S.Erfan Aghili / سید عرفان عقیلی
S.Erfan Aghili / سید عرفان عقیلی
خواندن ۳ دقیقه·۶ ماه پیش

شهود

سیدعرفان عقیلی می نویسد:

دقت کردین به دور و برتون؟! به اتفاقای به ظاهر الکی؟! گاها اسمشونو شانس میزارین؟!

کلی از این مثال ها دارم براتون:

  • الکی یه تیکه از لوله آبیاری باغچه خوابگاه نپوسیده؛ دیدم اونجا جایی شده برای آب خوردن بچه گربه ها.
  • در حد چند ثانیه دوستمو دیدم تو خیابون، چند لحظه وایستادم؛ فقط برای چند ثانیه هااا، تموم که شد رفتم به ادامه مسیرم چند متر جلوتر یه تویوتا هایلوس قرمز چنان از جلوم رد شد!!! این چند ثانیه موجب شد بهش نخورم!!!
  • چند روز پیش بابام 6 ساعت پای کوه معطل شد، سر بی فکری لیدر تیم که برگشت رو به موقع هماهنگ کنه، فرداش خبری رو تو اینستا دیدم که مسیر به علت ریزش سنگ بسته شد!!!
  • دکتر واحدی متخصص گوارشمون باعث شد یه ترم عقب بیوفتم؛ خیلی ناراحت شدم و غصه میخورم اما همون یه ترم علافی منجر به آشنایی با سارا شد که دنیای سیاه و سفیدمو، رنگ آمیزی کرد.
  • دوران فیزیوپاتم بین 3 ترم و ورودی پخش شد اما دوست و رفیق های زیادی پیدا کردم.
  • سعی کردم خودمو برسونم به بچه ها، کلی مهمونی گرفتم، تو 3 شهر مختلف، کلی کل و کل داشتم، فهمیدم دانشگاه های خوب چطوری تدریس میکننو چقدر خوبه، پروسه های اداری چطوری ان، چندتا دوست مشتی پیدا کردم.
  • یک دعوایی تو خوابگاه داشتم، به واسطه اون بابام مجبورم کرد برم بوکس و الآن بشدت راضی ام و باهاش حال میکنم.
  • ظرف غذای یکی از بچه ها تو راه رفتن به اتاقش چپ شد؛ یه ساعت بعد کلی مورچه دورش جمع شد و روزی اونا بود گویا...
  • بغل ماشینم بودم تو پارکینگ، گوشیم از دستم افتاد و محافظ صفحه اش خرد شد اما دیدم زیر ماشینم نشتی روغن داره.
  • ترم 5 بودیم، مریض احوال بودم، ناهار دانشگاهو نخوردم، شب کلی از بچه ها کارشون به بیمارستان کشید به خاطر مسمومیت با اون غذا!!!
  • سال اول کنکورمو خراب کردم، سال دوم موجب شد تا، کلی ورزش کنم و آدم ورزشی ای شدم، لذت با دیسیپلین درس خوندن رو تجربه کردم، دوست و رفیقای واقعیمو شناختم، اساتیدمو شناختم که به هیچ جاشون نبود که من داغون بودم و دیدم که کیا به فکر من بودن، رشد کردم توی اون یکسال در واقع.
  • دبیر هلال احمر داشگاه شدم، با خیلی از مسئولین دانشگاه رفیق شدم، با کلی از بچه ها از رشته های مختلف آشنا شدم، مدیریت کردن یه کار رو یاد گرفتم که بعدا خیلی سر مدیریت زمین کشاورزی و... به کارم اومد، اصلا سارا شاگرد دوره ی کمک های اولیه خودم بود و اونجا ارتباطمون بیشتر شد.

چقدر از این مثال ها دارم!!! شما هم به اطرافتون، مشکلاتتون و شکست هاتون طور دیگه ای نگاه کنین؛

خیلی حال میده میبینی یکی حواسش هست به همهههه چی!!!

دیدش خیلی وسیع تره نسبت به ما انسان کوتاه فکر، صلاحو بهتر میده.

در واقع بزار بگیم: گاهی فکر میکنی چیزی برات خوبه اما حقیقت برات بده، گاهی هم فکر میکنی چیزی برات بده اما اون برات خوبه، اون بهتر میدونه. (اینم از تلمیح)

این طرز فکرم باعث شده که اعتقادی به شانس نداشته باشم حتی یه کوچولو.

مرسی که حواستت هست رفیییق، دوستت دارم.

شما هم اگه از این اتفاقا براتون افتاده، برام بنویسین این پایین...




شهودخدااتفاق
دانشجو طب، یه مبارز تلاشگر، اینجا هم دلی می نویسم...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید