعت فکر کردنت رو بیشتر میکنه و نوشتن رو راحت تر.

تعدادی از روان نویس هام:)
تعدادی از روان نویس هام:)


37-دلنوشته های روان نویس رو خوندن:

پست خاطرات محال شماله یادم بره بهترینش هست.

38-کلکسیونی از انگشتر و تسبیح داشتن:

دوست دارم یه کلکسیون از انگشترای حدید/عقیق در همه رنگ ها/فیروزه/یاقوت سرخ/در نجف/آمتیست/اوپال/انگشتر آوین داخل فیلم سرجوخه....

و تسبیح از تمام سنگ ها..

فعلا انگشتر عقیق سرخ و تسبیح حدید دارم فقط...

39-نصف شب از خواب بیدار شدن و خندیدن:

حالا که فکرش میکنم ترسناکه نصف شب یه مرتبه تو خونه صدای خنده بپیچه...خیلی نادره این اتفاق برای خودم یکبار اتفاق افتاده خواب خنده داری میدیدم.

40-از خواب بیدار شدن و گریه کردن:

دو بار برام اتفاق افتاده یکبار 5 سالگی یک بار 18 سالگی.خواب هایی که اینقدر ناراحت کننده هستند که بعد از بیدار شدن هم هنوز تو حال هوای خواب هستی و گریه میکنی.

41-از خواب بیدار شدن و از شدت خوشحالی قلبت تند تند بزنه:

این زیاد برام اتفاق افتاده....بیدار میشی و تصور میکنی به اهدافت رسیدی...

42-گریه های بچه کوچیکا برای اسباب بازی دیدن:

بچه کوچیک باید گریه کنه.وقتی گریه میکنه خیلی گوگولی میشه.گریه بچه ها برای اسباب بازی بهم یادآوری میکنه شاید دغدغه های تو هم در سطح اونا باشه...

43-بریدن انگشت و با خون طرح کشیدن:

زمانی که از لحاظ روحی داغون بودم این کار رو کردم.یادمه سر انگشت های دست چپم پر از خط های سیاه زخم بود...

خواستم پرچم هیتلر بکشم...
خواستم پرچم هیتلر بکشم...


44-شب قبل خواب برای همدیگه داستان ترسناک تعریف کردن

برا زمانی که دور هم میخواید باخوابید نه در اتاق های محبوس خوبه.یادمه یه بار خواهرم گریش گرفت یه بارم که خونه مادر بزرگ میخواستیم بخوابیم برای دختر عمم داستان آنابل رو گفتم صبحش بهم گفت شب به زور خوابیدم البته خاطره های خنده دار هم گفتن خیلی باحاله...ولی دلم میخواد مثل این کارتونا که کنار جنگل برا هم داستان ترسناک تعریف میکنن تجربه کنم.

ولی ۵ ۶ سالم بود یه داستان هایی مادرم برامون تعریف میکرد که هنوز تو شوکم چرا باید برای یه بچه این داستان ها گفته شه:/...

اولیش این بود که یه زنی سه تا بچه داشته یکیش رو برده حموم و یکیش دور لباس شویی بوده و داشته کرم میریخته یکی دیگه هم دور چرخ خیاطی بوده.بچه کنار لباس شویی میره داخل لباس شویی و داشته تیکه تیکه میشده مامانشو صدا میکنه مامانش بچه رو ول میکنه میره اونو نجات بده و بعد اون بچه کنار چرخ خیاطی دستشو میکنه داخل چرخ خیاطی و انگشتاش قطع میشه و اون بچه داخل حموم داخل آب خفه میشه:///

یا برامون تعریف میکرد دو تا بچه بودن مامانشون رو اذیت میکردن مامانشون بهشون میگه اذیت نکنید میمیرما اونا گوش نمیکردن مامانشون میمیره نامادری به جاش میاد و اونا رو میندازه داخل انباری پر از سوسک و بهشون نون خشکه میداده و از صبح تا شب میزدشون:///هدف:اذیت نکنیم....

یا برامون تعریف میکرد یه بچه داخل مسجد یه پیرزن با یه آبنبات گولش میزنه میبرتش سرشو میبره شکمشو پاره میکنه و میندازتش داخل قنات:/یه بار همون بچگی داخل بازار گم شدم زدم زیر گریه...وقتی پیدام کردن فکر کردن آخی دلش برای مامانش تنگ شده در حالی از اون پیرزنه میترسیدم بیاد شکمم رو پاره کنه:/

البته کتابای ترسناک هم خیلی خوبن.کتابای ترسناک نمیتونن مثل فیلم ها جامپ نمی دونم چی چی داشته باشن اما باز هم بعضیاش خیلی ترسناکه مثلا مدرسه جن زده وای فکرشم میکنم میترسم...بعدا کتابای ترسناکی که خوندم که خیلی هم نیست معرفی میکنم...

45-دور هم شب فیلم ترسناک دیدن(سر کلاس هم خوبه)

ما سر کلاس احضار دو/آنابل دو/راهبه رو دیدیم ولی خوب پرژکتور اون تو صبح خوب نیست خیلی.احساس میکنم فیلم ترسناک دیدن با دخترا جذاب تر باشه.پسرا اگه از ترس تو خودشون...... هم برا اینکه ضایع نشن میگن اینکه چیزی نبود البته همشون اینطور نیستن مثلا یکی از بچه های کلاس ما کلا نگاه نمی کرد.اما دخترا نه.اون غرور خیلی رو مخ پسرا رو ندارن.یکی از بهترین تفریح ها زمان دیدن فیلم ترسناک جمعی اینه که یه کم مونده به جای ترسناکش بغل دستیت رو محو فیلمه و حالت آماده باش برای مقابله با صحنه ترسناک یه مرتبه تکونش بدی و بگی پخخخخخ بدبخت قلبش وایساد برای چند لحظه...

ولی اصلا قبولشون ندارم.بیشتر برای مقدس نشون دادن مسیحیته.صلیب نماد شرکشون رو میگیرن جلو جنا و اونا میترسن:/

فیلم راهبه...
فیلم راهبه...


46-روزه رفتن و به هیچ کس نگفتن

تنها دلیل نگفتنش این بود اگه میفهمیدند با زور غذا میکردن داخل حلقومم...نیمه شعبانم بود:)

47-ظرف ترشی برداشتن و بادمجوناش رو زمان بیکاری خوردن

بادمجون ترشی یه طرف بقیشون یه طرف دیگه....

48-هدیه کتاب دادن:

به شخصه ترجیح میدم کتاب شعر هدیه بدم...

49-آسمان اذان مغرب:

ترجیحا یه جایی برید که ساختمان ها به صورت آسمان چنگ نزده باشند بالای پشت بام یا دل طبیعت جای خوبیه 20 درصد آسمون رو می بینید که نارنجی شده و 80 درصد مابقی سرمه ای و تلاقی این دورنگ خیلی زیباست این صحنه....

عکاس:سائر
عکاس:سائر
عکاس:سائر
عکاس:سائر
عکاس: سائر
عکاس: سائر
50-ماه کامل رو از بالای شهر کنار کوهپایه جایی که هیچ نور مصنوعی نیست دیدن:

طبق قرآن این دیدگاهم اشتباهه اما وقتی دلتنگ میشم یا خسته میشم از راهم نگاه به ماه میکنم ماه برای من نماد اسلامه احساس میکنم این ماه تایید کننده راهمه و این یکی برای ما هست و نشون میده که یه روز بالاخره پیروزی از آن ما خواهد شد.روزی همه می فهمند اسلامی دینی بی رنگ است برخلاف دین های دیگر که نقاب قدرت طلبی خود را در پس دین مخفی کرده اند...

قسمت های قبل رو اینجا می تونید ببینید

قمست اول

قسمت دوم



ترکیب مورد علاقهحال خوبتو با من تقسیم کنسرگرمیباحالتخم مرغ
پیدا به ضمیرم او پنهان به ضمیرم او این است مقام او دریاب مقام من...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید