ویرگول
ورودثبت نام
غَریو
غَریو
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

تنگنای تناقض

دگر بار، همهمه و هیاهو، تُنگ و سبزه و سمنو، نارنجی پوشان نیکوتین نما، بلوک خاکی به شوق مام بهار سبز سبزه و زرد سکه به تن می کند.

درست در اوج تشنگی، لعل خاک به آب تر می شود، غنی از بزم و امید.

«لَت، برو بالا، به مولا، پ، مامان منو ببخش» شاید برای اندک عامی، ضرب بهجت و طرب باشد.

تمام زبان ها برای تحول می چرخند...


اما من...

باران نبار...

روح من و روان زاهد آبی، هر دو، پرتویی از تناقض، اما «من کجا باران کجا»، من کجا همدم خلوت نشینی ها کجا، من کجا هستی بخش عالم کجا، من کجا عامل لغزش ها کجا،من...

سپید تار، به وسعت ایران جریان دارد، پیوسته و دمادم، دست به دست و منسجم، راست به مانند کالبد من.

روح ما...

وقتی باران می بارد...

لحظه،دقیقه،ثانیه،ساعت،روز و ایام، نرم نرم وجود خود را رها می کنیم، هر روز تکه ای از نفْس ما بر روی بام افکار خلق می بارد، گاه پیام آور پاکی پیرامون، گاه پایین آور پلیدی غبار و تیزاب.

هر دو، عروسک خیمه شب بازی محیط، جنگی که «بنی امیه و هیتلر و صدام حسین» مفکرش نیست، در نظر جرعه و قطره، جام هم دریاست.


به شوق دریا و اقیانوس، سرزنش های جنگ سهل است.

مارهایی که وبال گردن شدند، زهر تلخی که اومامی به کام می آید...

قطره ام، صفرم، اما جویای صد، هر حادثه، یک گام فراتر، یک شور فراتر، یک تنش فراتر، یک اضطراب فراتر، اما همان حادثه، کلید معبر نو را تقدیم می کند.


خاکیان، حوادث اند، خاکیان جنگ اند.

به حوادث عادت دارم، به حوادث اعتیاد دارم، مرا قدم به قدم به مرگ سوق می دهند.

مرگ برایم دل ربا و دل پذیر شده.

اوج قطره، لحظه مرگ اوست، همان جا که به خاک می رسد، آری، دیگر قطره ای وجود ندارد، دریا و رود، اقیانوس و نهر سهم اوست، قطره، فنا و بقا را در هم بسته می داند. تنگنای تناقض، باریکه ایست به پهنای حوادث.


و اما...

عصاره جان قطره که بود و نبودش به او گره خورده، خورشید تابناک بود، نور مسیر قطره در اعماق سیاهی شب، ماه فروزان بود، همراه و رفیق قطره در تمام لحظات، ستاره تابان بود.

مادرم، پدرم، خواهرم. خورشیدم، ماهم، ستاره ام.

و صغیر متناقض نمای محبوس در زندان تن، که هیچ گاه نباید قطره اش را فراموش کند. قطره یعنی هیچ یعنی پوچ یعنی تهی.

اما دریا، داستان ها روایت می کند.


عید و سال تحویل با بارون، برای من خیلی جذابه، تنها زیر بارون، یه گوشه دنج پیدا میشه و من میمونم و آهنگام و کلاس انشا.

این موزیک جالب بود برام, و بله باز هم شاهد تناقض بین متن و موزیک هستید.


#دل_نگار


اِچ اِن... محبوس در تیغ زبان. اورامن اندیش. غنی از پوچی تناقض. طنز تلخ حقیقت را دارم، اما کو سر؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید