آیا هوش مصنوعی واقعا اینقدر بد است؟

به خودمان حق بدهیم که از هوش مصنوعی بترسیم. هوش مصنوعی، هیولای وحشتناکی است که شاید به همین زودیها دمار از روزگارمان در بیاورد؛ هیولایی بیشاخودم اما جذاب، یغور اما هنرمند و دلفریب. مثل جن، ناپیدا و مثل برق همهکاره. پس این ترس، چیز چندان بدی هم نیست؛ این ترس، احتیاط و وسواس و مهارت میآورد. هوش مصنوعی مثل اژدهای مرحله آخر بازیهای موبایلی است که نمیشود به حال خودش رها کرد. باید به رویش شمشیر بکشی، قلقش را پیدا کنی و به گردنش افسار بیندازی تا بتوانی به مرحله بعدی بروی.
بشر باید هوش مصنوعی را رام خود کند تا به مرحله بعدی تمدن راه پیدا کند.
فرض کن حسابدار خبره یک شرکت چندمیلیاردی هستی با حقوق 100 میلیون تومانی؛ یا منشی دردانه رئیس فلان دستگاه عریض و طویل که هرکار دلت میخواهد علیه معاونان سازمان انجام میدهی؛ یا خبرنگار نورچشمی بهمان خبرگزاری پرطمطراق که تحریریه روی انگشتانش میچرخد.
یک روز زیبای بهاری در پرتال اداری نامه اخراجت را میبینی. با ابروان گرهکرده به کارگزینی مراجعه میکنی که کدام شیر پاک خوردهای زیرآب من را زده؛ میگویند «هوش مصنوعی». خبردار میشوی بخش فناوری سازمان چندماهی است روی یک نرمافزار پیشرفته کار کرده که با اتصال به مدلهای جدید هوش مصنوعی، بخش کاری مربوط به شما را بهعهده گرفته و حالا بدون حضور شما همه آن کارهای سنتی را به بهترین نحو و با قیمت تمامشده بسیار پایینتر انجام میدهد.
این ماجرا برای هر شغل و حرفهای محتمل است: نویسندهها، مشاورها، بازاریابها، سخنرانان، طراحان گرافیک و... .
سالهاست با یک الگوی معین زندگی کردهای؛ صبح زود از خواب بلند شدهای، صبحانه مختصری خوردهای. نیم ساعت با موبایل اخبار را مرور کردهای. پیاده تا محل کار رفتهای. کارت زدهای. کارهای اربابرجوع را راه انداختهای. عصر ساعت 4 به خانه برگشتهای. چرتی زدهای. با بچهها به پارک محل رفتهای و بعد تلویزیون و نماز و شام و گپ و خواب. اما ظرف چند ماه به خاطر فناوریهای جدید و ناشناخته، تمام روال زندگیات بههم میریزد؛ شیوه سرکار رفتن و حتی کار کردنت. نوع خبرگیری و مصرف رسانهای، نوع تفریح و گردش، حتی نوع روابط انسانی و خانوادگیات. تا میآیی به روال جدید وفق پیدا کنی دوباره با فناوریهای نوینتر همه سبک زندگیات به هم میریزد و این ماجرا هر چندماه یکبار تکرار میشود. اینجاست که متوجه حمله تمامقد لشکر چنگیزخان مصنوعی به زندگیات میشوی. مدام باید در حال به زوررسانی و آموزش باشی. دیگر آب خوش از گلویت پایین نمیرود. فقط کافی است کمی جابمانی تا دیگر هرگز نرسی.
این چهره ترسناک دیگری از هوش مصنوعی است. هوش مصنوعی و سرعت تحول محیرالعقول آن، زندگی تکرارشونده امروز را با خطر جدی مواجه ساخته است؛ بهویژه که بسیار ناشناخته و مبهم و حتی مرموز عمل میکند.
مهمتر آنکه نمیدانی چه کسی یا چه کسانی پشت هوش مصنوعی هستند. اطلاعاتت در اختیار کدام سازمان و شرکت قرار میگیرد. حریم خصوصیات توسط کدام سرویس جاسوسی یا مجرم سایبری دریده میشود. ذائقه و سلیقهات توسط کدام مهندس و مدیرعامل، جهت داده میشود. بچهات توسط کدام الگوریتم تربیتی و فکری، تربیت میشود و از همه مهمتر آنکه هوش مصنوعی با چه رمز و رازی، ارادهات را برای اهداف اربابان خودش تسخیر میکند.
هنوز نمیدانیم هوش مصنوعی چه بلایی سرمان خواهد آورد. اما درکنار این ترسهای موجه، بسیار خوشگمان و امیدوار هستیم که با یادگیری درست و تسلط بر ابزارهای هوش مصنوعی بتوانیم روال بهتری برای زندگی پیادهسازی کنیم و از این ابزار سحرآلود، پلی برای ساخت تمدن نوین بسازیم که انسانیتر و عادلانهتر باشد.
لازم است ترسهای مرتبط با هوش مصنوعی را جدی بگیریم اما هرگز از این ترسها نترسیم. در برابر این غول چراغ جادو دچار فلجشدگی ذهنی یا ذلت نشویم و با آموزش، فلسفهورزی و اقدام جمعی بهموقع بر کول و دوش این اسب چموش سوار شویم. در مسابقه با تیم هوش مصنوعی فعلا در مرحله مقدماتی قرار داریم و تا فینال راه بسیاری باقی است.