
لازم دیدم چند نکته رو قبل از معرفی کتاب ها خدمتتون عرض کنم:
1-کتابی که در مورد حتی یک روز گذشته هم نوشته شده باشه؛کتاب تاریخی محسوب میشه و حتما نباید 1000 سال از رخداد گذشته باشه.
2-شخصیت ها و محور داستان حتما نباید حول حکومت و سیاست چرخیده باشه،ولو اینکه گاها این شخصیت ها باعث بدبختی مردم شده اند،این در حالیست که یک شخص معمولی ممکن است زندگی را برای یک نفر بهتر کرده باشد.من به دومی نسبت به اولی ارادت بیشتری دارم و او را در تاریخ موثرتر و والاتر میبینم.

فلش بک به عقب......
حرف این مجموعه همین هست.دیدی جدید و جلا یافته از داستانی که شاید برای همه تکراری شده باشد،آنقدر تکراری که لایه ای زنگ زده روی این داستان درخشان کشیده شده.با خودم فکر کردم چرا ویلیام والاس و فیلم شجاع دل اینقدر معروف شده اند؟آیا حسین(ع) کمتر از او بود؟ویلیام والاس تنها خودش در جنگ بود؛نه پسرش، نه برادرش،نه خویشاوندان نزدیک و خونی اش....اما حسین(ع) همه این ها را داشت.با خود گفتم:اگر در تاریخ به جای او فردی دیگری مثل آتیلا،ویلیام والاس،هاکیوپینگ(از سرداران چین باستان) و.... بودند و این چنین سرگذشتی داشتند حاضر بودم رگم رو براش بزنم اما برای او...
این داستان صوتی زیبا رو در دو سفر دو روزه دو بار گوش کردم و هر بار ماسک برچهره همراه با پلک هایی باز که از بسته شدن و ریخته شدن اشکِ جمع شده در آن می ترسید وخیره به محیط بیرون از پنجره که اکنون تمام رنگ هایش با هم مخلوط شده بود....
از کلمات خیلی زیبا استفاده شده و حالت جدی و خودمانی خاصی داره،آهنگ های پشت داستان بسیار زیبا و به جا استفاده شده،تغییر لحن کلمات و اِکو خیلی خوب و به جا به کار برده شده و اثرپذیری اثر رو چند برابر کرده.
در ادامه چند بخش زیبا از این داستان صوتی زیبا رو جهت ترغیب شما به گوش دادن این داستان رو قرار میدم:
(زمانی که طِرِمّاح بن عَدِی الطائی سوار بر شتر به سمت حسین(ع) می رود):ای شتر من مترس که چنین میرانمت. بشتاب که پیش از سحرگاه به بهترین سواران و نیکوترین مسافران،به مرد والا مقام رسانیمان.به آن بزرگوارِ گشاده دلِ آزاد.تا روزگار باقیست خداوند نگه دارد او را.خاندان پِیَمبر خاندان فخر است.بهترینانی درخشنده روی،نیزه دارانی نیزه هاشان گندم گون،تیغ زنانی تیغ هاشان تیز.ای خداوند هم سود و هم زیان! سالار من حسَین را فیروزی بخش بر سرکشان که صله کفارند و فرزندان نفرین شده ابوسفیان؛یزید که از شراب ناسیراست و ابن زیاد که زاده خطاست.
(خطابه حسین(ع) به مردم کوفه در صحرای کربلا(صدایی که از شدت بلندی دو رگه شده است) ):ای مردم!ای مردم! گفتار مرا بشنوید و شتاب مکنید تا آنچه حق شما بر من از موعظه ادا کنم و عذر خود را در آمدن نزد شما بازنمایم.اگر عذر مرا پپذیرید و قول مرا باور دارید و داد دهید،نیکبخت باشید و برای شما راهی نماند به قتال من و اگر نپذیرید و داد ندهید،پس شما و شریکانتان در کار خود استوار گردید و کار بر شما پوشیده نماند و آنگاه به من بپردازید و به من مهلت ندهید.ولی من خداست.اما بعد،نسب مرا به یاد آورید و ببینید کیستم و به خود آیید و خویش را ملامت کنید و باز نیکو بنگرید؛آیا رواست کشتن من و شکستن حرمت من؟مگر من پسر دختر پیغمبر شما و فرزند وصی و پسرعم او نیستم؟آنکه اول او ایمان آورد و رسول خدای را تصدیق کرد در هرچه از جانب خدای آورده بود.آیا حمزه سید الشهدا عم من نیست؟آیا جعفر طیار که خدا در بهشت دوبال بدو داد،عم من نیست؟آیا به شما این خبر نرسید که پیامبر در مورد من و برادرم فرمود:این دو سید جوانان اهل بهشتند؟سخن مرا اگر باور دارید،دست از من بدارید و بدانید که من راستگویم.به خدا سوگند! از آن دم که دانستم که خداوند دروغگوی را دشمن دارد دروغ نگفتم...
(زمانی که علی اکبر را کشتند و حسین(ع) بر سر جسد پاره تنش گریه می کرد گفت):بعد از تو خاک بر سر دنیا!
(وقتی که عباس شمشیر زنان به سوی فرات میرفت):از مرگ نمی ترسم آنگاه که بانگ زند
(زمانی که عباس دست چپش نیز زدند و در شرف شهادت بود خطاب به حسین (ع) ):یا برادر علیک منی سلام
(موسمی که خواهر حسین(ع) به او گفت:تن به مرگ دادی و دل به رحیل نهادی؟ حسین(ع) گفت:)چگونه تن به مرگ ندهد کسی که ندارد یار و یاوری...
(وقتی که تنها در برابر خیل عظیم قرآن بر سر نهاد و بانگ زد)میان من و شما این کتاب خدا و جدم محمد،رسول او،ای مردم! ای مردم! به چه سبب خون مرا حلال می دانید؟

این کتاب را به هرکس که دوستدار و عاشق افراد حق پرست هستند پیشنهاد میکنم؛خواه مسلمان باشد؛خواه نه برای همه درسیست از پیروزی در شکست و شکست در پیروزی...


این کتاب در مورد سرگذشت تیمور هست و در کنارش به صورت مفصل و زیبا به زندگی مردم تاتار پرداخته.شامل:فرهنگ و رسوم،موقعیت های اجتماعی،سبک جنگیدن،ارزش ها و باورها است.
دیالوگ های کتاب کم است و بیشتر از جانب تیمور سخنان گفته می شود.اغلب به بیان حالات درونی تیمور می گذرد و بسیار ساده و روان ترجمه شده است.قطعا یکی از زیباترین ویژگی های این کتاب توصیف زیبای جنگ هاست.
در اینجا به چند نکته و بخش های جالب از کتاب اشاره می کنم:
همان طور که ریگ و شن صحرا با یک نسیم به آسانی پراکنده می شود،طالع بخت انسانی هم به همان آسانی بلکه آسان تر از آن تیره می گردد
آدم ترسو برج و خانه می سازد و در آن پنهان می شود


«ایرن مورنجین بی»:راه مرد یکی است و دوتا نیست.
اولین و آخرین کسی که تیمور وفادارنه بهش خدمت کرد:«من راهم را برگزیده ام و راه من جنگ است و و من به طرف میدان جنگ عنان کشیده ام و برنمی گردم.شما ای جوانان دنبال من بیایید و نام من و نام خود را بلند سازید.این راه و رسم من است و عوض نمی شود.»


نقاط مثبت تیمور
نقاط ضعف تیمور
این کتاب رو به تمام علاقه مندان به نبردهای تاریخی و کشتار های دسته جمعی و زندگینامه بزرگان توصیه می کنم.

داستانی از غربت و ترس و دانش و حماقت.
این کتاب داستان دوران پزشکی نویسنده کتاب،میخائیل بوگاکوف رو روایت میکنه.

نحوه روایت کتاب بسیار ساده و بدور از کلمات قلمبه سلمبه هست و همین رک بودن باعث زیبایی بیشتر این اثر شده است.
از همون اول کار شما خودتون رو در سرمای وحشتناک روسیه می بینید سرمایی که هیچ کس به اون عادت نمیکنه و در ادامه تجربیات و روز مرگی های این پزشک جوان که بعد از گذراندن 7 سال(1909 تا 1916) دانشگاه به روستایی گمشده در تاریکی و سرما میره رو بیان می کنه.روایاتی که در اون وحشت موج می زنه،وحشتی از تردید و اعتماد نداشتن به خود در بازی مرگ و زندگی،وقتی که باید برای اولین بار مطالب صرفا خواندنی را جامه عمل بپوشانی و اگر ناکام بمانی یک نفر می میرد، وقتی که حتی گاها همان مطالب را هم درست و حسابی حفظ نیستی و هیچ کس نیست جز دو سه پرستار و مسئول دارو ها،وقتی مدام با بی اعتمادی افراد کم سواد مواجه می شوی که حرفت را گوش نمی کنند و تو میدانی که یک روز یا خود یا همراه خانواده خود مرده برمی گردند،وقتی که نمی دانی آیا عمل را درست انجام دادی یا نه و باید یک هفته دو هفته در انتظاری سخت دردآور بمانی و مدام قلبت بالا و پایین برود که نکند درست انجام نداده باشم و دیگر کسی برای یک سرماخوردگی هم پیشم نیاید!در آخر این کتاب سرگذشت بسیار تامل برانگیز و دقیق از مراحل معتاد شدن یک پزشک(خودش نیست) در جریان شکست عشقی را بیان میدارد.
این کتاب رو به تمام علاقه مندان به رشته پزشکی و ادبیات روسیه توصیه میکنم.

این کتاب در مورد جنایات آمریکا در همه جاست.در چهار فصل:

اگر حتی کتاب هم زیاد نمی خونید بهتون پیشنهاد میدم این کتاب رو بخونید.چرا؟چون به ازای یک صفحه کتاب یک صفحه نقاشی برای رنگ کردن جایزه میگیرید!البته من این همه مداد رنگی نداشتم و رنگش نکردم.نحوه روایت داستان نقطه قوتشه،کاملا طرف آمریکا رو گرفته،مثلا اونجایی که گفته داخل زندان موسل عراق با باتوم برقی به نقاط حساس(آره همون!) میزدن دلیلشون کاملا منطقی بوده میخواستن که بهشون بفهمونن چقدر درد میگیره و این کار رو روی کس دیگه انجام ندن.انسانیت از این بالاتر؟!من که چشم در اشکانم حلقه زد که اینا کجا و ما کجا!خدا توفیق بده ما هم خدمت کنیم به بشر...
تنها نکته منفی که از این کتاب من متوجه شدم استفاده از منابع تقریبا محدود هست به طوری که نام عبارت«تاریخ آمریکا،هاوارد زین» رو بارها و بارها پینوشت شده در زیر مطالب کتاب.
چند نکته پندآمیز که شایسته الگو برداری هست از این کتاب به رشته تحریر در می آورم :
اگر یکی از برده های جنسی با توفیق خدا از اون مکان عیش و نوش فرار کرد پلیس فکر می کنید چی میکنه؟میاد میگه آفرین که فرار کردی از این به بعد در امانی؟زهی خیال باطل!میاد میگه بیا عزیزم دوستات نگرانت شدن،میگن کجا رفتی؟داشتیم با هم اختلاط میکردیم.بیا بریم پیش دوستات با هم بازی کنید،منم برم دور کارم(گفته شده براش آبنبات هم میخره پلیس(از این آبنبات خارجی ها) ).
توی آمریکا همیشه مردم زندگی خوبی داشتن با تنوع غذایی عالی.فقط ایران هست که وضعش بد بوده و دولت اونا برخلاف ما اینقدر به مردم میرسیدن که مردم میگفتن عامووو!! چه خبره؟یه کم مشکل بیار برامون! حوصلمون سر رفت! نمونش دولت آمریکا میاد ذرت ها رو گونی گونی میریزه توی دریا تا قیمتش نیاد پایین(رشته های انسانی اینجا رو اگه میشه توضیح بدید دقیقا چی میشه) و زمانی این کار رو میکنه که یک مردی از شدت علاقه به زنش اون رو میکشه و گوشتش رو میخوره تا همیشه کنارش باشه.یا یکی از مردگان رو که تازه خاکش کرده بودند رو در میارن میخورن(سوال:این مُرده فشار شب قبر دقیقا روی کجاش اعمال میشه؟چون تا وقتی شب اول قبر برسه تبدیل به مدفوع شده)
آمریکا جان!عزیزمن!عشقم!جون دلم!ما رو استعمار کردی،نوش جونت،بشه گوشت به تنت.دیگه مشتی چرا بین مستعمره هات فرق میزاری؟به ژاپن و کره کارخونه میدی که همین باعث پیشرفتشون شد و به ما خر قبرس میدی؟؟؟خوب این خر رو برو بده عمت،چرا میدی به ما؟خر نداشتیم؟این خر قبرس رو کجای دلم بزارم ایها الناس!
این کتاب رو به تمام علاقه مندان به نکته های پند آموز از تاریخ آمریکا و نقاشی و خنده هایی از سر خوشحالی و حیرت از این همه انسانیت توصیه می کنم.


این کتاب برهه ای از تاریخ عثمانی از بالاترین زمان قدرت خود تا نابودی و تشکیل ترکیه امروزی رو بیان میکنه.از زمان سلیمان قانونی تا آتاتورک.این کتاب هم مثل کتاب تیمور در مورد زندگی مردم اون زمان هم توضیح میده و شما رو با فرهنگ و رسوم مردم عثمانی آشنا میکنه.


متن کتاب خوب و قابل خوندن است،اما این کتاب رو به بچه ها توصیه نمی کنم،مثلا من یه جا از این کتاب خوندم «بعد از اینکه به سربازان اجازه زناشویی داده شد قدرت و صلابت خود را از دست دادند» رفتم از پدرم پرسیدم زناشویی ینی چی؟(این کتاب رو استارتش 12 سالگی زدم)بابام یه نگاه به من کرد،گفت کی بهت گفته این کلمه رو؟من گفتم توی فلان کتاب نوشته.گفت:ینی همین که مردا میرن نونوایی،در مغازه،سرکار میشه زناشویی.من با خودم گفتم خوب این چه ربطی به از دست دادن قدرت و صلابت داره؟!!!یکی از جذابیت های این کتاب داشتن عکس هایی از مراسم ها و افراد داستان در آخر کتاب است که باعث می شود با تخیلی بهتر به ادامه داستان بپردازید و این کتاب هیچ وقت شما را خسته نمی کنه میگویید چَرا؟چون علاوه بر تاریخ به حرم سراها و توصیف آنجا پرداخته!یک ویژگی بدی که داره شما را نسبت به اسلام بدبین میکنه.اینقدر از اسلام سوء استفاده کردند که نگو و نپرس.برای مثال:
پادشاه خزانه شرابش رو تموم کرده و به وین حمله کرده واسه شراب و به سربازاشون چی گفتن؟گفتن شما در راه خدا می جنگید و اگر مردید شهید شده اید.
اینی که میگم توی مستند شنیدم که عالم دینی عثمانی ها به سربازان در جنگ جهانی اول میگفت که ما با آلمان و اتریش-مجارستان می پیوندیم تا با کفار مبارزه کنیم!(فتوادِه خودت،بقیه اداتو در میارن!با کجات فهمیدی متفقین کافرن ولی آلمان و اتریش-مجارستان نه؟)
فکر کنید یکی از ناخداهای معروف(بارباروسا معروف به ریش قرمز، شیرِدستی هم داشته) این کشور اسلامی!در تونس تعداد زیادی دختر و پسر های خوب رو دستور داده براش مهیا کنند.(سگ تو ضرر! اون دخترا اصلا قبول!ولی دیگه لامصب کشور اسلامی گفتن دینی گفتن آخه پسر!)
در مورد سایر موضوعات این کتاب:
امکاناتی که پادشاه های عثمانی 500 سال پیش(کتاب از سلیمان قانونی شروع میشه که مورخ 1520 به تخت میشینه) خیلی بهتر از الآن خیلی ها بوده.غذاهایی که میخوردن،تعداد زن هایی که داشتن(طبق آمارگیری من، رکورد دست سلطان مراد چهارم با 500 زن هست جالب اینجاست قسم خورده بود یه زن بیشتر نگیره اگه قسم نمی خورد چندتا میگرفت! ولی واقعا 500 تاش به دردش خوردن؟)

غیرتی که ما داریم غیرت نیست که!زنای زمان عثمانی حتی جلوی خروس هم حجابشون رو رعایت میکردن.بعضی مواقع فکر می کنم شاید مردهای امروزی از خروس هم کمتر باشند.
زبیاترین و با تنوع ترین بازار های جهان آن زمان مربوط به استانبول میشده.
مردها تنهایی غذا میخوردند و همه شهر حرم سرا داشتند ولو دوتا زن داشته باشن(فکر نکنم واژه حرم سرا برا یه زن استفاده میشده)
این کتاب مخصوص فمینیست ها شاید باشه.در این حکومت زن های دربار مسئولیت انقراض حکومتی به عظمت عثمانی رو یک تنه به دوش کشیدند و خاله بازی هایشان رو وارد میدان سیاست کردند.دیگه اواخر شاه کاره ای نیست صرفا یه خل و چل هست که کل عمرش رو داخل اتاقی با دیوار بلند گذرونده و هیچی به معنای واقعی هیچی بلد نیست.(من فکر می کنم که اصالت و خون واقعا مهمه در ادامه یک امپراطوری وگرنه ملکه ها و مادر پادشاهان همه زمانی کنیز بوده اند.)
این کتاب رو به علاقه مندان عثمانی توصیه میکنم.

این کتاب در مورد زندگانی امام علی(ع) است.زندگانی مردی که مانندش نبود و نیست و نخواهد بود.این کتاب برای بار دوم به من اثبات کرد که نباید با ایمان و قلب تصمیم بگیرم.
کتاب کوچک که شامل صد داستان کوتاه و جدا از هم اما دارای خط داستانی که به صورت شیوا و ساده پله پله زندگی امام را برای شما شرح می دهد.زندگی امام مرا به یاد «دست غریق یعنی فریاد بی صداییم» می اندازد.همه کم و بیش داستان هایی رو از این شخصیت میدانیم اما قول می دهم روایاتی جدید و قابل تامل را شاهد باشید.در داستان زیاد به این جمله بر می خورید
امت اسلامی احتیاج به غربال داشت.
اگر به این جمله پی بردید یعنی کتاب رو خوندید.
مراقب باشید!مبادا فردا گروهی از شما که در دنیا غرق شده اند و برای خود زمین های اباد و جویبارها فراهم ساخته اند و بر اسب های راهوار سوار هستند و... وقتی که آن ها را از آنچه در آن غرق شده اند،باز دارم و به حقوق خودشان که آگاهند برگردانم،از آن خوششان نیاید و فکر کنند کاری نارواست.پس هر مرد از مهاجران و انصار که همنشینی پیامبر را مایه فضیلت و برتری بر دیگران بداند،باید بداند که فضیلت درخشان فردا در پیشگاه خداوند است و مزد و =اداش او بر عهده پرورگار است.(خطبه امام علی در اولین روز حکومت/ قابل توجه دوستانی که سهمیه دارند و از حق اقوام شهیدشون استفاده می کنند!)
قرآن بزرگ دمشق را بستند به سر نیزه ها.دو نفر آن را حمل می کردند و فریاد می کشیدند:«ای مردم عراق،دپمیان ما و شما قرآن حاکم باشد.ای مردم عرب درباره زنان و دخترانتان خدا را در نظر بگیرید!اگر همگی کشته شوید چه کسی فردا در برابر روم و ترک و فارس خواهد ایستاد.»
جالب است نه؟!
از یک کتاب،در دو زمان،دو مکان،دو نسل از دو خاندان به شیوه یکسان استفاده شد.نخستین بار معاویه در برابر علی و دومین مرتبه حسین بن علی در برابر یزید بن معاویه...
این کتاب رو به دوستداران علی(ع) و علاقه مندان به تاریخ اسلام توصیه می کنم.

«دایانا و پوریا»
داستان این کتاب عاشقانه و تاریخی هست.در عهد ساسانیان این داستان اتفاق میوفته.به گفته نویسنده اثر بهار برادران طبق مشاهدات خودش دیده که کتاب های تاریخی و سیاسی بسیار قطور و سنگین(از اینا که آیرین میخونه) در بازار طرفداری ندارن و از اون بر رمان های زرد خیلی طرفدار دارند و هدفش رساندن مطالب دسته اول در قالب دسته دوم هست که به نظرم موفق بوده.80 درصد رمان و 20 درصد تاریخی هست.من به شخصه خیلی از جشن ها و مراسم ایران باستان و همینطور تاریخ ارمنستان،استراتژیک ترین منطقه ایران و روم رو از خوندن این مجموعه فهمیدم.من به ترتیب جلد یک/دو/سه رو دوست داشتم.اگر خوندید بدونید فرمانده کارن به شدت روی مخ من بود،همه چیش...
نقاط ضعف:از فرهنگ ایران باستان 80 درصدش مربوط میشه به رنگ روسری دایانا/توصیف از فضا ضعیفه/من رمان زرد زیاد نخوندم اما ظاهرا خط فکری داستان یه خورده تکراری هست(البته به نظر من نبود)
نقاط قوت:دیالوگ های بسیار زیبا و به جا به گونه ای که گاهی قلبتان لبریز از هیجان و سرور و گاهی چشمانتان را پر از اشک می کند/توصیف خیلی زیبا از حالات درونی دایانا/جلو رفتن خوب و قابل قبول داستان/بحث های دینی زرتشتی و مسیحیت و کلا بحث های جالب و پر معنا داره.
در هوای سرد پاییز/زیر شاخه های بلند بید/چون خاطرات سبز دیروز
فردای روشن مان/از نو نوشته می شود/در شب تاریک مهرگان
زیر درخشش پنهان ماه/چون دانه های سرخ انار/روح زیبایمان
در هم آمیخته می شود/در پناه اهورا مزدای پاک/این بار به دستان تو
چون فرهنگ جاودان ایران/قدرت جهانی مان/باز هم تکرار می شود.
این کتاب رو به دوست داران تاریخ باستان و رمان های عاشقانه با فضای جدید و خلاقانه توصیه میکنم.

من این کتاب رو روز تولد 14 سالگیم گیرم اومد.بعد از خوندن این کتاب دنیا رو شکل میدون جنگ میدیدم.کتاب کوچیکی هست و پر از درس های سودمنده.
کتاب در مورد تجربیات جنگی فرمانده سانتزو هست که در قالب 13 فصل ذکر میشه.به نظرم چون خود شخص فرمانده بوده بیشتر درس هاش برای مدیرعامل ها میتونه مفید باشه.البته رقابت همه جا هست.پس به درد همه قشر جامعه این کتاب میخوره .یه هدیه هم که کتاب به شما میده آگاهی از تاریخ چین باستان و تقابل هاشون با مغول ها هست.
چند درسی که من از این کتاب گرفتم:
سانتزو میگه:من در سپاهم همیشه یک جناح را قوی و بقیه جناح ها را ضعیف می کردم تا در عوض چند شکست کوچک پیروزی بزرگی به دست بیاورم.
در جنگ باید سریع تصمیم گرفت چرا که خزانه کشور مصرف می شود/سلاح ها کند می شوند/سربازان خسته و بی انگیزه می شوند.اگر یک تصمیم درست هم دیر گرفته شود باعث شکست می شود.
هیچ وقت نگذار دشمنت کاملا ناامید شود چرا که آن زمان احتمال شکستت وجود دارد.(مثال بارزش پز دادن)
یک فرمانده هیچ وقت به خاطر احساسات شخصی وارد یک جنگ نمی شود.
بهترین چیز در هنر واقعی جنگ این است که کل کشور دشمن،سالم و درست نخورده تصرف شود.در هم کوبیدن و نابود کردن آن ایده خوبی نیست.در اختیار گرفتن کل یک ارتش یا بخشی از آن از نابود کردن کامل آن بهتر است.بنابراین پیروز شدن در همه نبردها اوج برتری نیست.برتی واقعی زمانیست که بدون جنگیدن مقاومت دشمن را در هم شکست.پس به ترتیب این سه بهترین فرماندهی نیرو های جنگی است:1-نقش بر آب کردن نقشه های دشمن/2-جلوگیری از اتحاد مجدد نیروهای دشمن/3-حمله به ارتش در میدان نبرد(و بدترین شکل فرماندهی محاصره شهریست که قلعه و برج آن را فرا گرفته است.)
این کتاب رو به علاقه مندان به استراتژی های جنگی و استراتژی های زندگی رقابتی توصیه میکنم.

داستان این کتاب حول زندگی یه اسبه که به شدت زیبا هست و سرگذشتش رو بیان میکنه که اکثر اون داخل جبهه های جنگ جهانی اول هست.اسب نماد جنگ جهانی اول می باشد چرا که در آن هشت ملیون اسب کشته شده اند.داستانی که از زبان یه حیوان باشه و فانتزی نباشه به طوری که حیوان داخلش حرف نزنه کم دیدم.داخل این کتاب شما شاهد گفت و گوی انسان ها هستید و اسب حالات روحی خود و آنچه می بیند رو شرح میده و جو داستان ساکته.همیشه آرامش خاصی داخلش هست.اسب داستان ما،جاهای مختلف با اسب های دیگه و انسان های دیگه تعامل میکنه و میتونه شما رو قسمت های مختلف جبهه های جنگ و زندگی آن روزها های اروپا تا حدودی آشنا کنه.


این کتاب رو به علاقه مندان به جنگ جهانی اول و مشتاقان نگاه به دنیا از زوایه های مختلف توصیه می کنم.

داستانی که موقع خوندنش نزدیک بود بزنم تو سر خودم.داستانی سراسر اندوه و حرص خوردن.داستانی که شما را وادار به ناسزا گفتن های زیر لبی می کند.داستانی که به من ثابت کرد این مگسانند گرد شیرینی.داستانی که به من ثابت کرد نباید بر اساس قلب و ایمانم تصمیم بگیرم.داستانی که به من معنی این حرف شیطان رو فهماند:
گفت: «به جاه و جلالت قسم که همگیشان را از راه بهدر میکنم،مگر بندگان نابت را.» (38/82.83)
چه می شود وقتی یک شهر مرده باشد؟چه می شود وقتی در شهر انسانی زندگی نکند؟آری،چنان رخدادی ننگینی رخ می دهد که تا تاریخ زنده هست از یادها پاک نمی شود.ننگی که همیشه بر نوادگان آن ترسوها هست.از کجا معلوم شاید خود نیز نوادگان ترسو هایی باشیم که از ترس جان و مال حقیقت را ذبح کردند؟
زیباست!گروهی تا ابد از عزت نامیرا و گروهی تا ابد از ذلت نامیرا...

داستان کتاب در مورد خیانت یک شهر به شخصیست که خود از او کمک طلبیده بودند.اینگونه خیانت را تا کنون ندیدم.داستانی که سراسر بوی لجن نیرنگ و تزویر می دهد.داستانی که به ما ثابت می کند گاهی سرسخت ترین آدم ها از راه می مانند و تردید کنندگان به راه خود ادامه میدهند.داستانی که به من ثابت کرد به برون نیست به درون است.داستانی که به من ثابت کرد برای شهید شدن باید شهید بود اما من نیز تنها سخن می گویم اگر من آنجا بودم....
نمی دانم شاید....
شیوه بیان داستان سوم شخص است و نثری شیوا و روان دارد.خیلی کم به توصیف محیط پرداخته و بیشتر به جریان اتفاقات تمرکز کرده.
این کتاب رو به تمام علاقه مندان به وقایع قبل از کربلا و رمان های تاریخ اسلام و عبرت گیری از نیرنگ های خاندان ابوسفیان توصیه می کنم...

روزی از روزهای تابستان 5 سال پیش به کتاب فروشی رفتم و میخواستم کتابی بگیرم که حالا حالا ها تموم نشه و هی نخوام بیام کتاب بخرم.گشتم و گشتم و گشتم تا یه کتاب قطور 600 صفحه ای پیدا کردم؛داخل قفسه کتاب های نوجوان!برام عجیب بود که فقط همین یه دونه بود؛برخلاف کتاب های دیگه مثل خاطرات یک چلمن(انصافا کسی که این کتابارو بخونه از خود شخصیت داستان چلمن تره) ازش بیست کیلو نسخه بود اما این فقط یکی. خریدم و قاچاقی داخل اتاقم آوردم.شروع به خوندنش کردم.
من موقع خوندن کتاب: :////////// چرا؟چون هیچ پس زمینه ای نداشتم نمی فهمیدم الآن برا چی اومدن داخل جزیره دارن زر زر می کنن! من موقع خوندن این کتاب مثل یه سوسیس که سر و تهش رو بزنی بودم چرا؟چون من بعد ها فهمیدم تنها جلد دوم از مجموعه سه جلدی رو خوندم!!!من دیدم آخر داستان هیچی مشخص نیست گفتم حتما از این کتاب باکلاساست که تهش میزاره خودت تکمیل کنی تا خلاقیتت رشد کنه.(مثل کتاب ته خیار،از این کتاب متنفرم!).

عجیب تر برام این بود عباراتی داخل کتاب استفاده کرده بود که اصلا برای یه نوجوان چیزهای خوبی نبودن مثلا(اون ناشر کتاب بیشعوره نه من!) یکی از اونا(که همه چیش یادمه جز اسم کوفتیش!)به اینکه بلندتر از همه ادرار می کرده افتخار می کرده:/.یا داخل کتاب گفته بود که یکی از شخصیت های زن داستان(اینم همه چیش یادمه حتی جمله هایی که گفته جز اسم کوفتیش) یه شب کنار هلیکون(از خفنای داستان که مث خر زور داره،بله اینو اسمشم یادمه) که به خاطر سم ناشی از شمشیر بدنش یخ کرده بوده میخوابه تا گرمای بدنش رو باهاش شریک شه بعد از چند روز پی میبره که حامله هست.من اون موقع گفتم وات!!!!ینی چی؟مگه چی کرده؟رفته گرمای بدنش رو بده طرف دیگه! این باعث میشه حامله شه؟عجبا ظاهرا بچه وایرلس بوده:/به هر حال کتابی بسیار زیبا و دوست داشتنی بود.

داستان در مورد نبرد تروا هست که فیلمش هم ساخته شده.اما این کتاب و جلد اول قبل از جنگ رو بیشتر روایت می کنند و از اواسط جلد دوم کم کم بر طبل جنگ اصلی می کوبند.یکی از نکته های جالب اینه که نویسنده قبل از چاپ جلد سوم میمیره و زنش از روی دست نویس هاش جلد آخر رو تکمیل میکنه(مثل فرهادو شیرین وحشی بافقی).داستان سوم شخص هست و در زمان و مکان های مختلفی اتفاق میوفته.نویسنده فکر کرده جنگ تروا که نزدیک شوش اتفاق افتاده توی قسمتی اطراف تنگه بسفر و داردانل اتفاق افتاده و شما میتونید تصور ذهنیتون رو از فرهنگ و رسوم مردم یونان باستان بهتر کنید.نبردهای زیادی داخل کتاب اتفاق میوفته.به شخصه عاشق قسمت نبرد هکتور و آشیل بودم.توصیف میدان های جنگ خیلی خوبه و بعضی از اونا بین دو کشتی اتفاق میوفته که در نوع خودش خیلی جذابه.بازی های المپیک که دیگه جای خود داره.شخصیت محبوب من هکتور هست و شخصیت منفور من آشیل؛هکتور نماد اولویت مسیر بر نتیجه و آشیل نماد اولویت نتیجه بر مسیره.

این کتاب رو به همه علاقه مندان به کتاب های جنگی/جنگ تروا/تاریخ یونان باستان پیشنهاد میدم.

همین طور که گفتم کتابی که حتی در مورد یک روز گذشته باشه برای من تاریخی محسوب میشه.
نمی خواستم این کتاب رو بخونم چون عاشقانه بود و با روحیه من که خیلی اهل خوندن کتاب دفاع مقدس و مدافع حرم نیستم سازگار نبود.از سر بی حوصلگی کمی از این کتاب را خواندم اما هرچه بیشتر می خواندم بیشتر جذب آن می شدم.با خنده های آن دو زوج خندیدم و با محبت هایشان قلبم به تکاپو افتاد و با گریه هایشان بغض کردم.من آخر این کتاب رو با سومین آهنگ از این پلی لیست خوندم(از زمانی که دانشگاه میان دنبالش) و تنها کاری که تونستم بکنم گریه کردن بود.
داستان این کتاب در مورد عشق بین یک پسرعمه و دختردایی هست.زندگی که برخلاف بسیاری از ازدواج های دو سه روزه امروزی بر پایه ایمان به خدا و عشق به اهل بیت پایه گذاری شد و رعایت ارزش های اسلامی در زندگیشون کاملا نمایان است.زندگی خودشون رو خیلی زیبا توصیف کردند چگونه با هم کنار می آمدند چگونه همدیگر رو می بخشیدند چگونه هوای همدیگر را داشتند..... در تک تک این ها درس های زیادی نهفته است.

ما شما را با جان ها و اموال می آزماییم،پس صبر پیشه کنید...
(این شرح کامل داستان در یک جمله هست...)
این کتاب رو به تمام زوجین و کسانی که در شرف ازدواج هستند و علاقه مندان به رمان های عشقانه توصیه می کنم.