
یادداشتِ پیش رو، حاصلِ تاملی نقادانه بر مشاهداتِ میدانی از چندین نمایشگاه و رویدادِ معماری است که اخیراً فرصتِ بازدید از آنها فراهم آمد. مواجههی مکرر با اتمسفرِ حاکم بر این رویدادها، نویسنده را به این دغدغهی جدی سوق داد که شکافی عمیق میانِ «آنچه این نمایشگاهها باید باشند» و «آنچه در عمل به آن بدل شدهاند» وجود دارد. متنِ حاضر، تلاشی است برای کالبدشکافیِ این شکاف و بررسیِ غلبهی «نمایش» بر «نقد».
حضور در رویدادها و نمایشگاههای معماری، قاعدتاً باید فرصتی برای تبادلِ گفتمانهای نظری، ارزیابی نقادانه دستاوردهای عملی و رصد کردنِ مسیر آتیِ دیسیپلین معماری باشد. این رویدادها، در ماهیتِ ایدهآل خود، به مثابه آزمایشگاههایی هستند که در آن، کانسپتها به چالش کشیده میشوند، دیاگرامها مورد بررسی دقیق قرار میگیرند و راهکارهای فنی به بحث گذاشته میشوند. اما مشاهدات مکرر از رویدادهای اخیر، تصویری متفاوت و نگرانکننده را پیش روی ما قرار میدهد؛ تصویری که در آن، «محتوا» قربانیِ «بازنمایی» شده است و «رویداد» بر «معماری» غلبه کرده است.
زنگ خطر آنجا به صدا درمیآید که این فضاها، بیش از آنکه محلی برای دیالوگِ تخصصی باشند، به «سالنهای مد» و لوکیشنهایی برای ثبت تصاویر اینستاگرامی بدل شدهاند. کانونِ توجه، از روی پانلهای فنی، نقشههای اجرایی و تحلیلهای فضایی، به سمت زوایای عکاسی، نورپردازیهای دراماتیک و «استایل» حاضران تغییرِ اساسی کرده است. اینجاست که «معمار-اینفلوئنسر» و «سلبریتیِ مجازی» به بازیگرِ اصلی تبدیل میشود و معماری، از یک کنشِ خلاقانه و مسئولانه، به پسزمینهای برای خودنمایی و برندسازی شخصی در «اقتصادِ توجه» تنزل مییابد.
در مواجهه با این پدیده، سادهترین راه، انگشتِ اتهام را به سمتِ ابزارهای نوین و پلتفرمهای دیجیتال نشانه رفتن است. اما این یک تشخیصِ اشتباه است. انکارِ لزومِ حضورِ معماری در این فضاها و حرکت به سوی تکنولوژی، نه تنها ممکن نیست، بلکه نوعی واپسگراییِ بیثمر است. ما باید از ابزارهای نوینِ بازنمایی، از واقعیتِ مجازی تا شبکههای اجتماعیِ فراگیر، بهره ببریم. این پلتفرمها، پتانسیلِ شگرفی برای دموکراتیزه کردنِ گفتمان و ارائهی پروژهها به شیوههایی پیشتر غیرقابل تصور را فراهم آوردهاند. بحران، دقیقاً از نقطهای آغاز میشود که این «بستر» قدرتمند، خود به «هدف» غایی بدل میگردد. زنگِ خطرِ اصلی آنجاست که معماری، به جای بهره برداری از این ابزار برای ارتقای «اندیشه»، خود را فدایِ الگوریتمهای «توجه» میکند.
این «ابتذالِ بازنمایی» که شاهدیم، گناهِ ذاتیِ اینستاگرام یا ابزارهای رندرینگِ فوتورئالیستی نیست؛ این، محصولِ انتخابِ خودِ ماست. ما پذیرفتهایم که «لایک» و «پتانسیلِ وایرال شدن» را بر «سختگیری فنی» و «خوانشِ عمیقِ فضایی» مقدم بشماریم. تکنولوژی قرار بود «رسانهای» باشد برای انتقالِ مفاهیمِ پیچیدهی معماری؛ اما در عمل، این «مفاهیم» در حالِ سلاخی شدن هستند تا خوراکِ مناسبی برای «رسانه» تولید شود.
پیامدِ مستقیمِ این «جابجاییِ فاجعهبارِ ارزشها»، افولِ محسوسِ سطحِ فنی و تخصصیِ آثار است. وقتی معیارِ پذیرش و تحسین، نه نوآوری در جزئیاتِ اجرایی، بلکه جذابیتِ بصریِ آنی باشد، دیگر چه انگیزهای برای پرداختن به لایههای پیچیده و زمانبرِ طراحی باقی میماند؟
مصیبتبارتر آنکه، همین پلتفرمها به عرصهای برای تقویتِ یک «حلقهی بستهی» معین و ثابت از معماران تبدیل شدهاند که در یک سازوکارِ «تأیید متقابل» و «نون قرض دادنهای» مجازی، هرگونه امکانِ تفکر انتقادی را مسدود ساختهاند. این حلقه، که توسط صاحبانِ صفحاتِ پرمخاطب و مروجانِ «پوپولیسمِ معمارانه» هدایت میشود، با در دست گرفتنِ تریبونها، مانع از شکلگیریِ هرگونه نقدِ واقعی میشوند و نتیجه، آثاری است که شاید در تصویرْ چشمنواز، اما در تحلیلِ دیاگراماتیک و فضایی، بهشدت ضعیف و فاقدِ اصالتِ مفهومیاند.
مسئله «رفتن یا نرفتن» به سمت تکنولوژی نیست؛ این یک جبرِ تاریخی است. مسئله این است که چگونه میرویم. آیا ما از این ابزارها برای تعمیقِ «فضا»، «کانسپت» و «جزئیات اجرایی» استفاده خواهیم کرد، یا اجازه میدهیم معماریِ ما قربانیِ قابی شود که پلتفرم برای ما تعیین میکند؟ ما نباید «معماری» را فدایِ «بسترِ» ارائهاش کنیم. این نمایشها، چه در یک گالری فیزیکی و چه در یک صفحهی مجازی، تنها یک «رسانه» هستند. رسالتِ ما این است که نگذاریم «رسانه» بر «پیام» (که همانا معماریِ اصیل، فنی و متفکرانه است) غلبه کند.
در این میان، سوال بنیادین بیپاسخ میماند: زمانی که «تصویر» بر «فضا» غلبه میکند و «نمایش» جایگزینِ «نقد» میشود، آیا ما هنوز در حالِ صحبت کردن درباره «معماری» هستیم، یا صرفاً در حالِ تماشایِ تشییعِ جنازه تخصص در پوششی پر زرق و برقایم؟
در نهایت، ما به مثابه کنشگرانِ این عرصه، در یک دو راهیِ تعیینکننده قرار گرفتهایم. مسیرِ اول، تسلیمِ آگاهانه یا ناآگاهانه به «اقتصادِ توجه» و پذیرشِ نقشِ یک دکوراتورِ صحنه برای «نمایشِ» اینفلوئنسرها است. مسیرِ دوم، بازتعریفِ شجاعانهی نقشِ تکنولوژی و پلتفرمها به عنوانِ ابزاری برای تعمیقِ گفتمان و ارتقایِ سطحِ فنیِ دیسیپلین است. انتخابِ امروزِ ما، مستقیماً مشخص خواهد کرد که آیا نسلهای آتی، ما را به عنوانِ معمارانی به یاد خواهند آورد که «فضا» خلق میکردند، یا صرفاً به عنوانِ تولیدکنندگانِ محتوایِ بصریِ جذابی که «تصویر» میساختند.