میخوام در چالش عکس ویرگول شرکت کنم احتمال این اولین پستم نخواهد بود در این زمینه ولی این پستو میخوام در چالش شرکت داده بشه...
اول یک سری توضیحات و برداشتم نسبت به عکس و سپس خود عکس و بعدش حسم رو نسبت بهش میگم:
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ(قرآن 14:24)
شما حقیقت را میشناسید و حقیقت شما را آزاد میکند (یوحنا 8:32)
این پست رو قبلا منتشر کرده بودم. همونطور که میبینید در واقعا پروفایل ویرگولم هم همینه.
این عکس رو روزای اول ویرگول پیدا کردم و در کنار اسم سائر یه بخشی از هویت من رو تشکیل میدن.هویتی که شاید زندگی بدون اون برام سخت باشه.
بهم کمک میکنه بپذیرم خودم رو.بپذیرم تاریکیهای درونم رو. تاریکیهایی که شاید همیشه همراهم باشند.تاریکیهایی که شاید اوایل دیدنشان با تمام وحود آرزو میکردم که نباشند اما آنها نرفتند و ماندند و با من عجین شدند.حالا دیگر سخت زندگی قبل از آن را به یاد میآورم؛ از بس که این تاریکی بودهام.
در تاریکی برای ذرهای روشنایی تقلا میکنی و آن را قدر میدانی.در تاریکی ارزش نور کم فروغ ماه را بیشتر میدانی.اندک نور را دوست داری بیشتر از خورشید...
اکنون تاریکی را دوست دارم.دلم نمیخواهد طلوع را ببینم.نمیدانم شاید میترسم دوباره از خورشید از فرط پیدایی روگردان شوم.
اما از گسترش تاریکی میترسم.گرمای غروب کم کم جای خود را به سرمای نیمه شب میدهد.سرمایی با فزون یافتنش تردید میکنی در خواستن تاریکی و دوست داشتنش...
اما خواستههای تو نقشی ندارند و این تاریکی شاید روز به روز گسترش یابد شایدم نه...
نمیدانم!